نگاهی به فیلم سینمایی «دهلیز»؛
اگر مردم بیاموزند که تنها یک دقیقه خشم خود را کنترل کنند،چه می شود؟!
معمولا فیلمسازان آینه رویدادهای اجتماع خود هستند، رویدادهایی که به فرمهای مختلف در آثار سینمایی بازتاب می یابد و مخاطب را بسته به دانش و اندوخته ذهنیاش، درگیر میکند. براین مبنای بسیار مرسوم، این روزها شاهد نوع جدیدی از نگاه یک فیلمساز به رویدادی آشنا هستیم. «دهلیز» نگاه بهروز شعیبی را به موضوع قصاص نفس نشان می دهد.
![](/files/fa/news/1392/7/14/77747_398.jpg)
گروه هنر وسینمای «تیتریک»؛ این روزها شاهد نوع جدیدی از نگاه یک فیلمساز به رویدادی آشنا هستیم. «دهلیز» نگاه بهروز شعیبی را به موضوع قصاص نفس نشان می دهد.
وقوع مرگ غیرعمدی، برخورد قانونی با خاطی، حقوق بازماندگان متوفی در اعمال قصاص یا بخشش، مواردی آشنا در زندگی امروزی ماست. اجتماع امروزی به دلایل گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، جامعه ای عصبی شده است و آستانه تحمل آحاد جامعه در بیشتر مواقع نسبت به گذشته، پایین آمده است. همچنین بیپروایی و عدم محاسبه کنش ناگهانی در میان مردمان جامعه خودمان، بسیار زیاد شده است.
با توجه به این موارد، دهلیز نمونه یک فیلم اجتماعی موفق و شریف است که در آن به دور از اداهای متداول روشنفکرنمایانه سعی شده تا توجه مخاطب به یک معضل جلب شود. معضلی به نام عدم سعه صدر که امروز شاید پایه بسیاری از جرم های جامعه را تشکیل می دهد.
در یک پژوهش اجتماعی عنوان شده است که اگر مردم بیاموزند که تنها یک دقیقه خشم خود را کنترل کنند بسیاری از جرم ها اتفاق نمی افتد. «دهلیز» به مخاطب خود نشان می دهد که چگونه عدم کنترل یک خشم ساده می تواند عواقب جبران ناپذیری داشته باشد.
![](/files/fa/news/1392/7/14/77748_621.jpg)
برای گام برداشتن در جهت اصلاح معضلات اخلاقی جامعه اتفاقا این نگاه و توجه به مواردی که شاید به ظاهر کوچک باشد ولی کاربردی است و نتایج وسیعی را به بار می آورد بسیار موثر است که جای آن در سینمای ما خالی است. کم رنگ کردن و به حاشیه بردن طلاق و در عوض پرداخت به مضامینی چون صبر، تعهد، محبت، وفاداری و ارزش های خانوادگی را باید مهم ترین نقاط قوت روایت فیلم «دهلیز» دانست. همچنین شنیدن عباراتی چون توکل بر خدا و اعتماد به تقدیر خداوندی و سوگند خوردن به ائمه در سینمایی که معمولاً سکولارتر از آن است که چنین چیزهای در آن دیده و شنیده شود، ستایش برانگیز است.
اینکه قهرمان داستان بر سر مسئله ساده ای چون جای پارک ماشین، ناخواسته مرتکب مرگ کسی شده و برای همین، نزدیک به پنج سال است که در زندان به فرجام کار خویش می اندیشد و اینکه آیا همسرش می تواند رضایت بگیرد یا نه، پایه اصلی روایت است اما شعیبی داستان را به حیطه فرزند این مرد می کشاند که با تمهید مادرش، می انگارد پدر در موقعیتی بهتر است و هنگامی وارد ماجرای اصلی می شود که موقعیت بحرانی و مهلت رو به پایان است.
«دهلیز» فیلمنامه ای نسبتاً هوشمندانه دارد. در اینجا خبری از کلیشه های رایج سینمای ایران درباره زنان نیست. شیوا در این فیلم ، زنی مقتدر و سرسخت هست که مدتهاست یک تنه در حال اداره کردن زندگی و همچنین تلاش برای آزادی همسرش است. تصویری که بهروز شبیعی از شخصیت شیوا برای تماشاگر ترسیم کرده ، به اندازه کافی درگیر کننده است که تماشاگر عادت همیشگی تماشای زنان ساده و عشوه گر ( که متاسفانه در سینمای ایران کم نیستند) را کنار بگذارد و با جدیت با شیوا همراه شود.
ملاقات پسر و پدر در « دهلیز » و دیالوگ هایی که میان این دو رد و بدل می شود بهتر از آنچه که تصور می شود هست. خوشبختانه شعیبی به هیچوجه در ایجاد صمیمیت میان این پسر و پدر عجله نکرده. وی آغاز ملاقات این دو را با سردی شروع کرده و رفته رفته به گرمی سوق داده است. این مسئله اتفاقی خوشایند برای سینمایی محسوب می شود که عادت به حوصله کردن ندارد.
یکی از مواردی که در سینمای ایران به وفور یافت می شود این است که شخصیت ها دچار تحول ناگهانی می شوند و منطق روایت را زیر سوال می برند! اما خوشبختانه در « دهلیز » این اتفاق نیفتاده و علی رغم اینکه فیلم بستر مناسبی برای این نوع رخداد است ، اما بهروز شبیعی هرگز در چنین دامی نمی افتد و شخصیت های داستانش را بی جهت دچار بی ثباتی اخلاقی نمی کند و از این منظر، تماشاگر به راحتی این فرصت را دارد که شخصیت های داستان را درک کند.
البته درک شخصیت های داستان منوط به سه شخصیت اصلی داستان یعنی معلم زندانی ، شیوا و امیرعلی می شود و درباره شخصیت های مکمل داستان، علناً چنین اتفاقی رخ نداده است. معمولاً در ساخت آثار ” قصاص محور ” که موضوع حول محور دریافت رضایت از اولیای دم است، فیلم می بایست به گونه ای پیش برود که مخاطب به زندگی خانواده مقتول هم وارد شده و دلیل تاکید آنها بر قصاص ( دلیل هرچه که می خواهد باشد ) را برای تماشاگر شرح دهد ، اما در « دهلیز » فیلمساز هیچ توضیح مشخصی درباره دلیل رفتار خانواده اولیای دم ارائه نمی دهد.
در میان شخصیت های مکمل داستان، خواهر مقتول تاکید بیشتری بر قصاص دارد و ظاهراً مصرانه به دنبال اجرا حکم است، اما فیلم هرگز دلیلی برای رفتار آتشین او ارائه نمی کند. از طرف دیگر شوهر خواهر نیز تاکید بر عدم اجرای حکم دارد و مادر مقتول هم که کلامی صحبت نمی کند و در بستر بیماری هست. متاسفانه شخصیت های مکمل فیلم درخشان نیستند و صرفاً اگر در پس زمینه از آنها صحبت می شد، تماشاگر می توانست ترسیم بهتری از آنها در ذهنش شکل دهد اما حالا که جلوی تصویر هستند و رفتارهای عجیب و غریبی از خود نشان می دهند، درک آنها کمکی مشکل به نظر می رسد.
متاسفانه « دهلیز » در یک سوم پایانی دچار نوعی از هم گسیختگی فیلمنامه می شود که در تضاد با نیمه ابتدایی فیلم هست. فیلم در یک سوم پایانی به شکل زننده ای همه جوره اتفاقات خوشایند را به فیلم وارد می کند و مهربانی افراطی ، تبدیل به ملکه ذهن فیلمساز می شود. در اینکه چنین داستانی باید پایان خوشی داشته باشد شکی نیست ( با توجه به روند فیلم و ارتباطی که میان کودک و پدر شکل میگیرد ) ، اما اینکه تا این حد مضمون ” مهربانی ” به صورت افراطی در فیلم بکار گرفته شود، برای تماشاگر قابل قبول نیست.
این فیلم جدا از بحثهای فنی و تکنیکی، از این جهات قابل بحث و بررسی است که واکنش نسنجیده برای هر فردی قابل بروز است و ربطی به دانش و اجتماعی بودن و امثال آن ندارد حتی اگر مانند قهرمان داستان ما، معلمی آرام باشد و اصطلاحا او نیز میتواند رطب بخورد در حالی که وظیفه اش، آموختن رطب نخوردن در چنین موقعیت هایی است. حتی می توان بحث کرد که در این زمانه که بحث اهدای عضو در جامعه ما پذیرش خوبی یافته، در مواردی که افراد دچار تبعات اقدامات ناخواسته میشوند باید همه جوانب تنبیه کردن را درنظر داشت و حیات را اولویت داد. حتی میتوان برای قانون گذار این وجه را مطرح کرد که در چنین حالت هایی سهمی نیز برای متوفی از جهت ایجاد موقعیت تنش زا در نظر گرفت و لزوما قانونگذار خود را ناظری در حد میانه نپندارد.
خیلی از این موارد با دیدن این فیلم قابل طرح و بحث و بررسی است و قدرت فیلمساز در چنین فیلمی، می تواند زمینه پذیرش عمومی اینچنین بحثهایی را افزایش دهد. سینما، صرفا نمایشگر نیست و در موقعیت ها و فیلمهای مختلف، قابلیت آگاه سازی و تأمل برانگیزی را دارد. بدیهی است که برای رسیدن به چنین مباحثی، همه دست اندرکاران این فیلم از بازیگران تا عوامل فنی و اندیشه ای آن سهیم بوده اند و نباید از سهم آنان غافل ماند.
به نظر می رسد شعیبی اولین قدم در کارگردانیاش را محکم برداشته و به این واسطه «دهلیز» به اثری خوب و قابل تامل تبدیل شده است. بازی های روان رضا عطاران و هانیه توسلی و البته بازی چشم گیر بازیگر خردسال فیلم است از دیگر نفاط قوت این فیلم است. روال باورپذیر و منطقی داستان و کارگردانی خوب نیز باعث شده تا مخاطب با فیلم اول شعیبی ارتباط مناسبی برقرار کند.
منبع: مفا آنلاین
ارسال نظر
اخبار برگزیده