سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲ - 2023 October 03
اخبار برگزیده
«تیتر یک»/ در میزگرد تخصصی بهمناسبت روز معلم مطرح شد؛
معلمان مدرسه استثنایی با تمام وجود برای تحصیل دانشآموزان با شرایط خاص تلاش میکنند تا بتوانند چشمان روشندلان را به نور علم و دانش روشن کنند.

به گزارش گروه استانی «تیتر یک»؛ معلمان همانند چراغی روشن در مسیر زندگی انسان هستند؛ افرادی که با عشق و علاقه به خدمت میپردازند تا جمعی را از تاریکی و جهل خارج کنند؛ از این رو مقام معلم شایسته تقدیر و تجلیل است.
بهمناسب بزرگداشت روز و هفته معلم، به مدرسه نابینایان پویا رفتیم و میزگردی را با حضور معلمین این مدرسه که زحمات بسیار فراوانی برای دانشآموزان استثنایی میکشند تا این عزیزان همانند دانشآموزان عادی در مسیر علم و دانش قدم بردارند، برگزار کردیم.
معلمینی که توانستهاند بخش قابل توجهی از دانشآموزان معلول استان البرز را باسواد کرده و به درجات عالی آموزشی برسانند.
جالب اینجاست که بخشی از معلمین این مدرسه نیز خود نابینا یا کمبینا هستند و در مسیر علم و دانش برای این دانشآموزان خدمتآفرینی میکنند.

شیرینی تدریس با دانشآموزان استثنایی تا ابد در ذهن معلم باقی میماند
سمانه خطیبی، یکی از معلمین مدرسه نابینایان البرز که حدود ۱۹ سال است که به دانشآموزان با شرایط خاص درس میدهد، در این میزگرد گفت: من در همه زمینهها از جمله بچههای ناشنوا، جسمی - حرکتی و نابینا کار کردم.
وی ادامه داد: از همان ابتدا که تربیت معلم قبول شدم، معلمی را دوست داشتم. وقتی برای گزینش من را به عنوان معلم این بچهها انتخاب کرده بودند در ابتدا بسیار سخت بود، آشنایی زیادی با این بچهها نداشتم، اما وقتی با این دانشآموزان کار کردم و دیدم که این بچهها آنقدر خاص هستند و شرایط آنها به گونهای است که فرد نسبت به آنها کشش پیدا میکند، و هر کاری سختیها و شیرینیهای خود را دارد و اینها برای زندگی ما برکت داشتند.
خطیبی افزود: من از جاهای زیادی پیشنهاد کار دارم و حتی میتوانم در مدرسه عادی تدریس کنم اما هیچگاه نپذیرفتم، این بچهها کششی دارند که آدم نمیتواند آنها را رها کند و من ۱۹ سال که با این دانشآموزان کار میکنم.
این معلم تصریح کرد: سختترین کار معلمان مدارس استثنایی، آموزش بچههای جسمی - حرکتی است که حدود ۶ سال با آنها کار کردم، هنوز هم برخی مقاطع جسمی - حرکتی را کار میکنم. امسال با دانشآموزان نابینا و پایه هفتم ریاضی بچههای جسمی - حرکتی کار میکنم و واقعاً دوست ندارم که کارم را رها کنم و آنها را دوست دارم.
وی به انگیزه خود برای معلمی اشاره کرد و ادامه داد: خانواده ما همگی فرهنگی هستند، من حس آنها را نسبت به بچهها میدیدم، پدر و مادرم همیشه من را تشویق میکردند، وقتی وارد این کار شدم، فهمیدم که معلمی شغلی است که سختیهای خاص خود را دارد و در جامعه ما از نظر مالی نسبت به بقیه مشاغل درآمد خاصی ندارند اما شخصیت اجتماعی بالایی دارند و وقتی میگویند، فلانی معلم است، جایگاه اجتماعی خاصی دارد و این مورد به من انگیزه زیادی داد، بهویژه با این بچهها کار کردن حس خوبی به من میداد، خستگی دارد اما هیچگاه نشده است که بگویم من دیگر کار نمیکنم، اتفاقاً نسبت به سال قبل مشتاقتر میشوم.
خطیبی افزود: تلاش من همیشه این است که با این دانشآموزان با روشهای مختلف کار کنم تا بچهها با هر شرایطی که دارند، مطالب بیشتری یاد بگیرند، زیرا خانوادههای آنها به شدت علاقهمند هستند که این عزیزان به جایی برسند و این مهم برای ما نیز انگیزه بزرگی است و ما با دیدن نتیجه کار مصممتر از قبل به کار خود ادامه میدهیم.
این معلم به ویژگیهای بچههای با شرایط خاص اشاره کرد و گفت: هر کدام از این دانشآموزان شرایط خاص خود را دارند، ناشنوایان، بچههایی بسیار حساس هستند چون نمیشنوند باید با آنها بسیار محتاطانه رفتار کنیم و هر کاری انجام میدهیم به نوعی به آنها توضیح دهیم. معلولان جسمی - حرکتی، بچههایی هستند که کار کردن با آنها بسیار سخت است، بچههایی هستند که روی تخت دراز کشیدهاند، هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند و همیشه با آنها باید با احترام رفتار کنیم. نابینایان، چون بیشتر میشنوند باید حواسمان باشد که حرفی نزنیم که ناراحت شوند یا منظور ما را بد متوجه شوند، هر حرفی که در کلاسزده میشود باید کاملاً به آنها توضیح دهیم و بچههای نابینا هوش بهتری دارند اما از نظر کلامی دیرتر ارتباط برقرار میکنند، حساستر هستند. برخی دانشآموزان چندمعلولیتی هستند و برخورد با آنها به نوعی دیگر است.
وی بیان کرد: خوشبختانه در محیطهایی کار کردم که همسر و فرزندم همیشه با من همراه بودند، در چندین سالی که در شهرهای مختلف کار کردم، آنقدر محیط و همکاران خوبی داشتم که هیچگاه احساس خستگی نکردم، اینکه خسته شوم و بگویم که کاش فردا تعطیل بود چنین حسی را نداشتم، همکارانی داشتم که حس خوب و انگیزه به من میدادند که فردا هم سر کلاس حاضر شوم، دانشآموزان و همکاران به گونهای بودند که هر روز با دست پر سر کلاس میرفتم و مشتاق بودم و هنوز هم مثل روزهای اول کارم را دوست دارم و هیچگاه این حس را نداشتم که بگویم من از همکار، مدرسه و محیط خسته شدم.
خطیبی با بیان اینکه من خاطرات بسیار زیادی با این دانشآموزان داشتم، ادامه داد: من شاگردی دارم که از کلاس دوم تا به الان که پایه هفتم است، شاگرد من بوده و بچهای است که روی تخت میخوابد و فقط یک انگشتش کار میکند، اکثر کارهای او با من است، بسیار هوش بالایی دارد، به یاد دارم اولین روزی که به مدرسه آمده بود، بسیار گریه میکرد. اصلاً دوست نداشت به مدرسه بیاید، ورزش کند، این بچه هیچ حرکتی نمیکرد برای همین برایش سخت بود و فوقالعاده باهوش بود اما متأسفانه این شرایط بسیار برایش سخت بود، پدر و مادرش گریه میکردند، یکسال که با من و معلم ورزش کار کرد، آنقدر به مدرسه مشتاق شد؛ پدر و مادرش هر روز در مدرسه هستند و هر روز از من تشکر میکنند و افتخار من است که با این بچهها کار میکنم، این بچه یکی از خاطرات خوب من شده است، دانشآموزی که گریه میکرد با شرایط خاصی که دارد اما الان در مسابقات شطرنج شرکت میکند و مقام کشوری آورده است.
این معلم بیان کرد: مسئولین به این بچهها بیشتر رسیدگی کنند و از خانوادههای آنها حمایت کنند، شرایط دانشآموزان نابینا به گونهای است که باید تحرک داشته باشند اما شرایط محیطی مناسبی برای آنها نیست، ما در مدرسه سعی کردیم محیط را به نوعی فراهم کنیم که به راحتی حرکت کنند. وسایل مختلفی که در مدرسه وجود دارد، خوب است اما شرایط بیرون به گونهای است که در بسیاری از جاها بچهها به تنهایی نمیتوانند بروند و برایشان بسیار سخت است.
وی ادامه داد: باید شرایط محیطی برای این بچهها فراهم شود که راحتتر در جامعه رفت و آمد کنند. خانوادهها بیشتر با اینها سر و کار دارند، طوری باشد که مسئولین شرایط برخی کارها را برای خانوادهها فراهم کنند.
خطیبی افزود: همین که این دانشآموزان در کلاس به درسها گوش داده و به من توجه میکنند و حواسشان هست که هدفشان در زندگی چیست، این بهترین هدیه برای من در روز معلم است.
این معلم در خاتمه گفت: وقتی موفقیت این بچهها را در جامعه میبینیم برای ما بزرگترین ثمره است و این دانشآموزان در مقاطع تحصیلی بالاتر نیز مدام به ما سر میزنند.

وقتی عشق معلم، بچههای استثنایی میشود
فروزان ترکاشوند، معلم مدرسه نابینایی پویا در البرز، که حدود ۲۳ سال که به دانشآموزان استثنایی درس میدهد و خود نیز از جامعه نابینایان استان است، در این میزگرد گفت: از سال ۱۳۹۲ وارد آموزش و پرورش استثنایی شدم و خودم جزء بچههای نیمهبینا و دانشآموز مدرسه نابینایان بودم، به دلیل بینایی کم، آنجا درس خواندم اما توانستم مدارس عالی درس بخوانم و نشان ندادم که نیمهبینا هستم و با دوستان دیگرم که در دانشگاه بودند، آزمونی را دادم و قبول شدم و توانستم آنجا مشغول کار شوم.
وی ادامه داد: وقتی با مدیر مدرسه آشنا شدم، خواستم که به مدرسه استثنایی بیایم و حدود ۱۱ سال است که به نابینایان درس میدهم. آنقدر کار با این بچهها لذتبخش است و ساعاتی که من وارد کلاس میشوم، هر چقدر هم که بیرون از مدرسه خستگی داشته باشم، همه را فراموش میکنم، آرامش خاصی در محیط کار دارم، زنگ که تمام میشود ما بچهها را یکی یکی آماده میکنیم تا بروند، اینگونه نیست که عجله داشته باشیم تا برویم، باید عشق باشد تا با این بچهها کار شود، اگر عشقی وجود نداشته باشد، نمیتوانیم درکشان کنیم، کنارشان باشیم و با آنها کار کنیم.
ترکاشوند به سختیهای کار با دانشآموزان با شرایط خاص اشاره کرد و افزود: بالاخره مشکلات وجود دارد. دانشآموز نمیتواند ببیند و حس لامسه خوبی هم ندارد، گاهی بچههای ما چندمعلولیتی هستند و فقط نابینا نیستند و در کنار نابینایی شاید مشکلات جسمی - حرکتی داشته باشند، یا از نظر شنوایی مشکل داشته و یا اختلال یادگیری داشته باشند؛ باید با همه اینها کنار بیاییم، تا بچهها را آماده کنیم، به خانوادهها امید دهیم که درست است که بچههای شما مشکل دارند اما اگر با همدیگر همکاری کنیم، میتوانیم اینها را شکوفا کنیم زیرا آنها استعداد و نیاز دارند. گاهی برخی از این بچهها شاید نتوانند چیزی که ما میخواهیم، شوند اما آنقدر اولیا را به صبر و حوصله تشویق میکنیم که تغییری در آنها ایجاد میشود تا حداقل بتوانند در اجتماع زندگی مستقلی داشته باشند.
وی تصریح کرد: برای اولیا سخت است که با بچههای استثنایی وارد اجتماع شوند، شاید درک بالایی نداشته باشند و یا نخواهند ببینند، بچههایشان مشکلی دارند، این بچهها را به خودشان وابسته کردهاند، که نمیتوانیم به راحتی با آنها کار کنیم، آنقدر باید با آنها ارتباط برقرار کنیم که حتی از لجاظ تحرک جهتیابی بتوانند سرویس بهداشتی را پیدا کنند یا در مدرسه کاری را انجام دهند مثلاً به دفتر بروند و وسیلهای را بیاورند؛ به گونهای بچهها به اولیا وابسته هستند که گاهی غذا خوردن آنها هم مشکل است.
این آموزگار گفت: در سالهای اول که به پیش دبستانی وارد میشوند، یک زنگ را برای تغذیه میگذاریم، سفره میاندازیم، راحت بودن سر سفره، آداب نشستن را آموزش میدهیم، چون در محیط خانه تمام کارهای این بچهها را اولیا انجام دادند، زیرا فکر کردند که اینها نمیتوانند کارهای شخصی خود را انجام دهند، از اولیا میخواهیم که از دور کارهای ما را ببینند و در منزل با آنها انجام دهند، اجازه دهند تا بچهها مستقل بار آمده و کارهای خود را انجام دهند، حتی برای آنها توضیح میدهیم که همکارانی در مدرسه داریم که نابینا هستند و خودشان میروند و میآیند، هیچ نگران نباشید. درست است که مشکل بینایی دارند اما میتوانند کارهای شخصی خود را در سالهای اول زندگی یاد گرفته و انجام دهند.
ترکاشوند ادامه داد: در سالهای اول که در تحرک و جهتیابی مستقل نیستند، محیط مدرسه برایشان سخت است. اولین کار ما این است که آنها را با محیط مدرسه، کلاس و آداب غذا خوردن و بسیاری از کارهای شخصی مثل رفتن به سرویس بهداشتی آشنا کنیم تا خودشان بیاموزند از محیطهای مختلف استفاده کنند.
وی افزود: شاید در این مسیر خسته شویم، اما باور کنید که روی زندگی شخصی ما اثر نگذاشته است، حدود نیمی از سابقه کارم را در مدرسه استثنایی بودم اما این طور نبوده وقتی به مدرسه میآیم و به خانه بازمیگردم خستگی را دارم اما به آن شکل نیست که بگویم به دلیل کارم است، چون کارم را واقعاً دوست دارم.
این معلم بیان کرد: سال اول که وارد مدرسه استثنایی شدم برایم سخت بود، دوره ما بچهها چندمعلولیتی نبودند، در چند سالی که من در دوره راهنمایی در مدرسه معلولان بودم، همه در حد هم بودیم اما وقتی به عنوان معلم خواستم در کنار آنها قرار بگیرم، دانشآموزان جسمی - حرکتی بسیار آزارم میدادند، از نظر اینکه برایم سخت بود که ببینم چقدر مشکل دارند و چگونه باید این بچهها یاد بگیرند، حتی روزهای اول دانشآموزی را به من داده بودند که نابینا و پرخاشگر بود و نمیتوانست سر کلاس بنشیند تا جایی که با گریه به اداره رفتم و گفتم من میخواهم به مدرسهای که بودم برگردم، نزد مسئول وقت رفتم و از او درخواست کردم که برگردم و گفتم اشتباه کردم که رفتم، به من گفتند که شما دیگر رفتهاید و اگر بخواهید برگردید باید یک منطقه دور بیفتید. دوباره با امید به خداوند بازگشتم و الان آنقدر علاقهمند شدم که شاید باور نکنید و توانستم در اقدامپژوهی همین مسائل را در روشهای تدریس خود ارائه دهم و بگویم این کارها را انجام دادم، توانستم آنجا بمانم و عشق من همان بچهها هستند.
ترکاشوند گفت: مسئولین شهری، محیط بیرون را برای بچههای استثنایی آماده کنند تا این عزیزان نیز بتوانند به راحتی در جامعه حاضر شده و از زندگی لذت ببرند.
وی ادامه داد: بهترین هدیه روز معلم صحبتهای قشنگ بچهها است، وقتی که سر کلاس میرویم و به ما تبریک میگویند و به یاد ما هستند و یک شاخه گل هم میدهند، هیچ چیز بهتر از این نمیتواند باشد. ما دانشآموزانی را داریم که در حال حاضر در مقطع دبیرستان بوده و هنوز هم با ما در ارتباط هستند.
ترکاشوند در خاتمه خاطرنشان کرد: دانشآموزی بود که با کسی ارتباط برقرار نمیکرد، کمتوان ذهنی و نابینا بود و من رابطهای دوستانه با او آغاز کردم، ۴ سال به اجبار مادرش از اداره میخواست که من معلم او باشم تا وقتی که مقطع او تغییر کرد، هنوز هم با من در ارتباط است. مادر او به من میگوید که اگر شما نبودید این بچه نمیتوانست با کسی ارتباط برقرار کند، دوست پیدا کند و بتواند پیشرفت کند. در پایههای مختلف دانشآموزانی به این شکل هستند و وقتی بچهها به مدرسهای دیگر میروند، ارتباطشان با ما قطع نمیشود و با اولیای آنها نیز در ارتباط هستیم.

وقتی عشق به معلمی تکثیر میشود
فاطمه طباطبایی، معلم مدرسه نابینای پویا که حدود ۲۵ سال که در این شغل خدمت میکند و خود نیز از جامعه نابینایان استان البرز است، در این میزگرد گفت: نحوه ورود من به آموزش و پرورش از طریق تحصیل در دانشگاه خوارزمی، در رشته دبیری معارف اسلامی و الهیات بود.
وی ادامه داد: انگیزه اصلی من برای این شغل تأثیر معلمان خودم در دوران دبیرستان بود، وقتی که در مجتمع شبانهروزی دخترانه نابینایان تهران مشغول درس بودم، دبیرانی داشتیم که بسیار به کار متعهد و دلسوز بودند. با سختگیریها و تعهد نسبت به کار باعث شدند ما که امکان استفاده از کلاسهای تقویتی برای آمادگی در کنکور را نداشتیم، آنقدر با ما درسها را به صورت تخصصی کار کردند که به راحتی توانستیم در کنکور سراسری موفق شویم و در دانشگاههای خوب کشور مشغول تحصیل شویم.
طباطبایی افزود: همان دبیران اولین انگیزه من بودند، راه را به من نشان دادند، وقتی میدیدم این بزرگواران تا این اندازه خوب کار میکنند و آینده زندگی ما را به نوعی ترسیم میکنند و میگویند اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید، یکی از راهها تحصیل است و باعث شد من هم به شغل آموزگاری علاقهمند شده و از همان ابتدا با هدف ورود به آموزش و پرورش مشغول تحصیل شدم.
این معلم تصریح کرد: هرگز از اینکه با بچههایی کار میکنم که هم نوع خودم هستند و مثل خودم مشکل بینایی دارند، پشیمان نشدم ممکن است خستگی کوتاهی به صورت روزانه پیش آمده باشد که طبیعی است و با استراحتی کوتاه برطرف میشود و هیچگاه احساس پشیمانی و منفی نسبت به کارم نداشتم و بسیار کارم را دوست دارم چون به بچهها علاقهمند هستم، هر چقدر بچهها در سن و کلاس پایینتری باشند، حس مادری به آنها بیشتر است واقعاً از کارم لذت میبرم، از اینکه با بچهها مشغول میشوم، مسائل و مهارت زندگی را به آنها آموزش میدهم، برایم بسیار جای خرسندی دارد.
وی گفت: خستگی در کار که بخواهد باعث اختلال در روزمرگی من باشد، نبوده است؛ خستگی من با استراحتی معمولی برطرف میشود، یکی از مشکلاتی که وجود دارد این است که چون خود من هم نابینا هستم و باید کلاس را کنترل کنم، خصوصاً الان که با کلاس اولیها کار میکنم، اوایل سال که بچهها با خط بریل آشنایی ندارند، باید دائم نزدیک آنها باشم و از نزدیک لمس کنم که موقع نوشتن آن وسیله را درست گذاشته باشند، برگه را لای وسیلهای که با آن مینویسند (لوح) گذاشتهاند، قلم را به درستی در دست گرفتهاند، یا در جایی که باید بنویسند هستند یا نه، کتابشان را به صورت صحیح جلوی خود باز کردهاند، صفحه مد نظر را باز کردهاند و... همه اینها را باید چک کنم که بیشتر در اوایل سال است با این حال همیشه ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی با بچهها داشتم به این دلیل که خود من هم از لحاظ بینایی محدود هستم، باید از نزدیک دستشان را لمس کنم، چه زمانی که کتابی را میخوانند یا چیزی را مینویسند، به این شکل بچهها را کنترل میکنم.
طباطبایی ادامه داد: بچههایی که دارای معلولیت هستند، مثل بچههای دیگر همه نوع تیپ و شخصیتی دارند، شیطنتها و بازی گوشیهای بچگی را دارند، این گونه نیست که آرام و بیسر و صدا باشند، با توجه به تربیت خانوادگی و سطح طبقاتی منطقه و محل که در آن رشد کرده و ویژگیهای فردی تفاوتهای زیادی با همدیگر دارند و مثل بچههای دیگر در آنها ویژگیهای آرام، سرکش، طغیانگر، مؤدب داریم، نمیتوان گفت که ویژگی خاصی داشته باشند، شاید بچههایی که دچار معلولیت هستند از لحاظ عاطفی مهرپذیر و مهربان بوده و هم مهرطلب هستند، که در تمامی بچهها پررنگ نیست، برخی از آنها غرور خاصی دارند و عواطف خود را به سادگی بروز نمیدهند و برخی دیگر بسیار راحت هستند و میگویند خانم دوستت دارم و منتظر هستند که پاسخی مشابه هم از طرف شما بشنوند و اگر نشنوند شاید به ذوقشان بخورد، ویژگیهای آنها مهرورزی و عواطف عمیق آنها است.
وی ادامه داد: یکی از بهترین خاطرات دوران خدمت من این بود که یکی از دانشآموزان قدیمی من که حدود ۲۰ سال پیش شاگرد من بود، با من تماس گرفت و خود را معرفی کرد و ابراز خوشحالی کرد که توانسته شماره من را پیدا کرده و با من تماس بگیرد احساسات خود را بروز میداد و میگفت من وقتی دانشآموز شما بودم را به یاد دارم. این یکی از خاطرات جالب من بود که با گذشت سالهای متمادی دانشآموز به یاد من بوده و سراغی از من گرفته است.
این معلم افزود: مهمترین رمز موفقیت من امید به زندگی و اطمینان به لطف خداوند است، یقین دارم که در کنار هر سختی، آسانی و گشایشی هست، به تجربه این را فهمیدم که زندگی هر کسی توأم با سختی، چالش و مشکل است و هیچ آدمی نیست که زندگی بدون دغدغهای را تجربه کند، همه ما به نوعی زندگیهایی پر از شیرینی و تلخی، پستی، بلندی، شادی و غم داریم که تجربه میکنیم به این باور رسیدم و مهمترین انگیزه من امید به خود زندگی است.
طباطبایی ادامه داد: نوشتههای محبتآمیز دانشآموزان، بهترین هدیههایی که در این سالها از بچهها دریافت کردم، که در مقاطع پایینتر با جملات بچگانه و زبان ساده چند جملهای را خودشان نوشتهاند و به عنوان نامه و تشکر به من دادهاند که برای من بسیار ارزشمند بوده است که چند تا از آنها را نگه داشتم.
وی در خاتمه با بیان اینکه مسئولین به امر آموزش و بهبودی زندگی دانشآموزان استثنایی توجه کنند، خاطرنشان کرد: مناسبسازی شهری، امکانات تحصیلی، مکانهای تفریحی و افزایش مدارس نیز درخواست من از مسئولین برای دانشآموزان معلول است.

آموزش به کودکان استثنایی باید از کودکی آغاز شود
فریبا مسیبزاده، معلم مدرسه نابینایان پویا که از سال ۱۳۹۸ تاکنون به دانشآموزان با شرایط ویژه درس میدهد، در این میزگرد گفت: کار با دانشآموزان استثنایی خاص و انرژی زیادی میخواهد و معلمین در مدارس عادی یک دهم ما فشار کار ندارند، اما همیشه از کار کردن با این بچهها لذت بردم و هیچ گاه پشیمان نشدم.
وی ادامه داد: سختی کار از این بابت است که خانوادهها ناآگاه هستند، وقتی بچهای عادی دارید تا چه اندازه از او مراقبت میکنید تا به زمین نخورد و بخواهد راه برود، این مراقبتها را برای مواجه با کودک نابینا باید در صد ضرب کرد با ناآگاهیای که خانوادهها دارند و وقتی میبینند، کودکشان نابینا است و معمولاً این نابینایی همراه با نیازهای ویژه است، بچههایی که کمتوان ذهنی هستند و یا معلولیتهای جسمی هم دارند، وقتی کودک را در مقطع پیش دبستانی از والدین تحویل میگیریم، به اندازه کودک دو ساله توانمندی ندارد، بسیار بیشتر از آن چیزی که تصور کنید، کار کردن با این بچهها سخت است.
مسیبزاده افزود: خانواده آگاه نبوده تا به بچه تصوری ذهنی در مورد بسیار چیزهای پیش پا افتاده که در طول روز میبیند، بدهد. دانشآموزی داشتم که نمیدانست تراش و مداد چیست، وقتی من مداد و تراش به سر کلاس بردم، آنقدر ذوق داشت که مدادی را تراش کرده است و تا مادرش را دید به او گفت من امروز مداد را تراش کردم، چیزی پیش پا افتاده اما در مورد آن هیچ اطلاعاتی نداشت به این خاطر وقتی که ما با بچهها کار میکنیم بخواهیم مفهومی را در علوم و ریاضی برای بچهها جا بیندازیم، در مورد کوه میخواهیم با او صحبت کنیم، هیچ تصویری در مورد کوه، گنبد و گلدسته مسجد ندارد، تصویرسازی این مسائل برای بچههای نابینا سخت است زیرا باید تصویرسازی و قابل لمس کرد تا بچه بتواند بفهمد که در اطراف او چه خبر است.
وی تصریح کرد: من معلمی و آموزش را دوست داشتم، اما هیچگاه در مخیله من نمیگنجید که یک روز با این بچهها بخواهم کار کنم، خواهر من کمبینا بود، مدرسهای که من در آن کار میکنم، تنها مدرسه نابینایان در استان است. وقتی به این مدرسه میرفتم که برای خواهرم معلم تلفیقی بگیرم و به مدرسه عادی بیاورم با این بچهها مواجه شدم با مدیرشان صحبت کردم و گفتم که میتوانم اینجا کار کنم؟ یکی از معلمان در آنجا آن زمان به من خط بریل را یاد داد و گفتند مراحلی دارد باید آزمون بدهید و دوره فرهنگیان را بگذرانید که من آن زمان هیچکدام را نداشتم، همیشه در ذهن من چنین چیزی بود اما این نبود که بخواهم به صورت آشکار به دنبال این باشم که بخواهم با این بچهها کار کنم، حتی خط بریل را در همین دوره از خانم طباطبایی یاد گرفتم، انگیزه من داشتن یک شغل بود و اینکه به معلمی علاقه داشتم و قسمت شد که من معلم این بچهها شدم.
این معلم گفت: اینکه بخواهد خستگی محیط کار مشکلی در زندگی ایجاد کند، این طور نبوده است، هر سال من دانشآموزی داشتم که من را از لحاظ رفتاری و خانوادگی اذیت کرده اما این طور نبود که من بخواهم خستگی خود را به محیط خانواده بکشانم.
وی ادامه داد: من با این مسأله کاملاً مخالف هستم که مثلاً اگر فردی نمیبیند، گوشهایش خیلی قوی، حافظه عالی و لامسه خوبی دارد، ما میتوانیم لامسه یک کودک نابینا را در روند آموزش قوی کنیم، او را تحریک کنیم تا از لامسه به جای چشم استفاده کند، از گوش به جای چشم استفاده کند، در پایه پیش دبستانی دو سال درس دادم، با بچهها این کار را میکردم و به آنها میگفتم که به بیرون گوش دهید، چه صدایی میآید؟ محرکها را به بچهها معرفی میکردم. این گونه نیست که اگر بچه من نابینا است پس حافظه خیلی قوی دارد، این تصور غالب در جامعه را قبول ندارم.
مسیبزاده بیان کرد: ما با یکسری بچههایی مواجه هستیم که نه تنها حافظهای عالی ندارند بلکه به دلیل مشکلاتی از جمله بینایی که دارند بسیاری از مشکلات رفتاری را نیز دارند که ما باید همه اینها را اصلاح کنیم. هر روز ما با این بچهها چیزهای جالبی را تجربه میکنیم، امسال من دانشآموزی داشتم که ۹ ماه نفس گیر برای او انرژی گذاشتم و یک هفته که او راه افتاده است و باورتان نمیشود که چقدر حال من خوب است، بچهای که چهار سال در پیش دبستانی مانده است الآن خط بریل را به خوبی یاد گرفته، پیدا کردن خط را یاد گرفته، حالم را خوب میکند.
این معلم افزود: ما قبل از اینکه با بچه مواجه شویم با یک خانواده مواجه هستیم و اساسیترین مشکل ما خانوادهها هستند که به دلیل ناآگاه بودنشان به اینجا رسیدهاند، مرکز بهداشتی که هر ماه قد و وزن کودک را اندازه میگیرد، وقتی میبیند کودک نابینا است چرا آگاهیهای لازم را به خانوادهها نمیدهد، از پوشک گرفتن یک بچه نابینا با کودکی عادی فرق دارد که باید در مرکز بهداشت آموزش داده شود. این آموزشها را به پیش از دوره مدرسه ببریم.
وی بیان کرد: سال گذشته دانشآموزی داشتم که امسال کلاس اول است و این کودک در مدرسه قدم نمیزد و باید پدرش او را بغل میکرد و روی صندلی میگذاشت تا به ماشین ببرد، ذهن این خانواده درباره بچه نابینا کور بود.
مسیبزاده در خاتمه خاطرنشان کرد: من در پایههای پایین، کلاس اول و پیش دبستانی کار کردم، بهترین هدیه که دریافت کردم در پایان سال هنگام خواندن و نوشتن بچهها است، وقتی مفاهیم را به خوبی یاد گرفتند، یعنی من بچه را خام تحویل گرفتم و دانشآموزی را تحویل دادم که میتواند بنویسد و بخواند، این برایم لذتبخش بوده است.
ختم کلام اینکه پای صحبت معلمان نشستن جای مباهات دارد و صحبت و بحث بسیار زیاد است به همین مقدار بسنده کردیم، معلمان مهربان مدرسه استثنایی با تمام وجود برای تحصیل دانشآموزان با شرایط خاص تلاش میکنند تا بتوانند چشمان روشندلان را به نور علم و دانش روشن کنند، امیدواریم مسئولین برای رفاه حال این دانشآموزان تدابیری بیندیشند.
خبرگزاری «تیتر یک»، در پایان از همکاری خانم عرفانیان، مدیر مدرسه نابینایان پویا در استان البرز، جهت تهیه این میزگرد تشکر می کند.
الهه ملاحسینی _ تیتر یک
انتهای پیام/ل
مطالب مرتبط
ارسال نظر