«تیتر یک»/
فرازهایی از وصیتنامه شهید مسعود آخوندی
در این یادداشت به بیان فرازهایی از وصیتنامه، خاطرات و زندگینامه شهید مسعود آخوندی میپردازیم.
به گزارش گروه استانی «تیتر یک»؛ در این یادداشت به بیان فرازهایی از وصیتنامه، خاطرات و زندگینامه شهید مسعود آخوندی میپردازیم.
فرازهایی از زندگینامه شهید
مجاهدی که پس از عمری کوشش و جهاد، توسط منافقین ترور شد.
شهید مسعود آخوندی در آبان ماه سال ۱۳۳۲ شمسی در یک خانواده مذهبی در کرج دیده به جهان گشود. او دوران دبستان و دبیرستان را در مدارس مرادیان و فارابی کرج با کوشش بسیار پشت سر گذاشت، سپس برای تحصیلات دوره عالی در مدرسه عالی کشاورزی ساری مشغول به تحصیل شد.
او از ده سالگی امام (ره) را شناخته بود و بسیاری از نوارها و کتب ایشان را مخفیانه در اختیار داشت و مطالعه میکرد و در اختیار افرادی که زمینه جذب شدن را داشتند قرار میداد.
در دوران دانشجویی به مبارزات خود نه فقط بر علیه رژیم ستمشاهی، بلکه هر آنچه مخالف خط اسلام و رهبری بود ادامه مستمر و جدی میداد؛ به طوری که در یکی از درگیریهای اعتصابی دانشگاه به مدت چند ماه توسط ساواک دستگیر شد و در زندان تحت شکنجههای روحی و بدنی قرار گرفت، ولی همچنان در هنگام بازجویی بدون ترس و دلهره مواضع و اهداف و خط مشی خود را اعلام میکرد.
او پس از آزادی از زندان به مدت دو سال به علت این موضوع از ادامه تحصیل محروم شد و بیش از یک سال قبل از پیروزی انقلاب نیز در تظاهرات و مبارزات، شرکت فعال داشته و هدایتگر و مشوق دیگران نیز بود.
پس از پیروزی انقلاب نیز از مدیران واقعی و مخلص به تمام معنای حضرت امام (ره) بود و آنقدر دقیق و واقعبینانه و با تیزهوشی، رهبری مبارزات را اداره میکرد تا مبادا با توجه به اظهار وجود گروههای سیاسی و احزاب و تبلیغات آنها و آگاهی یکباره توده مردم احدی از خط اصلی انقلاب منحرف شود.
هنگام تجاوز ناجوانمردانه رژیم عراق بر خاک میهن اسلامی وی طی دوره فشردهای که به منظور اعزام به جبهه بود شرکت کرده و کلیه فنون و عملیات رزمی، دفاعی را آموزش میبیند که به جبههها رهسپار شود.
در همین زمان و حدود یک ماه از شروع جنگ برادرش سعید به شهادت میرسد. دیگران را امر به پاسداری از خون شهدا و رهآورد آنان و استقامت و پایداری میکرد و گریه بر شهید را در حضور دیگران که امکان شاد شدن دشمن را داشت، مجاز نمیدانست تا مبادا سوژهای به دست اشخاص بدخواه بیافتد.
وی پس از شهادت سعید، اصرار بسیار بر حضور در جبهه داشت و در همین ایام به جای برادرش سعید که یک عضو فعال و نادر در سپاه بود به سمت قائم مقام سپاه پاسداران کرج منصوب شد.
او در مدت چند ماهی که به خدمت سپاه مشغول بود بارها و بارها توسط دشمنان داخلی مورد تهدید قرار گرفت، اما بدون توجه به تهدید و ارعاب آنان بسیار علاقهمندتر و جدیتر به مبارزه با قاچاقچیان و ضد انقلابیون شبانهروز ادامه داد.
وی در ۱۳ رجب ۱۴۰۰ ه. ق در محضر آیت الله مشکینی پیمان عقد با همسرش را میبندد و در شب نیمه شعبان مراسم عقد خود را بسیار ساده و بیآلایش با تعداد کمی از اقوام و دوستان برگزار میکند. بنا بر گفته وی ازدواج، قدمی در مسیر پویایی هدف است.
شهید مسعود آخوندی در تیرماه خونین سال ۱۳۶۰ مقارن با توطئه ضد انقلابیون و شایعات و تبلیغات کاذب و رأی مجلس بر عدم کفایت بنیصدر و انفجار دفتر حزب جمهوری و شهادت مظلومانه شهید دکتر بهشتی و یارانش، شبانهروز به فعالیتهای خود ادامه داد و مدام مورد تهدید واقع میشد تا اینکه در شب ۵ مردادماه متقارن با ۲۵ ماه مبارک رمضان با وجود اینکه فقط ۴۰ روز از تشکیل زندگی مشترکش میگذشت در تعقیب منافقین در کرج در حین مأموریت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خصوصیات بارز شهید
از خصوصيات بارز وی از اوايل کودکی و نوجوانی، مسير حرکت وی در خط اسلام اصيل بود؛ او با وجود اينکه در زمان طاغوت فرزند خردسالی بيش نبود، علاقه عجيبی به ولايت و اهل بيت عصمت و ائمه طاهرين (ع) داشت، به طوری که بسياری از اوقات در هيئتهای مذهبی شرکت کرده و در ايام محرم و صفر با علاقهای شديد به بزرگ آموزگار شهادت حضرت حسين ابن علی (ع) عشق ورزيده و تا پاسی از شب در مجالس نوحه و عزاداری و زنجيرزنی شرکت فعال داشت و در مراسم احياء، دعای کميل، دعای ندبه در مهديه تهران در محضر آيت الله کافی شرکت میکرد.
فرازهایی از وصیتنامه شهید
شرمندهام ز خویش که چرا زندهام هنوز
جایی که سخن از شهید و شهادت است
با نظر به حقانیت حق تعالی و خاتمیت محمد رسول الله (ص) و ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) و ائمه معصومین (صلوات الله و سلام اجمعین) از ذریه پاک حضرت زهرا سلام الله علیها بر اساس سوره مبارک وَالْعَصْرِ - إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ - إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. این وصیتنامه در روز دوم فروردین ماه سال یک هزار سیصد و شصت ساعت ۵ /۱۰ شب نوشته میشود؛ و این در حالی است که دقیقاً ۱۴۲ روز از تدفین سعید که مردانه جنگید و شهید شد میگذرد.
یادش گرامی...
من فکر میکردم که معلم اویم ولی او درس بزرگی به من آموخت.
حق الله: اول از خدای کریم میخواهم که مرا به خاطر گناهانی که کردهام ببخشد.
به خواهرانم بگویید که زینبوار پیام را به گوش همه برسانند و ضمناً هیچکس حق ندارد برای من گریه کند فقط بر حسین (ع) عزیز که این راه را به ما آموخت و به مصائبش فکر کنید. از خدا خواستهام که مثل برادر و دوست عزیزم حسن که راحت خوابیده و پیکرش غرق در خون بود و نیز مثل سعید که او هم چنین بود شهیدش باشم.
این را به برادران سپاه که با تمام وجود دوستشان دارم گفتهام، اگر برایتان زحمتی نیست مرا با لباس سپاه خاک کنید و به خمینی (ره) بگویید مسعود از ۱۵ خرداد ۴۲ تو را شناخت و سعی کرده حتیالمقدور در این راه گام بردارد. و به مردم بگویید که از خواب خرگوشی بیدار شوید و دگر عادی مردن رسم نیست باید در راه اسلام کار کرد و شهید شد و به آنهایی که ادعای روشنفکری میکنند بگویید: به قول امام (ره)، کشور ما کشور الله اکبر است، سعی کنید در این راه گام بردارید و گرنه محکوم به زوالید، فکر نمیکنم مردم مسلمان اجازه بدهند با خون شهدا بازی شود.
خدایا!
امام عزیز خمینی (ره) را یاری کن. صدها نفر مثل من و امثال من فدای او باد و به مردم بیاموز که چه الگویی دارند.
خدایا!
فکر میکنم بر ما حجت تمام شده است زمان ما مثل صدر اسلام است.
خدایا!
ما را به استقامت و پایمردی یاری فرما.
خدایا!
نگذار خون پاک بچهها هدر رود و آنهایی را که در این فکرند منکوب فرما و باز هم مرا به خاطر گناهانم ببخشای.
توفیق به همه سربازان و مجاهدان طریق حق و حزب الله را از خدای بزرگ خواهانم.
درود بر روان مطهر شهدای انقلاب اسلامی از اول تا به امروز.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
دوم فروردین ماه ۱۳۶۰
معصومه میرحسینی - تیتر یک
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده