پیاده سازی سخنرانی سیدعبدالکریم هاشمی نژاد؛
اگر این آقایان ادّعا می کنند که ما با بهائیت مبارزه می کردیم، کم لطفی می کنند
گروه فرق ضاله«تیتریک»/رضااکبری آهنگر؛
درآمد: استاد شهید سیّد عبدالکریم هاشمی نژاد یکی از چهره های درخشان تاریخ انقلاب اسلامی است که علاوه بر سوابق مبارزاتی کم نظیر، از جایگاه علمی بالایی نیز برخوردار بود. وی در اوائل دهه ی سوم از حیات خویش به درجه ی اجتهاد نائل گشت و در طول این مدت از محضر اساتید بزرگی بهره برد. حضرت امام در بیاناتی به مناسبت شهادت ایشان فرمودند:"شهید هاشمی نژاد که من از نزدیک با او آشنا بودم و خصال و تعهّد آن شهید را لمس کرده بودم، مراتب فضل و مجاهدت او بر اشخاصی که او را می شناسند پوشیده نیست."[1]
حضرت امام در ادامه از ایشان با تعابیری همچون "جوانمرد فاضل" و "عالم مجاهد" یاد می کنند. مقام معظّم رهبری هم که در مشهد سابقه ی آشنایی طولانی با ایشان داشتند علاوه بر ذکر سوابق و جایگاه ایشان در مبارزات مشهد، ایشان را برادر خویش خطاب نموده و درباره ی ایشان می گویند:" او یک شخصیّت از همه نظر ممتاز بود."[2]
از آنجا که مشهد پایگاه مبارزاتی این دانشمند خستگی ناپذیر بود و از طرف دیگر نیز یکی از پایگاه های اصلی انجمن حجتیّه در این شهر قرار داشت، شهید هاشمی نژاد با این گروه و انحرافاتش آشنایی طولانی و دقیق داشت. لذا یکی از افرادی که در ابتدای انقلاب خطر این گروه را گوشزد می نمود، ایشان بود. نکته ی قابل توجه آن که انجمن حجتیّه پس از شهادت ایشان توسط منافقین، پیام تسلیت منتشر نمود.
لازم است تا یکی از سخنرانی های ایشان را که در آخرین روزهای حیات خویش (اواسط سال1360)درباره ی انجمن حجتیّه ایراد فرمودند، بازخوانی نماییم. قابل ذکر این که بخش اعظمی از این سخنرانی در نشریه ی خراسان در تاریخ 20/8/1360 به چاپ رسید، اما متنی که پیش رو دارید از روی نوار آن، توسط نویسنده کامل شده است. که انشاء الله به زودی در یکی از نشریّات نیز به چاپ می رسد. متن کامل این سخنرانی در دو قسمت تقدیم خواهد شد. در بخش اوّل ایشان ابتدا اعضای انجمن حجتیّه را(با توجّه به آن زمان) به سه گروه تقسیم نموده اند. در این میان، تحلیل مهمّی هم درباره ی نظر امام نسبت به انجمن ارائه می دهند. سپس به تشریح خطّ فکری انجمن و فعّالیّت هایشان در قبل از پیروزی انقلاب و نقد آن پرداخته و نکات مهمّی درباره ی ادّعای انجمن مبنی بر مبارزه با بهائیّت و همچنین سیاست عدم دخالت در سیاست آنان، بیان می کنند.
اما متن سخنرانی:
یک سئوالی که این روز ها ما خیلی درگیر آن هستیم راجع به انجمن حجتیه است.... خوب دقت بفرمایید الان فرصتی برای طرح تفصیلی این مسئله نیست و من خیلی فشرده عرض می کنم.... افرادی که با آنها در ارتباط بودند، و یا آنهائی که در ارتباط هستند، مجموع این ها را من به سه دسته تقسیم می کنم. یک بخش آنهائی که الآن در انقلاب هستند و دنبال امام هم بودند و هستند و دنبال اینها حرکت می کنند و راهشان را ادامه می دهند. و تعدادی از این ها را هم من مخصوصاً در جبهه دیدم که کارهای بسیار با ارزشی هم انجام می دهند، یک خط از این مردم هستند. و به طوری هم که شنیدم البته حالا این را نمی دانم ولی من در عمل دیدم که این جوری هستند و شنیدم که تعدادی جدا شدند از این جمعیت. این یک دسته.
یک دسته افرادی هم هستند که این ها بچه های صادقی هم هستند، خوبند، منتها متأسفانه به علت این که توی آن خط انجمن بودند(که حالا عرض می کنم چیست)اینها بینش سیاسی و انقلابی متأسفانه هیچی ندارند. می شود با آنها کار و صحبت کرد و بینش به آنها داد و از وجود آنها استفاده کرد. البته به شرطی که بینش انقلابی به آنها بدهیم. وقتی ما می گوییم بینش انقلابی، این بینش انقلابی چیزی نیست که الآن بنده تصمیم بگیرم یک دفعه بشوم انقلابی، نه. یک تفنگ دست من بدهند، هدفی را هم قرار بدهند، به من بگویند تیراندازی کن، همه ی خصوصیات را هم طرف می گوید، ولی اینجور نیست که من وقتی تیراندازی کردم تیرانداز ماهری باشم. نخیر، به جای اینکه بزنم به آن نقطه ی مقابل، یک وقتی می زنم پشت سرم، یا می زنم این طرف و آن طرف. اینقدر باید تیراندازی بکنم تا بشوم تیرانداز. چه برسد به اینکه مسئله ی یک انقلاب مطرح باشد. خب، یک دسته اینطورند که صداقت دارند، به نظر من می شود با تک تک اینها یا تعدادی از اینها کار شود، به آنها بینش انقلابی داد و از آنها بهره برداری کرد. و من تصور می کنم آنچه که شایع است و قطعاً شما هم شنیدید، برادر بسیار بسیار عزیزمان جناب آقای خزعلی، شخصیت محترمی که معروف بود و از ایشان مکرر نقل شده که نظارتی از جانب امام گفتند بر روی اینها داشته باشید، من تصور می کنم در همین رابطه بوده که بتوانند بینشی به آنها بدهند.
البته این را هم لابد شنیدید، ولی من تا دیروز تردید داشتم(چون من در نقل مسائل خیلی شکّاکم که حتماً کاملاً مستند باشد که بتوانم نقل کنم) ولی دیشب دامادشان جناب آقای مروی را دیدم و سئوال کردم و معلوم شد قطعی است که دارم عرض می کنم. امام اخیراً به آقای خزعلی پیام دادند که من دیگر آن حق نظارتی که در مورد انجمن به شما دادم را برداشتم، آنها را رها کنید به حال خودشان. این را من تردید داشتم ولی صحت دارد و قطعی است و دیگر آقای خزعلی از طرف امام چنین نظارتی ندارند. اضافه بر اینکه نظارت داشتن دلیل بر این است که متأسفانه خبرهائی بوده است والّا امام چرا روی گروه خاص دیگری نگفتند نظارت شود. ولی همان نظارت را هم برداشتند. آنچه من شنیدم مرکب از دو بخش بود. یکی اینکه امام فرمودند که اینها اخیراً از نظارت من و اسم من سوء استفاده کرده اند، به این دلیل نظارت را برداشتند. ولی آنچه که آقای مروی از شخص آقای خزعلی شنیده بود و برای من نقل کرد همین مقدار بود که امام فرموده بودند که شما دیگر در رابطه با من با آنها ارتباطی نداشته باش. بنابراین امام آن حق نظارتی که داده بودند برداشتند.
یک دسته که دسته اقلیتی هستند متأسفانه در آن خط انجمن اند. خط انجمن یعنی چه؟ دقت بفرمایید. خط انجمن همانی که سابقا وجود داشت، مبارزه با بهائیت بود. تا این جا ما حرفی نداشتیم، کسی بیاید و با بهائیت مبارزه بکند، اشکالی نداشت. اشکال کار چند مطلب بود. یکی این که آن برادران، یعنی تعدادی از رهبرانشان آنچنان بهائیت را بزرگ می کردند که گویا اصلاً تمام خطر بهائیت است در ایران. در حالی که ما معتقد بودیم، یعنی خط انقلاب معتقد بود که بهائیت یک شاخه ای است از شاخه های استعمار. معلولی است، ما باید به سراغ علت برویم. نتیجتاً هم دیدید که وقتی دیدند انقلاب می شود و عوامل امپریالیسم در هم کوبیده می شود، بهائیت هم میرود سراغ کار خودش. این یک جهت.
جهت دوم این مسئله بود که همان طور که می دانید بچه های مسلمان و پاک و صادقی که می رفتند و با آنها کار می کردند (ضمنا من عرض بکنم من هیچ یک از آنها چه کوچکشان وچه بزرگشان را نمی خواهم متهم کنم ورهبرانشان را هم من متهم نمی کنم ولی میگویم در دیدشان اشتباه داشته اند و همین قدر برای ما کافی است که جرایان را ببینیم چیست) اینها به بچه هایشان می گفتند که به این شرط می توانید با ما فعالیّت کنید که در کارهای سیاسی دخالت نکنید. همان وقتی که بچه های ما در خیابان ها بودند و فریاد می زدند، در زندان بودند و در برابر گلوله بودند اگر کسی را احساس می کردند که در فعالیت های سیاسی است عذر او را می خواستند و این دقیقاً خلاف خط امام است. و به همین دلیل هم بود که رژیم اجازه می داد آنها در زمینه مبارزه با بهائیت کار کنند.
چرا؟ برای اینکه برای رژیم این مسئله مطرح بود که سر جوانان را یک جا گرم کند که کاری به کار آمریکا و رژیم و نفت و شرایط سیاسی نداشته باشند. حالا آن جای سرگرمی چه بود؟ برای رژیم فرق نداشت . گاهی به دانشجویان می گفت بابا این همه عوامل شهوت رانی برای شما ریخته، ما خودمان هم کمکتان می کنیم. امکانات رفاهی به آنان می دادند، بورس تحصیلی می دادند و… که خلاصه کاری به نظام نداشته باشند. یکی از سرگرمی ها هم این بود که بروید با بهائیت مبارزه کنید، به شرطی که در کارهای سیاسی مداخله نکنید. اما این جمله را هم توضیح بدهم، این جور نبود که رژیم بگوید بروید با بهائیت مطلقا مبارزه کنید. اگر این آقایان هم ادّعا می کنند که ما با بهائیت مبارزه می کردیم، کم لطفی می کنند.
بهایئت سه بعد داشت: بعد اقتصادی، بعد سیاسی، بعد فکری. دقت کنید اینها در بعد سیاسی و بعد اقتصادی یک قدم هم اجازه نداشتند مبارزه کنند، رژیم قرص جلوی اینها را می گرفت. این ها می توانستند حتی راجع به پپسی کولا حرف بزنند، که مال ثابت پاسال بود؟ این ها می توانستند راجع به شرکت هایی که در این مملکت از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابدا! این جا رژیم چراق قرمز داده بود و آقایان هم بر اساس دیدشان (باز نمی گویم خیانت) تزشان این بود که نباید با رژیم درگیری پیدا کرد. باید آهسته رفت تا گربه شاخ نزنه! بنا براین در بعد اقتصادی اینها با بهائیت مبارزه نداشتند و نمی توانستند هم داشته باشند. در بعد سیاسی هم همین جور. می توانستند بگویند آقای هویدا چرا تعدادی از وزرای شما در کابینه تان بهائی هستند؟ ابدا! می گفتند فضولی موقوف! پس کجا مبارزه می کردند و رژیم اشکالی نمی کرد و اجازه می داد به آنها؟ فقط در بعد فکری. خب، وقتی ما می گوییم انجمن حجتیه یعنی این خط و وجود داره.
ادامه دارد....
[1] - صحیفه امام، ج15، ص257
[2] - ماهنامه شاهد یاران،ش35، ص4
ارسال نظر
اخبار برگزیده