بی مهری مردم به شغلی پرمهر/ دل بستگی به مال دنیا نداریم/ خاطراتمان همیشه تلخ است ولی به خدا نزدیکیم
«بهجت خوشبخت» بانویی که بیش از 10 سال در آرامستان بهشت سکینه مشغول به کار است می گوید: وقتی فرزندم را 7 ماهه باردار بودم شبی خواب دیدم که در غسالخانه کار می کنم و محیط و همه مراحل شست وشوی میت را در خواب تجربه کردم. اما چیزی که برایم جالب بود این که با وجود باردار بودن از این خواب نترسیدم.
خوشبخت می گوید: بعد
از سالها به دلیل شرایط، نیاز به کار پیدا کردم و یکی از اقوام پیشنهاد مراجعه به
آرامستان و کار در غسالخانه را داد. چند روز بعد از مراجعه و تکمیل فرم تماس
گرفتند که برای کار در این بخش پذیرفته شدم.
با بوی کافور سردرد می گرفتم
وی در مورد تجربه اولین روز کاری اش می گوید: همه آنچه که قبلا در خواب دیده بودم همان برایم تکرار شد بدون ترس، اما بوی کافور باعث سردرد شدیدی برایم شده بود و حدود یک سال کشید تا برایم عادی شود و در این مدت مدام سردرد داشتم.
خوشبخت می افزاید: مشکل دیگر شغل ما تاثیر روحی و روانی است که روی ما دارد. دیدن عزیزان مردم و اینکه از صبح تا شب جسم بی جان افراد مختلف از کوچک تا بزرگ و پیر، همچنین دیدن ناراحتی خانواده های داغدار آنها سخت است.
وی با بیان اینکه نگاه خوبی نسبت به این شغل در جامعه وجود ندارد می گوید: اوایل به همسایه هایی که می پرسیدند می گفتم در بایگانی شهرداری مشغول به کار شدم اما گاهی پیش می آمد که مرا در محل کار می دیدند و دلیل نگفتن واقعیت را می پرسیدند.
خوشبخت اضافه می کند: دلیل نگفتن شغلم فقط برای این بود که آنها احساس بدی نداشته باشند اما خودم از این کار راضی بودم و همیشه افتخار کردم. این شغل باعث شد احساس نزدیکی بیشتری به خدا داشته باشم.
این بانوی زحمت کش می
گوید: پسری 23 ساله دارد که شغلش مهندسی برق است و هیچ گاه به شغل مادر اعتراضی نکرده،
به تازگی دختری را عقد کرده و همان ابتدای آشنایی، با افتخار شغل مادرش را عنوان
کرده است.
بانوی پیری که زنده شد
خوشبخت در مورد خاطرات خدمتش می گوید: روزی بانویی پیر را با آمبولانس آوردند و زمانی که به غسالخانه منتقل می کردند متوجه شدند زنده است. با اورژانس تماس گرفتیم و وی را به بیمارستان منتقل کردند اما فردای همان روز دوباره وی را در حالی که دیگر فوت کرده بود باز گرداندند.
وی در مورد کفاف حقوقش برای مخارج زندگی می گوید: حقوقم زیاد نبوده و نیست و ما هم مانند همه مردم به ویژه این اواخر با مشکلات اقتصادی مواجه هستیم اما برکت حقوقمان زیاد است.
این بانو می افزاید: تا چند وقت پیش که دورتا دور محیط کارمان شیشه ای بود و گاهی باید خون دهان یا بینی برخی فوتی ها را تخلیه می کردیم خانواده هایشان با دیدن مراحل کار ناسزا و نفرین نثارمان می کردند. اما بعد از اینکه توضیح می دادیم که خون در حین حرکت جنازه روی کفن ریخته می شد و باید جنازه و میت کاملا پاک باشد از رفتارشان پشیمان می شدند.
خوشبخت می گوید: کار
ما واقعا سخت است و مخاطرات جسمی و روحی همیشه تهدیدمان می کند، گاهی خون یا آب
داخل چشممان می پرد و مدام باید واکسن هپاتیت بزنیم. گاهی به دلیل سنگینی کار
کمردرد داریم اما همیشه سعی می کنیم با رعایت همدیگر در این شرایط روحیه خود و
همکارانمان را شاد نگه داریم تا بتوانیم ادامه دهیم.
برخی افراد از ما کناره گیری می کردند
«اکرم رشتیانی» بانوی دیگری که حدود7 سال است در غسالخانه بهشت سکینه خدمت می کند می گوید: خیلی جاها دنبال کار گشتم و کارمناسبی پیدا نکردم. هر کاری مشکلات خودش را داشت تا اینکه برای کار در آرامستان بهشت سکینه پذیرفته شدم. از شروع تا 4ماه بعد از کار بوی سدر و کافور خیلی اذیتم میکرد و مدام سردرد داشتم اما کم کم عادت کردم و اکنون کارم را دوست دارم.
رشتیانی در مورد برخورد جامعه با این شغل می گوید: دو سه سالی است شرایط بهتر شده اما در کل برخورد مردم با صنف ما درست نیست اوایل کار، گاهی برخی از ما کناره گیری می کردند. در حالیکه نمی دانند عزیزان آنها مانند عزیزان خود ما هستند و کاری که برای آنها می کنیم برایمان سختی و ناراحتی دارد.
فشار روحی وروانی کار
رشتیانی می افزاید: هربار که کودک و یا جوانی را برای شست و شو و غسل می آورند فشار روحی زیادی بر ما وارد می شود. دیدن این افراد خیلی برای ما سخت است فکر می کنیم فرزندان خود ما هستند. خانواده هایی که اینجا مراجعه می کنند شرایط روحی خوبی ندارند و گاهی برخوردهای نامناسبی با ما دارند وانگار به نوعی ما را در ازدست دادن عزیزانشان مقصر می دانند.
وی می گوید:من از بستگان و دیگر مردم می خواهم ما را درک کنند و بدانند ما هم در غم آنها شریک هستیم و از دست دادن اعضای خانواده شان برای ما دردناک است.
رشتیانی با بیان
اینکه ما هم مانند دیگر مردم دغدغه های زندگی خود را داریم می افزاید: فشار روحی
وروانی کار شرایط ما را سخت تر می کند. البته این اواخر مدیرعامل جدید سازمان برای
بهبود شرایط ما اقدامات خوبی انجام داده که جای قدردانی دارد. او در قسمت بیرونی
غسالخانه گلخانه ای را برای زمان استراحت ما ساخته که هم برای تجدید آب و هوا و هم
روحیه تاثیر خوبی برایمان داشته، همچنین شرایط سفرهایی را برای ما و خانواده مان
فراهم کرده که تاثیر بالایی در روحیه کارکنان داشته است.
خاطرات ما همیشه تلخ است
این بانو می گوید: این شغل به ما آموخته کینه، دلبستگی به مال و دنیا و غرور بیجا نداشته باشیم چرا که امروز هست وشاید فردا نباشد وروزی برای همه ما اتفاق می افتد. پس با نگاهی مهربان تر و واقعی تر می توانیم به مسائل نگاه کنیم.
وی که یک پسر دانشجودر تربیت بدنی و یک دختر لیسانس حقوق دارد می گوید: همسر وفرزندانم هیچگاه از شغل من احساس ناراحتی نکرده و خودم نیز همیشه با افتخار شغلم را معرفی کردم. هرچقدر هم برخی نگاه نامهربانانه به این کار داشته باشند اما خدمت به همه مردم است و امیدوارم روزی قدر و جایگاه این شغل و همه شغل های مشابه دانسته و مرهم و قدردان یکدیگرباشیم تا راحت تر بتوانیم کنار هم زندگی کنیم.
وی می گوید: خاطرات ما همیشه تلخ است چرا که با جسم بی جان افراد و داغ خانواده های آنها همراه است اما سعی می کنیم خود را سرپا و قوی نگه داریم.
خدیجه ستارزاده- تیتریک
انتهای پیام/
*عکس های گزارش تزئینی است.