اشعار ویژه شهادت حضرت علیاصغر (ع)
اشعار مداحی و مراثی ویژه شهادت حضرت علیاصغر (ع) در این گزارش گردآوری شده است.
گروه دین و اندیشه تیتریک، شاعران آیینی کشورمان هر کدام به یاد عزای سالار شهیدان (ع) و یاران وفادارشان ابیاتی را سرودهاند که شما می توانید در این گزارش اشعار ویژه شهادت حضرت علیاصغر (ع) را بخوانید.
ای سپاه کافران را خط شکن
مستجاب الدعوه مثل پنج تن
باقیات الصیالحاتی یا علی
حسرت آب فراتی یا علی.
کهیعص سورهای
روح هر ادعیهی ماثورهای
از حرم آمد صدای آب آب
بین خیمه زد بروی سر رباب
آه مادر بین چشمت خواب نیست
هی زبانت را نچرخان! آب نیست
بار دیگر تب سراغت آمده
سیب سرخم! صورتت تاول زده
بی قرارم تند قلبم میزند
نبض هایت نامنظم میزند
مینشینم باز هق هق میکنم
حرفی از رفتن نزن دق میکنم
این جماعت با علیها دشمن اند
اصغر و اکبر ندارد میزنند
تاکمی نیرو به بازو میدهند
هر جوابی را سه پهلو میدهند
چه کنم روضه زبانش قاصر است
حرمله تیروکمانش حاضر است
وای اگر بابای تو گریان شود
بین میدان و حرم حیران شود
حق بده اینقدر حالم مضطر است
حنجرت از برگ گل نازکتر است
جانمادر تیر خوردی پر نزن
دست و پا در پیش این لشگر نزن
خون تو هرگز نمیریزد زمین
میبرند آن را سوی عرش برین
غم مخور خونت شفاعت میکند
حضرت زهرا بزرگت میکند
پدری خَم شده تا دردِ کمر را بِکِشَد
مادری مانده که تا نازِ پسر را بکشد
چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت:
کاش میشُد به لبش دیدهیتر را بکشد
بُردنِ این تَنِ بی وزن برایش سخت است
نیست عباس که این قُرصِ قمر را بِکِشَد؟
از دو سو تیر به بیرون زده باید چه کند
از کدامین طرف این تیرِ سه سر را بِکِشَد
خواست از سمتِ سهشعبه بکشد سر چرخید
بهتر این دید که او قسمتِ پَر را بِکِشَد
تیر از بچه که رَد شد جگرش تیر کشید
نَکُند با سرِ این تیر جگر را بِکِشَد
هرچه میخواست بیاید به حرم باز نشد
یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد
باید او قبر کَنَد خاک کُنَد شرح دهد
آه این سینه غَمِ چند نفر را بِکِشَد
زیرِ لب گفت: فقط آه رباب آه رباب
وای اگر پیشِ سنان بارِ سفر را بِکِشَد
حرمله گفت: پسر را زد و بابا را کُشت
باید او در کمرش کیسهی زَر را بِکِشَد
هم سبک هم که گران است سرش پس دعواست
قسمتِ کیست در این قائله سَر را بِکِشَد
کاش میشُد که نمیدید رُباب این دفعه
نیزهای رد شده از خاک پسر را بِکِشَد
«حسن لطفی»
جم شدن دوروبرش داره میره
با علی اصغرش داره میره
بعد شیش ماه چجوری دل بِکَنِه
روی دستش پسرش داره میره
خدای بالا سرم گواهشه
بچهای که با منه شیش ماهشه
دو سه قطره آب بدید میبرمش
مادرش بدجوری چشم به راهشه
بی پسر شدن چقد سخته خدا
خون جگر شدن چقد سخته خدا
روی دستم پسرم داره میره
آخ پدر شدن چقد سخته خدا
میشه تنها بشینی گریه کنی
روی خاکا بشینی گریه کنی.
ولی سخته دشمنت بخنده تو
بین زنها بشینی گریه کنی
«رسول عسگری»
ای، ولی الله گهواره نشین
دستهایت پرچم فتح المبین
گریه هایت خطبههای حیدری
حجت کبرای محشر! محشری
پیرهای کاروان را مقتدا
بند قنداقت عمود خیمهها
نور مات نور ربانی تو
لشگری مات رجزخوانی تو
مادری مانده که تا نازِ پسر را بکشد
چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت:
کاش میشُد به لبش دیدهیتر را بکشد
بُردنِ این تَنِ بی وزن برایش سخت است
نیست عباس که این قُرصِ قمر را بِکِشَد؟
از دو سو تیر به بیرون زده باید چه کند
از کدامین طرف این تیرِ سه سر را بِکِشَد
خواست از سمتِ سهشعبه بکشد سر چرخید
بهتر این دید که او قسمتِ پَر را بِکِشَد
تیر از بچه که رَد شد جگرش تیر کشید
نَکُند با سرِ این تیر جگر را بِکِشَد
هرچه میخواست بیاید به حرم باز نشد
یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد
باید او قبر کَنَد خاک کُنَد شرح دهد
آه این سینه غَمِ چند نفر را بِکِشَد
زیرِ لب گفت: فقط آه رباب آه رباب
وای اگر پیشِ سنان بارِ سفر را بِکِشَد
حرمله گفت: پسر را زد و بابا را کُشت
باید او در کمرش کیسهی زَر را بِکِشَد
هم سبک هم که گران است سرش پس دعواست
قسمتِ کیست در این قائله سَر را بِکِشَد
کاش میشُد که نمیدید رُباب این دفعه
نیزهای رد شده از خاک پسر را بِکِشَد
«حسن لطفی»
جم شدن دوروبرش داره میره
با علی اصغرش داره میره
بعد شیش ماه چجوری دل بِکَنِه
روی دستش پسرش داره میره
خدای بالا سرم گواهشه
بچهای که با منه شیش ماهشه
دو سه قطره آب بدید میبرمش
مادرش بدجوری چشم به راهشه
بی پسر شدن چقد سخته خدا
خون جگر شدن چقد سخته خدا
روی دستم پسرم داره میره
آخ پدر شدن چقد سخته خدا
میشه تنها بشینی گریه کنی
روی خاکا بشینی گریه کنی.
ولی سخته دشمنت بخنده تو
بین زنها بشینی گریه کنی
«رسول عسگری»
ای، ولی الله گهواره نشین
دستهایت پرچم فتح المبین
گریه هایت خطبههای حیدری
حجت کبرای محشر! محشری
پیرهای کاروان را مقتدا
بند قنداقت عمود خیمهها
نور مات نور ربانی تو
لشگری مات رجزخوانی تو
مستجاب الدعوه مثل پنج تن
باقیات الصیالحاتی یا علی
حسرت آب فراتی یا علی.
کهیعص سورهای
روح هر ادعیهی ماثورهای
از حرم آمد صدای آب آب
بین خیمه زد بروی سر رباب
آه مادر بین چشمت خواب نیست
هی زبانت را نچرخان! آب نیست
بار دیگر تب سراغت آمده
سیب سرخم! صورتت تاول زده
بی قرارم تند قلبم میزند
نبض هایت نامنظم میزند
مینشینم باز هق هق میکنم
حرفی از رفتن نزن دق میکنم
این جماعت با علیها دشمن اند
اصغر و اکبر ندارد میزنند
تاکمی نیرو به بازو میدهند
هر جوابی را سه پهلو میدهند
چه کنم روضه زبانش قاصر است
حرمله تیروکمانش حاضر است
وای اگر بابای تو گریان شود
بین میدان و حرم حیران شود
حق بده اینقدر حالم مضطر است
حنجرت از برگ گل نازکتر است
جانمادر تیر خوردی پر نزن
دست و پا در پیش این لشگر نزن
خون تو هرگز نمیریزد زمین
میبرند آن را سوی عرش برین
غم مخور خونت شفاعت میکند
حضرت زهرا بزرگت میکند
«سید پوریا هاشمی»
باشگاه خبرنگاران
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده