یادداشتی از دکترحکمت الله ملا صالحی درباره حافظ شیرازی
گروه وبلاگستان «تيتريک»؛ وبلاگ ساوجبلاغ پژوهي در مطلبي نوشت:
درباره خواجه شیراز
رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمده ایم
انسان وجودیست مرزی، ایستاده برکرانه دو عالم، در مرز دو مرتبه از «واقعیت»: بودن و نبودن، وجود و عدم، آنسو و اینسو، احسن التقویم و اسفلالسافلین، امر باقی و امر فانی، ابدیت و زمان، نفس و نفخه رحمانی و روحانی، طبیعت و نفس حیوانی. شمار جانها و وجدانهای بیداری که به حضور مرزی و حدی و کرانهای انسان، پی و ره بردهاند همیشه در تاریخ از تبار و از جنس اندکها و استثناها بوده اند. و در هرم زندگی و عالم بشری درمیان اندکها و استثناها و نوادر دوران میبایست به دنبالشان رفت و گشت و یافت.
به
هر میزان از رأس هرم زندگی و عالم بشری به بدنه نزدیکتر و نزدیکتر
شدهایم و در قاعده فرود آمده ایم، عطش و ولع زیستن و طپش قلب زندگی را
درمیان جمعیتهای عظیم انسانی و کشش و کنش و چشش چریدن و خرامیدن و ماندن
در مزرعههای سبز طبیعت جدیتر و پررنگ و رمقتر یافتهایم. طبیعت زندگی و
سرشت زیستن، قاعده است و با قاعده هرم عالم بشری ما منطبقتر و موافقتر و
همسوتر. تصادفی نیست که فشار سنگین بودن و ماندن را در قاعده هرم هماره
بیشتر احساس کرده و زیسته و آزمودهایم. با این همه اگر زندگی همین قاعده
طبیعی بود و در قاعده و طبیعت محدود و محصور و محبوس میماند و تهی از
اندکها و استثناها میشد، بی سر و بیهوده و بیمعنا و بیروح و حیوانی و
ملالآور میگردید و شر و شیطان حرص و حقد و حسد بر روان و وجدان و اندیشه و
خرد و رفتار مردمان پنجه میافکند و چیره میشد و سروری میکرد و شرارات و
شر درجان آدمیان میغرید و پیامی و مژدهای و نویدی خوش از آنسو پردههای
گوش و هوش مردمان را مرتعش نمیکرد و شنیده نمیشد و ترشحی غیبی و قدسی و
آنسویی، هرچند اندک ارض تاریخ و اقلیم و جغرافیای وجود آدمیان را مرطوب
نمیکرد و طراوت و جان تازه نمیبخشید و تاریخ و حضور تاریخی انسان در جهان
در طبیعت حیوانی سقوط میکرد. لیکن نه درطبیعت معصوم که در طبیعتی از جنسی
دیگربه تعبیر قرآن شریف: «بل اضلهم کاالانعام». تعابیر ژرف و نغز و مغز و
دلنشین عرف و شاعر روشن ضمیر خراسانی ما مولوی را در مثنوی ببینید: ادامه مطلب…
باشگاه وبلاگ نويسان استان البرز روايت نو