گوی اراده در دستان هنرمند گیلدا/ بزرگترین مشکل من نگاه اطرافیان است
او تاکنون سه نمایشگاه گروهی و یک نمایشگاه انفرادی از کارهایش برگزار کرده
است. نقاشی روی مقوای ماکت و چاپ روی فلز و چوب کارهای زیبایی است که این
هنرمند انجام می دهد.
اوضعف آموزشی امروزه را در کپی کاری می داند و معتقد است برای آموزش الگویی را در اختیار افراد دادن از خلاقیت ذهن آنها کم می کند.
توانایی های دختر هنرمند کرجی
《گیلدا هاشم زاده》دختر جوانی است که به رغم معلولیت جسمی
توانایی های خاصی دارد که او را از هم نوعانش متمایز می کند و وقتی کنار او
می نشینی شور و شوق ، اراده و اعتماد به نفس و نگاهش به زندگی انرژی خوبی
به تو می دهد.
از همان بدو تولد از نظر ظاهر متفاوت بوده اما به همان اندازه هم اراده و
توانش متفاوت از دیگران است. نقاشی های زیبایش نه تنها در گالری هایی که
برگزار می کند، بلکه در بین هنردوستان خارج از کشور هم طرفدار و متقاضی
زیادی دارد و تابلوهای او را خریداری می کنند.
گیلدا یکی از بچه های دوقلویی بوده که به خواست خدا در زمان تولد برای
زندگی در این دنیا انتخاب شده و قل دیگرش زنده نمانده است. به دلیل بیماری
هایی که در ابتدای تولد داشته از کودکی با مشکلات جسمانی دست و پنجه نرم
کرده است.
وی می گوید: مشکل من ضعف عضلانی است و این ویژگی مرا بین یک انسال سالم و
معلول قرار داده، من خود را معلول نمی دانم اما با انسان های سالم هم فرق
دارم و در حقیقت من خاص هستم.
دوست نداشتم به عنوان معلول دیده شوم
گیلدا بیان می کند: از همان ابتدا که خودم را شناختم سعی کردم اعتماد به نفس بالایی داشته باشم، همه کارهایم را خودم انجام دهم و استقلال داشته باشم. دوست نداشتم به عنوان یک معلول به من نگاه و ترحم شود برای همین به هر ترتیبی بود خودم کارهایم را انجام می دادم. خوشبختانه پدر و مادر روشنفکری داشتم که با قبول و احترام گذاشتن به خواست من، مرا همراهی کرده و با دادن آزادی به من این حس را در من تقویت می کردند.
این دختر هنرمند کرجی می گوید: من مشکل بینایی، شنوایی، نقص
عضو یا... ندارم که قبول کنم معلول هستم و نمی خواهم اجازه دهم این ضعف
عضلانی که راه رفتن یا بعضی کارها را برایم دشوار می کند مانع من از زندگی
عادی شود. برای همین وقتی باید مدرسه می رفتم در مدرسه عادی ثبت نام کرده و
در کنار بچه های عادی درس خواندم. با وجود اذیت ها و کنایه هایی که بعضی
از دانش آموزان به من می زدند و بارها عنوان کردند که تو باید به مدرسه
استثنایی بروی اما باز عقب ننشسته و با نمره های خوب تحصیلاتم را در مدارس
عادی به اتمام رساندم.
نقش مادرم در زندگی من
وی می افزاید: برای اینکه توانایی خود را نشان دهم و ثابت کنم که از دیگران
چیزی کم ندارم دورترین مدرسه را برای درس خواندن انتخاب می کردم. خانواده
برای رفت و آمدم به مدرسه سرویس می گرفتند اما من قایم می شدم تا با سرویس
برنگردم و خودم به تنهایی به خانه برمی گشتم.
گیلدا با بیان این که مادرش از کودکی زحمت زیادی برایش کشیده می گوید: کلاس
اول دبستان دست هایم لرزش زیادی داشت تا حدی که حرف 《الف》را می خواستم
بنویسم بزرگی آن به اندازه همه صفحه می شد و مادرم دستانم را در دست می
گرفت و کنترل مداد در دست و در واقع اعتماد به نفس را به من آموزش می داد.
گاهی از او گله می کردم که چرا مرا سالم به دنیا نیاوردی و در این سالها او
را خیلی اذیت کردم اما او را با همه وجود دوست دارم و از وی تشکر و قدر
دانی می کنم. بارها اطرافیان او را از تلاش و سختی برای کمک به من باز می
داشتند که خود را اذیت نکند اما مادرم همیشه با همه توانش مرا حمایت و
همراهی کرد.
خواهرها و برادرم نیزدر زندگی من نقش مهمی داشتند و از آنها به ویژه برادرم برای حمایت هایش سپاسگزارم.
سعی می کنم باری به دیگران اضافه نکنم
این دختر هنرمند می گوید: علاوه بر کارهای شخصی خودم در خانه کارهایی نظیر آشپزی، شستن ظرفها و.... را هم انجام می دهم و سعی می کنم باری به اعضای دیگر خانه اضافه نکنم. ابتدا اطرافیان مرا باور نداشته و از دادن مسئولیت به من واهمه داشتند، اما به مرور زمان و با نشان دادن توانایی خود در انجام کارهای مختلف توانستم اعتماد آنها را جلب و نگاهشان را به خودم تا حدود زیادی تغییر دهم.
بزرگترین مشکل من نگاه اطرافیان است
گیلدا می گوید: بزرگترین مشکل من نگاه های اطرافیان است که به
چشم یک معلول و انسان معیوب به من نگاه می کنند و فکر می کنند من نباید
مثل آنها زندگی کنم، در حالی که من همه کارهای خودم را انجام می دهم و هر
چقدر هم که برایم سخت باشد اما آنها را انجام می دهم من حتی به تنهایی
مسافرت می روم.
این دختر جوان می گوید: با فکر اینکه شاید روزی تنها بمانم سعی می کنم خودم از پس همه کارها بربیایم تا آن روز دچار مشکل نشوم.
من گیلدا را دوست دارم و به او افتخار می کنم
گیلدا می گوید: برای آموزش نقاشی و چاپ با مشکلات زیادی مواجه
بودم اما بعد از تعویض چند آموزشگاه و مربی، در نهایت《استاد علیرضا آدم
بکان》با درک شرایط من همیشه و در هر شرایطی همراه من بود و از همان ابتدا
استرس را که بزرگترین مشکلم بود از من دور کرد و باعث پیشرفت هر روزه من شد
و من همیشه قدردان زحمات وی هستم.
این دختر با پشتکار و قوی می گوید: من گیلدا را دوست دارم و به او افتخار
می کنم. همه فکر می کنند آدم های معلول باید همیشه غمگین و وابسته دیگران
باشند اما من این نگاه را دوست ندارم. شادی را دوست دارم و سعی می کنم
دیگران را نیز شاد کنم.
او با اشاره به شرایط نامناسب و ساختار شهری کرج می گوید: خیابان ها اصلا برای تردد معلولان مناسب نیست و در مهندسی شهری هیچ امتیازی برای معلولان در نظر گرفته و حقوق آنها رعایت نشده است و مشکل اشتغال نیز از مهمترین مشکلات ماست که البته این مشکل حتی برای افراد عادی نیز وجود دارد و جوان های زیادی با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند.
بزرگترین آرزوی گیلدا
گیلدا از بزرگترین آرزویش می گوید که هیچ وقت بچه ای با ضعف و معلولیت متولد نشود. برای این که تا بخواهد خودش را ثابت کند خیلی عذاب می کشد و خانواده اش هم ناراحتی زیادی را متحمل می شوند.او می گوید: دیدن بچه های کار و گداها دلم را به درد می آورد امیدوارم روزی برسد که هیچ کودکی مجبور به کار یا گدایی نشود.