رسانه و حجاب در گفتگو با وحید جلیلی؛
سرمایهداری به اضافهی 17 رکعت!
بسیاری از مدیران فرهنگی ما خودشان از سبک زندگی انقلابی فراری هستند. در سبک زندگی انقلابی زهد هم وجود دارد و بر مبنای «الجار ثم الدار» است. مدیرانی که در بالای شهر زندگی میکنند، حقوقهای کلان میگیرند و زندگیشان با اغلب مردم فاصله دارد قطعاً نافی سبک زندگی انقلابی هستند، چون از تبعات آن میترسندبنابراین سبک زندگی انجمن حجتیه تبلیغ میشود که زن تا آرنج النگو بیندازد، ماشین گرانقیمت براند و رویش را هم بگیرد.مدیران فرهنگی ما شیفتهی این الگو هستند و بسیاری از آنها هم این گونه زندگی میکنند؛ سرمایهداری به اضافهی 17 رکعت.
![](/files/fa/news/1391/6/10/207_926.jpg)
به گزارش «تیتر یک » به نقل از برهان ، رسانه همواره یکی از مهمترین ابزارها در ترویج امر حجاب به
شمار میرود. این مسئله که چگونه میشود حجاب را در قاب رسانه تعریف کرد
مورد بحث فعالان فرهنگی این عرصه بوده است. در این راستا در گفتوگویی با
«وحید جلیلی» مدیر دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی و سردبیر
«ماهنامهی راه» به کندوکاو این مهم پرداختهایم.
همانطور که مستحضرید، یکی از مباحث مهم در بخش ترویج فرهنگ عفاف و حجاب نقش رسانههاست. این نقش را با توجه به اهمیت آن چگونه ارزیابی میفرمایید.
راجع به رسانهها یک بحث نظری و یک بحث کاربردیتر مطرح است. بحث نظری آن این است که کار رسانه در جامعه ضریبدهی است؛ یعنی اگر بخواهیم راجع به حجاب کار رسانهای کنیم و در فضای اجتماعی و افکار عمومی به آن ضریب دهیم، باید پیشاپیش ضریب خود حجاب را در منظومهی فکری، اخلاقی و اجتماعی خودمان بدانیم. حجاب از دل یک نظام تربیتی بیرون میآید و آن نظام تربیتی درکنار یک نظام اقتصادی است و همراه با یک نظام فرهنگی خاص است.
مشکلی که به نظرم در فضای رسانهای داریم این است که نگاه منظومهای به حجاب وجود ندارد و حجاب در مجموعهی احکام و معارف دین و در نسبت با بقیهی مفاهیم دینی دیده نمیشود. در واقع ضریب این موضوع در مجموعهی معارف دینی مشخص نمیشود و وقتی هم رسانه میخواهد در فضای افکار عمومی به آن ضریب بدهد، دچار اختلال میشود. پس اختلال کار رسانهای در زمینهی حجاب به مخدوش شدن جایگاه حجاب در مجموعهی معارف دین برمیگردد. در حقیقت این موضوع از اختلال اعتقادی، فکری و نظری اولیه سرچشمه میگیرد.
به این ترتیب، شما میبینید که از موضع دین حجاب ترویج میشود و در خیلی از رسانههای ما نسبت به آن حساسیت نشان میدهند، اما چون نگاهشان منظومهای نیست، قاعدتاً اولین سؤالی که ذهن مخاطب را درگیر میکند این است که آیا دین اسلام فقط همین یک حکم را دارد؟ درصورتیکه در دین اسلام دهها توصیهی اخلاقی و اجتماعی صورت گرفته است، چرا به باقی احکام دین با این حساسیت و تعصب نمیپردازید؟
این سؤال به نظرم مهمترین چالشی است که در تبلیغ حجاب در رسانههای ما وجود دارد، چرا که ما راجع به بسیاری از امور مهم و بلکه اهم دینی سکوت میکنیم یا واکنش مناسبی نشان نمیدهیم، اما وقتی به مسئلهای مثل حجاب میرسیم، خیلی جدی و تند آن را مطرح میکنیم. تا موقعی که این فضا وجود دارد به نظرم بعید است که اقدامات ما نتیجهی مطلوبی داشته باشد، به خصوص در نظامی که حاکمیت آن دینی است.
در جوامعی که حاکمیت دینی ندارند و افراد صرفاً از روی وظیفهی شخصیشان به حجاب ملتزم میشوند قضیه فرق میکند و به یک معنا کار آسانتر است، ولی جامعهای که عَلَم اسلام را برافراشتهاند و میگویند ما در تمام ساحات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میخواهیم آرمانهای دینی را دنبال کنیم، دیگر نمیتوانند بگویند ما در بعضی از حوزهها مسلمان و متعصب هستیم، اما نسبت به بعضی از حوزههای دیگر که بعضاً مهمترند بیاعتنا هستیم.
یکی از آنها مثلاً بحث عدالت اجتماعی است. خیلی از اصحاب رسانه و افرادی که راجع به حجاب تند حرف میزنند، راجع به بسیاری از مظالم اجتماعی سکوت کردهاند. مسلماً مخاطب حق دارد بگوید همانطور که از موضع دین از حجاب دفاع میکنید، از مظلوم
همانطور که مستحضرید، یکی از مباحث مهم در بخش ترویج فرهنگ عفاف و حجاب نقش رسانههاست. این نقش را با توجه به اهمیت آن چگونه ارزیابی میفرمایید.
راجع به رسانهها یک بحث نظری و یک بحث کاربردیتر مطرح است. بحث نظری آن این است که کار رسانه در جامعه ضریبدهی است؛ یعنی اگر بخواهیم راجع به حجاب کار رسانهای کنیم و در فضای اجتماعی و افکار عمومی به آن ضریب دهیم، باید پیشاپیش ضریب خود حجاب را در منظومهی فکری، اخلاقی و اجتماعی خودمان بدانیم. حجاب از دل یک نظام تربیتی بیرون میآید و آن نظام تربیتی درکنار یک نظام اقتصادی است و همراه با یک نظام فرهنگی خاص است.
مشکلی که به نظرم در فضای رسانهای داریم این است که نگاه منظومهای به حجاب وجود ندارد و حجاب در مجموعهی احکام و معارف دین و در نسبت با بقیهی مفاهیم دینی دیده نمیشود. در واقع ضریب این موضوع در مجموعهی معارف دینی مشخص نمیشود و وقتی هم رسانه میخواهد در فضای افکار عمومی به آن ضریب بدهد، دچار اختلال میشود. پس اختلال کار رسانهای در زمینهی حجاب به مخدوش شدن جایگاه حجاب در مجموعهی معارف دین برمیگردد. در حقیقت این موضوع از اختلال اعتقادی، فکری و نظری اولیه سرچشمه میگیرد.
به این ترتیب، شما میبینید که از موضع دین حجاب ترویج میشود و در خیلی از رسانههای ما نسبت به آن حساسیت نشان میدهند، اما چون نگاهشان منظومهای نیست، قاعدتاً اولین سؤالی که ذهن مخاطب را درگیر میکند این است که آیا دین اسلام فقط همین یک حکم را دارد؟ درصورتیکه در دین اسلام دهها توصیهی اخلاقی و اجتماعی صورت گرفته است، چرا به باقی احکام دین با این حساسیت و تعصب نمیپردازید؟
این سؤال به نظرم مهمترین چالشی است که در تبلیغ حجاب در رسانههای ما وجود دارد، چرا که ما راجع به بسیاری از امور مهم و بلکه اهم دینی سکوت میکنیم یا واکنش مناسبی نشان نمیدهیم، اما وقتی به مسئلهای مثل حجاب میرسیم، خیلی جدی و تند آن را مطرح میکنیم. تا موقعی که این فضا وجود دارد به نظرم بعید است که اقدامات ما نتیجهی مطلوبی داشته باشد، به خصوص در نظامی که حاکمیت آن دینی است.
در جوامعی که حاکمیت دینی ندارند و افراد صرفاً از روی وظیفهی شخصیشان به حجاب ملتزم میشوند قضیه فرق میکند و به یک معنا کار آسانتر است، ولی جامعهای که عَلَم اسلام را برافراشتهاند و میگویند ما در تمام ساحات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میخواهیم آرمانهای دینی را دنبال کنیم، دیگر نمیتوانند بگویند ما در بعضی از حوزهها مسلمان و متعصب هستیم، اما نسبت به بعضی از حوزههای دیگر که بعضاً مهمترند بیاعتنا هستیم.
یکی از آنها مثلاً بحث عدالت اجتماعی است. خیلی از اصحاب رسانه و افرادی که راجع به حجاب تند حرف میزنند، راجع به بسیاری از مظالم اجتماعی سکوت کردهاند. مسلماً مخاطب حق دارد بگوید همانطور که از موضع دین از حجاب دفاع میکنید، از مظلوم
” خیلی از اصحاب رسانه و افرادی
که راجع به حجاب تند حرف میزنند، راجع به بسیاری از مظالم اجتماعی سکوت
کردهاند. مسلماً مخاطب حق دارد بگوید همانطور که از موضع دین از حجاب
دفاع میکنید، از مظلوم هم باید دفاع کنید و در مقابل منکرهای بزرگ هم باید
اعتراض کنید "
هم باید دفاع کنید و در مقابل منکرهای بزرگ هم باید اعتراض کنید.
بحث امر به معروف و نهی از منکر متأسفانه در جامعهی ما مظلوم واقع شده و عمدتاً محور و مصداق آن محدود به حجاب شده است، در حالی که اگر به معارف دینی و فرمایشات بزرگان و ولی فقیه مراجعه کنید، میبینید که امر به معروف و نهی از منکر در نگاه آنها صرفاً ناظر به نهی آدمهای معمولی جامعه نیست، اگرچه این گروه هم مطرح هستند. میفرماید: « کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»است. یعنی بالاترین مرتبهی امر به معروف و نهی از منکر آن حقخواهی است که در مقابل فرد عدالتگریز بالادستی ابراز شود. در حالی که خیلی از پرچمداران امر به معروف و نهی از منکر در کشور ما فقط در حوزهی حجاب ظهور میکنند و در مقابل هیچ فرد قدرتمند یا بانفوذی حاضر نیستند امر به معروف و نهی از منکر کنند. سالی دو بیانیه میدهند آن هم راجع به بدحجابی است.
بنابراین اگر رسانه میخواهد به حجاب ضریب دهد، باید توجه کند که مهندسی فکر دینی را در جامعه به هم نریزد. در سیگنالهایی که به جامعه میدهد باید بگوید دین ما یک منظومهی فکریـارزشی را ایجاب میکند که در آن جایگاه فساد اقتصادی، ربا و بقیهی مسائل مشخص شده است. چند وقت پیش یکی از اساتید سؤال خوبی مطرح کرده بود. ایشان میگفت این همه تظاهرات و تحصن علیه بدحجابی مطرح میشود، چرا تا به حال در طول این 30 سال یک بار در مخالفت با ربا تظاهرات برگزار نشده است؟
به نظرم این سؤال خیلی مهم و قابل توجه است. ربا در قرآن به صراحت جنگ با خدا عنوان شده است، اما چنین تعبیری راجع به حجاب وجود ندارد. با این حال، یک صدم حساسیتی که متدینین ما در مقابل بیحجابی دارند در مقابل ربا از خودشان نشان نمیدهند. اگر نظام اقتصادی جامعه اجازه نداد اعضای خانواده دور هم جمع شوند و هم دیگر را ببیند و با هم مبادله عاطفی کنند، وقتی سیستم اقتصادی این طور خانواده را تحت فشار قرار دهد، قاعدتاً خیلی از برکاتی که خانواده و فضای تربیتیاش باید داشته باشد، بروز پیدا نمیکند.
این موضوع نشاندهندهی آن است که افکار عمومی هندسهی درستی از اندیشهی دینی ندارد. این یک مشکل نظری است که اگر رفع شود، به نظرم خیلی اوضاع بهبود مییابد. اگر رسانههای ما واقعاً دینی شوند، مطالبشان راجع به حجاب گیرایی بیشتری خواهد داشت. صاحبان تریبونها اگر راجع به همهی منکرات، به خصوص مسائلی که از بدحجابی مهمترند، واکنش نشان بدهند، موقعی که راجع به حجاب هم حرف میزنند، حرفشان دلنشین خواهد بود و مخاطب آن را راحتتر میپذیرد.
به تعبیر دیگر، مشکل ما راجع به موضوع حجاب در فضای رسانه برمیگردد به سکوتی که ما در مقابل سایر منکرات اختیار کردهایم. آن سکوت فریادهای دیگر ما را تحتالشعاع قرار میدهد و از تأثیر آنها میکاهد. بنابراین اگر میخواهیم حرفها، توصیهها و حساسیتهایمان راجع به موضوع حجاب بر جامعه تأثیر بگذارد، باید حساسیتمان را نسبت به باقی احکام دین بالا ببریم.
علاوه بر این، یکی دیگر از بحثهایی که در بحث حجاب مغفول واقع شده نگاه تاریخی به موضوع حجاب است. به نظرم در این موضوع هم باید یک مقدار نگاهمان را بازتر کنیم، چرا که بحث حجاب ذیل مسئلهی زن و خانواده در اسلام قرار دارد؛ یعنی جدای از اینکه خانواده و بحثهای مربوط به زنان در یک منظومهی فکری و در ارتباط با مباحث سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار دارد، خود موضوع حجاب ذیل مسئلهی زن تعریف میشود. بنابراین اگر بخواهیم حجاب را در جامعه جا بیندازیم، باید مبانی دینی خودمان را راجع به حضور زن در جامعه تثبیت کنیم، چون حجاب لباس حضور زن در جامعه است. اساساً چون اسلام خواستار حضور و مشارکت زن در جامعه است و برای او تکالیف اجتماعی و سیاسی قائل شده، قانون حجاب را در شریعت قرار داده است.
با توجه به این مسئله، مرزبندی نگاه اسلام ناب به بحث حجاب و نگاههای متحجرانه یکی از مهمترین محورهایی است که باید
بحث امر به معروف و نهی از منکر متأسفانه در جامعهی ما مظلوم واقع شده و عمدتاً محور و مصداق آن محدود به حجاب شده است، در حالی که اگر به معارف دینی و فرمایشات بزرگان و ولی فقیه مراجعه کنید، میبینید که امر به معروف و نهی از منکر در نگاه آنها صرفاً ناظر به نهی آدمهای معمولی جامعه نیست، اگرچه این گروه هم مطرح هستند. میفرماید: « کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»است. یعنی بالاترین مرتبهی امر به معروف و نهی از منکر آن حقخواهی است که در مقابل فرد عدالتگریز بالادستی ابراز شود. در حالی که خیلی از پرچمداران امر به معروف و نهی از منکر در کشور ما فقط در حوزهی حجاب ظهور میکنند و در مقابل هیچ فرد قدرتمند یا بانفوذی حاضر نیستند امر به معروف و نهی از منکر کنند. سالی دو بیانیه میدهند آن هم راجع به بدحجابی است.
بنابراین اگر رسانه میخواهد به حجاب ضریب دهد، باید توجه کند که مهندسی فکر دینی را در جامعه به هم نریزد. در سیگنالهایی که به جامعه میدهد باید بگوید دین ما یک منظومهی فکریـارزشی را ایجاب میکند که در آن جایگاه فساد اقتصادی، ربا و بقیهی مسائل مشخص شده است. چند وقت پیش یکی از اساتید سؤال خوبی مطرح کرده بود. ایشان میگفت این همه تظاهرات و تحصن علیه بدحجابی مطرح میشود، چرا تا به حال در طول این 30 سال یک بار در مخالفت با ربا تظاهرات برگزار نشده است؟
به نظرم این سؤال خیلی مهم و قابل توجه است. ربا در قرآن به صراحت جنگ با خدا عنوان شده است، اما چنین تعبیری راجع به حجاب وجود ندارد. با این حال، یک صدم حساسیتی که متدینین ما در مقابل بیحجابی دارند در مقابل ربا از خودشان نشان نمیدهند. اگر نظام اقتصادی جامعه اجازه نداد اعضای خانواده دور هم جمع شوند و هم دیگر را ببیند و با هم مبادله عاطفی کنند، وقتی سیستم اقتصادی این طور خانواده را تحت فشار قرار دهد، قاعدتاً خیلی از برکاتی که خانواده و فضای تربیتیاش باید داشته باشد، بروز پیدا نمیکند.
این موضوع نشاندهندهی آن است که افکار عمومی هندسهی درستی از اندیشهی دینی ندارد. این یک مشکل نظری است که اگر رفع شود، به نظرم خیلی اوضاع بهبود مییابد. اگر رسانههای ما واقعاً دینی شوند، مطالبشان راجع به حجاب گیرایی بیشتری خواهد داشت. صاحبان تریبونها اگر راجع به همهی منکرات، به خصوص مسائلی که از بدحجابی مهمترند، واکنش نشان بدهند، موقعی که راجع به حجاب هم حرف میزنند، حرفشان دلنشین خواهد بود و مخاطب آن را راحتتر میپذیرد.
به تعبیر دیگر، مشکل ما راجع به موضوع حجاب در فضای رسانه برمیگردد به سکوتی که ما در مقابل سایر منکرات اختیار کردهایم. آن سکوت فریادهای دیگر ما را تحتالشعاع قرار میدهد و از تأثیر آنها میکاهد. بنابراین اگر میخواهیم حرفها، توصیهها و حساسیتهایمان راجع به موضوع حجاب بر جامعه تأثیر بگذارد، باید حساسیتمان را نسبت به باقی احکام دین بالا ببریم.
علاوه بر این، یکی دیگر از بحثهایی که در بحث حجاب مغفول واقع شده نگاه تاریخی به موضوع حجاب است. به نظرم در این موضوع هم باید یک مقدار نگاهمان را بازتر کنیم، چرا که بحث حجاب ذیل مسئلهی زن و خانواده در اسلام قرار دارد؛ یعنی جدای از اینکه خانواده و بحثهای مربوط به زنان در یک منظومهی فکری و در ارتباط با مباحث سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار دارد، خود موضوع حجاب ذیل مسئلهی زن تعریف میشود. بنابراین اگر بخواهیم حجاب را در جامعه جا بیندازیم، باید مبانی دینی خودمان را راجع به حضور زن در جامعه تثبیت کنیم، چون حجاب لباس حضور زن در جامعه است. اساساً چون اسلام خواستار حضور و مشارکت زن در جامعه است و برای او تکالیف اجتماعی و سیاسی قائل شده، قانون حجاب را در شریعت قرار داده است.
با توجه به این مسئله، مرزبندی نگاه اسلام ناب به بحث حجاب و نگاههای متحجرانه یکی از مهمترین محورهایی است که باید
” چند وقت پیش یکی از اساتید
سؤال خوبی مطرح کرده بود. ایشان میگفت این همه تظاهرات و تحصن علیه
بدحجابی مطرح میشود، چرا تا به حال در طول این 30 سال یک بار در مخالفت با
ربا تظاهرات برگزار نشده است؟ "
رسانهها دربارهی آن کار کنند. همان طور که میدانید، نمونههای
دیگری از ترویج حجاب هم در تاریخ کشورهای اسلامی و حتی امروز وجود دارد که
مهمترین نمونههای آن مربوط به طالبان و عربستان است. بعضیها در ایران
غبطهی حجاب زنان عربستان و طالبان را میخورند، ولی به این نگاه نمیکنند
که رعایت حجاب در عربستان یا نظام طالبان ذیل یک منظومهی دینی نیست.
در بین آنها حجاب بیشتر یک موضوع قبیلهای است، چون اگر بر اساس مبانی دینی به رعایت حجاب ملتزم باشند، دستورات دیگری هم در دین وجود دارد که به آنها پایبند نیستند. به نظرم مهم است که این مرزبندی مشخص شود، وگرنه به جواب نمیرسیم. امروز در جامعهی ما تنها حدیثی که از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفته میشود این است: «ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است.» البته من تا به حال متن عربی این حدیث را ندیدهام. تا به روز میلاد یا شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) میرسیم تنها موضوعی که دربارهی آن حضرت بیان میشود حجاب است، اما به نظرم این ظلم به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است که ما صرفاً ایشان را به حجاب بشناسیم و از باقی معارفشان بیبهره بمانیم.
اگر آن تفکر فاطمی بر جامعه حاکم شود و حجاب ذیل این تفکر تبیین شود، خیلی فرق دارد. حضرت فاطمه و حضرت زینب (سلام الله علیهما) به سخنرانیهایشان معروف هستند. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای زن و مرد سخنرانی میکردند. همچنین سخنرانیها و خطبههای حماسی حضرت زینب (سلام الله علیها) موجود است. این خطبهها و سخنرانیها عمق معرفتی، شجاعت و حضور اجتماعی این بزرگواران را نشان میدهد.
سؤال اینجاست که ما چقدر تلاش کردهایم این الگو را در جامعه ترویج کنیم؟ اینکه در مورد شخصیت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) صرفاً روی یک موضوع تأکید کنیم، به نظر شما ظلم به آن حضرت نیست؟ پس تکلیف امتیازات و ویژگیهای دیگر آن حضرت چه میشود؟ البته قطعاً حجاب یکی از ویژگیهای شخصیتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، ولی ویژگیهای بسیار بزرگتری در شخصیت آن حضرت وجود دارد که متأسفانه کمتر به آنها پرداخته میشود. حدیث داریم از آن حضرت که میفرمایند:
«الجار ثم الدار» راجع به همین حدیث میتوان صدها کتاب نوشت، چرا که یکی از مبانی تفکر اجتماعی دینی است. تا امروز رسانههای ما چقدر روی این حدیث کار کردهاند؟ در حالی که به نظرم همین «الجار ثم الدار» کافی است تا همهی مشکلات مملکت حل شود، ولی راجع به این مباحث هیچ کاری انجام نمیشود، بعد ما میخواهیم حجاب در جامعه تثبیت شود.
شما فکر میکنید ارادهای وجود دارد که ما به سمت سایر مباحث اخلاقی نرویم و فقط حجاب را پررنگ کنیم یا اینکه روزمرگی و تسامح دلیل این اوضاع است؟
هر دو اینها هست. بعضیها در رویکردشان حرفهای امام (رحمت الله علیه) و مبانی ایشان برای ادارهی جامعه را قبول ندارند و به همان دین استحالهشدهی زمان شاه معتقدند، اما از آنجایی که جرئت ندارند به صراحت امام (رحمت الله علیه) را نقد کنند، یک برخورد کاریکاتوری با اندیشهی ایشان دارند و سعی میکنند هندسه و اجزای تفکر انقلاب اسلامی را، با مسکوت گذاشتن بخشی از اجزای آن و تحریف بخشی دیگر، به هم بریزند. گروههایی مثل انجمن حجتیه رسماً با مبانی اسلام ناب مخالفاند و یکی از کارهایی که میتوانند انجام دهند همین است که مثلاً بدحجابی را معضل بزرگی جلوه دهند و به قول امام (رحمت الله علیه) حسرت دینداری دورهی شاه را بخورند.
معلوم است که آنها اندیشهی ناقصی دارند و بعضاً برخی از تیپهای حزباللهی هم تحت تأثیر همین اندیشههای فاسد مواضع نامناسبی اتخاذ میکنند. این در حالی است که وضعیت امروز حجاب اصلاً با قبل از انقلاب قابل
در بین آنها حجاب بیشتر یک موضوع قبیلهای است، چون اگر بر اساس مبانی دینی به رعایت حجاب ملتزم باشند، دستورات دیگری هم در دین وجود دارد که به آنها پایبند نیستند. به نظرم مهم است که این مرزبندی مشخص شود، وگرنه به جواب نمیرسیم. امروز در جامعهی ما تنها حدیثی که از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفته میشود این است: «ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است.» البته من تا به حال متن عربی این حدیث را ندیدهام. تا به روز میلاد یا شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) میرسیم تنها موضوعی که دربارهی آن حضرت بیان میشود حجاب است، اما به نظرم این ظلم به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است که ما صرفاً ایشان را به حجاب بشناسیم و از باقی معارفشان بیبهره بمانیم.
اگر آن تفکر فاطمی بر جامعه حاکم شود و حجاب ذیل این تفکر تبیین شود، خیلی فرق دارد. حضرت فاطمه و حضرت زینب (سلام الله علیهما) به سخنرانیهایشان معروف هستند. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای زن و مرد سخنرانی میکردند. همچنین سخنرانیها و خطبههای حماسی حضرت زینب (سلام الله علیها) موجود است. این خطبهها و سخنرانیها عمق معرفتی، شجاعت و حضور اجتماعی این بزرگواران را نشان میدهد.
سؤال اینجاست که ما چقدر تلاش کردهایم این الگو را در جامعه ترویج کنیم؟ اینکه در مورد شخصیت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) صرفاً روی یک موضوع تأکید کنیم، به نظر شما ظلم به آن حضرت نیست؟ پس تکلیف امتیازات و ویژگیهای دیگر آن حضرت چه میشود؟ البته قطعاً حجاب یکی از ویژگیهای شخصیتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، ولی ویژگیهای بسیار بزرگتری در شخصیت آن حضرت وجود دارد که متأسفانه کمتر به آنها پرداخته میشود. حدیث داریم از آن حضرت که میفرمایند:
«الجار ثم الدار» راجع به همین حدیث میتوان صدها کتاب نوشت، چرا که یکی از مبانی تفکر اجتماعی دینی است. تا امروز رسانههای ما چقدر روی این حدیث کار کردهاند؟ در حالی که به نظرم همین «الجار ثم الدار» کافی است تا همهی مشکلات مملکت حل شود، ولی راجع به این مباحث هیچ کاری انجام نمیشود، بعد ما میخواهیم حجاب در جامعه تثبیت شود.
شما فکر میکنید ارادهای وجود دارد که ما به سمت سایر مباحث اخلاقی نرویم و فقط حجاب را پررنگ کنیم یا اینکه روزمرگی و تسامح دلیل این اوضاع است؟
هر دو اینها هست. بعضیها در رویکردشان حرفهای امام (رحمت الله علیه) و مبانی ایشان برای ادارهی جامعه را قبول ندارند و به همان دین استحالهشدهی زمان شاه معتقدند، اما از آنجایی که جرئت ندارند به صراحت امام (رحمت الله علیه) را نقد کنند، یک برخورد کاریکاتوری با اندیشهی ایشان دارند و سعی میکنند هندسه و اجزای تفکر انقلاب اسلامی را، با مسکوت گذاشتن بخشی از اجزای آن و تحریف بخشی دیگر، به هم بریزند. گروههایی مثل انجمن حجتیه رسماً با مبانی اسلام ناب مخالفاند و یکی از کارهایی که میتوانند انجام دهند همین است که مثلاً بدحجابی را معضل بزرگی جلوه دهند و به قول امام (رحمت الله علیه) حسرت دینداری دورهی شاه را بخورند.
معلوم است که آنها اندیشهی ناقصی دارند و بعضاً برخی از تیپهای حزباللهی هم تحت تأثیر همین اندیشههای فاسد مواضع نامناسبی اتخاذ میکنند. این در حالی است که وضعیت امروز حجاب اصلاً با قبل از انقلاب قابل
” بعضیها در ایران غبطهی حجاب
زنان عربستان و طالبان را میخورند، ولی به این نگاه نمیکنند که رعایت
حجاب در عربستان یا نظام طالبان ذیل یک منظومهی دینی نیست. در بین آنها
حجاب بیشتر یک موضوع قبیلهای است، چون اگر بر اساس مبانی دینی به رعایت
حجاب ملتزم باشند، دستورات دیگری هم در دین وجود دارد که به آنها پایبند
نیستند "
مقایسه نیست. ما امروز در این زمینه از همهی کشورهای دنیا جلوتر
هستیم. در موضوع حجاب و باقی زمینههای حضور اجتماعی زنان خیلی پیشرفت
داشتهایم. اگر کسی از این منظر به موضوع نگاه نکند، ممکن است بعضی از این
مظاهر بدحجابی در خیابانهای تهران به نظرش خیلی بزرگ بیاید و کل نظام و
انقلاب را متهم کند.
به نظر شما، جدای از مشکلات نظری، در مجموع رسانههای ما در حال حاضر مروج حجاب هستند؟
مهمترین رسانه در کشور ما صداوسیما است. این رسانه به لحاظ کمی و کیفی اصلاً با بقیهی رسانههای کشور قابل مقایسه نیست. بر اساس آنچه گفتم، به نظرم رسانهها در این زمینه چندان موفق نبودهاند، چون به نظر من رسانهای که مروج اسلام ناب نباشد، مروج حجاب نیست، اگرچه یک صفحهی ویژه برای حجاب داشته باشد یا در بعضی مقاطع چندین مقاله یا برنامه دربارهی حجاب تهیه کند. حجاب نمادِ یافتن نسبت درست با جامعه برای زن مسلمان است؛ یعنی زن وقتی میخواهد در جامعه حضور پیدا کند و به زندگی اجتماعی و سیاسی خودش بر اساس مبانی دینی معنا بدهد، حجاب متجلی میشود.
وقتی که منظومهی فکر دینی در رسانهها به هم بریزد و ضرایبش خلط شود، اگرچه مستقیماً به حجاب بد و بیراهی گفته نشود، ولی به نظرم مبانی حجاب در جامعه از بین میرود. هر چقدر که شما اندیشهی دینی را با هندسه و ضرایب درست بین اجزایش در جامعه طرح کنید، کمک کردهاید که حجاب جا بیفتد؛ یعنی اینها یک مجموعه هستند که اگر باقی اجزای آن درست باشند، حجاب هم جایگاه و نسبت خودش را با بقیهی اجزا درست پیدا میکند، ولی اگر این مجموعه را با برنامهها و نوع تفکراتتان به هم بزنید، حجاب هم متأثر میشود و تعریف غلطی غیر از آنچه اسلام خواسته است پیدا میکند. از این منظر میتوان گفت که مجموعهی فضای رسانهای ما دچار مشکلات اساسی است.
از رسانهی ملی، به عنوان مهمترین رسانهی کشور، انتظار میرود که خودش بتواند ضریبدهی کند؛ یعنی فکری پشتش باشد که این رسانه ضریبدهی را در جامعه انجام دهد. نظر شما چیست؟
به نظرم اصل مشکل به آن نگاه ظاهربینانه برمیگردد. وقتی جنس مطالباتی که از صداوسیما مطرح میشود بر اساس مبانی دقیق و درست دینی نباشد، حاصلش این میشود که صداوسیما به همهی کارگردانها ابلاغ میکند حتی یک تار موی خانمها نباید دیده شود. همان طور که امروز این گونه است؛ یعنی اگر به سریالهای صداوسیما نگاه کنید، حجاب به لحاظ حدود شرعی کاملاً در آنها رعایت میشود، هرچند که اخیراً این موضوع هم کمرنگتر شده است.
این اوضاع حاصل همان نگاه ظاهربینانه و جزئینگر به حجاب است؛ یعنی شما میبینید در یک سریال 50 قسمتی همهی خانمها حجاب را رعایت میکنند، ولی هیچ نشانهای از ارزشهای خانوادگی و اخلاق دینی در آن سریال وجود ندارد. در واقع حجاب به امری مکانیکی تبدیل شده است. کالبدش هست، ولی روح ندارد. این در حالی است که همهی اینها با همدیگر نسبت دارند. حجاب با مهربانی، فکر مردم بودن و امثالهم نسبت دارد، ولی حجابی که در صداوسیما میبینید هیچ نسبتی با این ارزشها ندارد. دیالوگها، روابط، اتفاقات و... گفتمان دیگری را ترویج میکنند، ولی بازیگرها حجاب دارند. این نوع حجاب که در خیلی از سریالها وجود دارد اتفاقاً به نظر من نافی حجاب است.
برای مثال، سریالی به نام «ستایش» از تلویزیون پخش میشد که میگفتند مظهر حجاب است، در حالی که به نظرم مضحک بود. کل سریال بر تقبیح یک حکم دینی و ایجاد نفرت نسبت به این حکم بنا شده بود. همان طور که میدانید، حضانت فرزند بر عهدهی پدربزرگ است و در این فیلم خلاف این موضوع تبلیغ میشود. در این فیلم کسی که مثلاً به واسطهی اسلام بدبخت شده چادری است. بنابراین به بدترین شکل ممکن چادر ترویج میشود.
ضمن اینکه خود آن بازیگری که نقش یک خانم چادری را بازی میکند، در خارج از رسانه وضعیت پوششی نامناسبی دارد.
به نظر من این موضوع چندان مهم نیست، چون او بازیگر است و ممکن است نقشی که بازی میکند شباهتی به شخصیت واقعیاش نداشته باشد. به نظر من، حتی در خود آن سریال هم فساد
به نظر شما، جدای از مشکلات نظری، در مجموع رسانههای ما در حال حاضر مروج حجاب هستند؟
مهمترین رسانه در کشور ما صداوسیما است. این رسانه به لحاظ کمی و کیفی اصلاً با بقیهی رسانههای کشور قابل مقایسه نیست. بر اساس آنچه گفتم، به نظرم رسانهها در این زمینه چندان موفق نبودهاند، چون به نظر من رسانهای که مروج اسلام ناب نباشد، مروج حجاب نیست، اگرچه یک صفحهی ویژه برای حجاب داشته باشد یا در بعضی مقاطع چندین مقاله یا برنامه دربارهی حجاب تهیه کند. حجاب نمادِ یافتن نسبت درست با جامعه برای زن مسلمان است؛ یعنی زن وقتی میخواهد در جامعه حضور پیدا کند و به زندگی اجتماعی و سیاسی خودش بر اساس مبانی دینی معنا بدهد، حجاب متجلی میشود.
وقتی که منظومهی فکر دینی در رسانهها به هم بریزد و ضرایبش خلط شود، اگرچه مستقیماً به حجاب بد و بیراهی گفته نشود، ولی به نظرم مبانی حجاب در جامعه از بین میرود. هر چقدر که شما اندیشهی دینی را با هندسه و ضرایب درست بین اجزایش در جامعه طرح کنید، کمک کردهاید که حجاب جا بیفتد؛ یعنی اینها یک مجموعه هستند که اگر باقی اجزای آن درست باشند، حجاب هم جایگاه و نسبت خودش را با بقیهی اجزا درست پیدا میکند، ولی اگر این مجموعه را با برنامهها و نوع تفکراتتان به هم بزنید، حجاب هم متأثر میشود و تعریف غلطی غیر از آنچه اسلام خواسته است پیدا میکند. از این منظر میتوان گفت که مجموعهی فضای رسانهای ما دچار مشکلات اساسی است.
از رسانهی ملی، به عنوان مهمترین رسانهی کشور، انتظار میرود که خودش بتواند ضریبدهی کند؛ یعنی فکری پشتش باشد که این رسانه ضریبدهی را در جامعه انجام دهد. نظر شما چیست؟
به نظرم اصل مشکل به آن نگاه ظاهربینانه برمیگردد. وقتی جنس مطالباتی که از صداوسیما مطرح میشود بر اساس مبانی دقیق و درست دینی نباشد، حاصلش این میشود که صداوسیما به همهی کارگردانها ابلاغ میکند حتی یک تار موی خانمها نباید دیده شود. همان طور که امروز این گونه است؛ یعنی اگر به سریالهای صداوسیما نگاه کنید، حجاب به لحاظ حدود شرعی کاملاً در آنها رعایت میشود، هرچند که اخیراً این موضوع هم کمرنگتر شده است.
این اوضاع حاصل همان نگاه ظاهربینانه و جزئینگر به حجاب است؛ یعنی شما میبینید در یک سریال 50 قسمتی همهی خانمها حجاب را رعایت میکنند، ولی هیچ نشانهای از ارزشهای خانوادگی و اخلاق دینی در آن سریال وجود ندارد. در واقع حجاب به امری مکانیکی تبدیل شده است. کالبدش هست، ولی روح ندارد. این در حالی است که همهی اینها با همدیگر نسبت دارند. حجاب با مهربانی، فکر مردم بودن و امثالهم نسبت دارد، ولی حجابی که در صداوسیما میبینید هیچ نسبتی با این ارزشها ندارد. دیالوگها، روابط، اتفاقات و... گفتمان دیگری را ترویج میکنند، ولی بازیگرها حجاب دارند. این نوع حجاب که در خیلی از سریالها وجود دارد اتفاقاً به نظر من نافی حجاب است.
برای مثال، سریالی به نام «ستایش» از تلویزیون پخش میشد که میگفتند مظهر حجاب است، در حالی که به نظرم مضحک بود. کل سریال بر تقبیح یک حکم دینی و ایجاد نفرت نسبت به این حکم بنا شده بود. همان طور که میدانید، حضانت فرزند بر عهدهی پدربزرگ است و در این فیلم خلاف این موضوع تبلیغ میشود. در این فیلم کسی که مثلاً به واسطهی اسلام بدبخت شده چادری است. بنابراین به بدترین شکل ممکن چادر ترویج میشود.
ضمن اینکه خود آن بازیگری که نقش یک خانم چادری را بازی میکند، در خارج از رسانه وضعیت پوششی نامناسبی دارد.
به نظر من این موضوع چندان مهم نیست، چون او بازیگر است و ممکن است نقشی که بازی میکند شباهتی به شخصیت واقعیاش نداشته باشد. به نظر من، حتی در خود آن سریال هم فساد
” بعضیها در رویکردشان حرفهای
امام و مبانی ایشان برای ادارهی جامعه را قبول ندارند و به همان دین
استحالهشدهی زمان شاه معتقدند، اما از آنجایی که جرئت ندارند به صراحت
امام را نقد کنند، یک برخورد کاریکاتوری با اندیشهی ایشان دارند و سعی
میکنند هندسه و اجزای تفکر انقلاب اسلامی را، با مسکوت گذاشتن بخشی از
اجزای آن و تحریف بخشی دیگر، به هم بریزند "
فکری وجود دارد. اتفاقاً یکی از اشتباهاتی که در مورد آن سریال
اتفاق افتاد این بود که همه بدحجابی آن بازیگر را پررنگ کردند و فسادی که
در خود سریال بود فراموش شد. صداوسیما چندین نهاد نظارتی دارد که احیاناً
موی سر خانمها بیرون نباشد، بعد به این راحتی یک سریال علیه اسلام پخش
میکند که با وجود فقر محتوا بر مخاطب عام تأثیرگذار بود.
دختربچهای که این فیلم را نگاه میکند از فلان حکم دینی نفرت پیدا میکند. بذر این موضوع را در ذهن مخاطب میکاریم و بعد میگوییم چرا مثلاً فلان بازیگر در بیرون روسریاش عقب بود؟ این سطحینگری رسانههای ما را نشان میدهد. سؤال اینجاست که اگر مثلاً آن خانم در بیرون حجاب داشت و چادری بود، دیگر این سریال خوب بود؟ دیگر ایرادی به این سریال وارد نبود؟ این نوع آسیبشناسیها به نظرم یک دور باطل در مدیریتهای فرهنگی ما به وجود میآورد.
تلاش رسانههای غربی در تبلیغ سبک زندگی خودشان بین جوامع دیگر کاملاً مشهود است، در حالی که در رسانههای ما تلاشی برای ارائهی سبک زندگی ایرانی و اسلامی وجود ندارد. به نظر شما علت این امر چیست؟ آیا ما توان و ظرفیت این را نداریم که سبک زندگی ایرانیـاسلامی را ترویج کنیم؟ این سبک زندگی جاذبهای برای جوان امروزی ندارد؟
به نظر من، سبک زندگی جامعهی ما اسلامی است و رسانهی ما برعکس عمل میکند. در جامعهای که بیش از هزار سال با فرهنگ اسلامی زندگی کرده و قبل از آن نیز به همین شکل بوده است، رسانهها خیلی راحت میتوانند این سبک زندگی را غنیسازی و تعمیق کنند. این کار نه تنها سخت نیست، بلکه به نظرم خیلی هم آسان است. اتفاقاً هر فیلم سینمایی یا سریالی که به سبک زندگی خانوادهی ایرانی نزدیک شده بازخورد خوبی در جامعه داشته است.
اگر واقعیت زندگی سنتی و دینی به معنای درست آن نشان داده شود، حاصل کار دلنشین خواهد بود. برای مثال، فیلمهای «نیاز» و «طلا و مس» از این دسته هستند. سوژههای آنها هم عجیب و غریب نیست. هم در جامعهی امروز ما نمونههای عالی و دلنشین سبک زندگی بسیار زیاد است و هم در تاریخ جامعهی ما. آن چیزی که باعث میشود اتفاقاً بحثهایی دربارهی سبک زندگی به وجود آید فضای رسانهای ماست. در واقع فضای رسانهای تلاش میکند سبک زندگی ما را تغییر دهد و سبک زندگی دیگری را جایگزین آن کند.
چرا با وجود اینکه مردم به دنبال سبک زندگی ایرانیـاسلامی هستند، در اکثر فیلمها و سریالها و رسانههای مختلف سبک زندگی غربی تبلیغ میشود؟
من عنوان سبک زندگی ایرانیـاسلامی را قبول ندارم. به نظرم این ادبیات مشکل دارد. ما مدعی سبک زندگی اسلامی هستیم، در حالی که عربستان یا طالبان هم میگویند ما سبک زندگی اسلامی را پیاده میکنیم. سبک زندگی کدام یک اسلامی است؟ بنابراین ما در مورد خودمان باید بگوییم سبک زندگی انقلاب اسلامی. دلیل فرار صداوسیما یا بسیاری از رسانهها از این نوع سبک زندگی مجموعهای به هم پیوسته است. جامعهی ایرانی اگر بخواهد انقلابی زندگی کند، هم حجابش انقلابی میشود و هم مطالبات دیگرش.
دیگر اختلاف طبقاتی را هم نمیتواند بپذیرد، مثل دههی اول انقلاب که حجاب در اوج بود و بسیاری از بیحجابها به سمت حجاب گرایش پیدا کردند، اما در کنار آرمانهایی که به آنها ایمان آوردند، فضای دینی را تجربه کردند. این موضوع محدود به حوزهی فردی و خانوادگی نیست، بلکه در باقی حوزهها هم وجود دارد. شاید ترس مدیران فرهنگی ما از سبک زندگی انقلابی موجب میشود که حجاب انقلابی مطرح نشود. اتفاقاً آنها با حجاب سنتی مشکلی ندارند و حتی در بعضی از برنامههای صداوسیما تلاش میشود حجاب مطلوب انجمن حجتیه تبلیغ شود. مشکل آنها سبک زندگی انقلابی است.
بسیاری از مدیران فرهنگی ما خودشان از سبک زندگی انقلابی فراری هستند. در سبک زندگی انقلابی زهد هم وجود دارد و بر مبنای «الجار ثم الدار» است. مدیرانی که در بالای شهر زندگی میکنند، حقوقهای کلان میگیرند و زندگیشان با اغلب مردم فاصله دارد قطعاً نافی سبک زندگی انقلابی هستند، چون از تبعات آن میترسند.
بنابراین سبک زندگی انجمن حجتیه تبلیغ
دختربچهای که این فیلم را نگاه میکند از فلان حکم دینی نفرت پیدا میکند. بذر این موضوع را در ذهن مخاطب میکاریم و بعد میگوییم چرا مثلاً فلان بازیگر در بیرون روسریاش عقب بود؟ این سطحینگری رسانههای ما را نشان میدهد. سؤال اینجاست که اگر مثلاً آن خانم در بیرون حجاب داشت و چادری بود، دیگر این سریال خوب بود؟ دیگر ایرادی به این سریال وارد نبود؟ این نوع آسیبشناسیها به نظرم یک دور باطل در مدیریتهای فرهنگی ما به وجود میآورد.
تلاش رسانههای غربی در تبلیغ سبک زندگی خودشان بین جوامع دیگر کاملاً مشهود است، در حالی که در رسانههای ما تلاشی برای ارائهی سبک زندگی ایرانی و اسلامی وجود ندارد. به نظر شما علت این امر چیست؟ آیا ما توان و ظرفیت این را نداریم که سبک زندگی ایرانیـاسلامی را ترویج کنیم؟ این سبک زندگی جاذبهای برای جوان امروزی ندارد؟
به نظر من، سبک زندگی جامعهی ما اسلامی است و رسانهی ما برعکس عمل میکند. در جامعهای که بیش از هزار سال با فرهنگ اسلامی زندگی کرده و قبل از آن نیز به همین شکل بوده است، رسانهها خیلی راحت میتوانند این سبک زندگی را غنیسازی و تعمیق کنند. این کار نه تنها سخت نیست، بلکه به نظرم خیلی هم آسان است. اتفاقاً هر فیلم سینمایی یا سریالی که به سبک زندگی خانوادهی ایرانی نزدیک شده بازخورد خوبی در جامعه داشته است.
اگر واقعیت زندگی سنتی و دینی به معنای درست آن نشان داده شود، حاصل کار دلنشین خواهد بود. برای مثال، فیلمهای «نیاز» و «طلا و مس» از این دسته هستند. سوژههای آنها هم عجیب و غریب نیست. هم در جامعهی امروز ما نمونههای عالی و دلنشین سبک زندگی بسیار زیاد است و هم در تاریخ جامعهی ما. آن چیزی که باعث میشود اتفاقاً بحثهایی دربارهی سبک زندگی به وجود آید فضای رسانهای ماست. در واقع فضای رسانهای تلاش میکند سبک زندگی ما را تغییر دهد و سبک زندگی دیگری را جایگزین آن کند.
چرا با وجود اینکه مردم به دنبال سبک زندگی ایرانیـاسلامی هستند، در اکثر فیلمها و سریالها و رسانههای مختلف سبک زندگی غربی تبلیغ میشود؟
من عنوان سبک زندگی ایرانیـاسلامی را قبول ندارم. به نظرم این ادبیات مشکل دارد. ما مدعی سبک زندگی اسلامی هستیم، در حالی که عربستان یا طالبان هم میگویند ما سبک زندگی اسلامی را پیاده میکنیم. سبک زندگی کدام یک اسلامی است؟ بنابراین ما در مورد خودمان باید بگوییم سبک زندگی انقلاب اسلامی. دلیل فرار صداوسیما یا بسیاری از رسانهها از این نوع سبک زندگی مجموعهای به هم پیوسته است. جامعهی ایرانی اگر بخواهد انقلابی زندگی کند، هم حجابش انقلابی میشود و هم مطالبات دیگرش.
دیگر اختلاف طبقاتی را هم نمیتواند بپذیرد، مثل دههی اول انقلاب که حجاب در اوج بود و بسیاری از بیحجابها به سمت حجاب گرایش پیدا کردند، اما در کنار آرمانهایی که به آنها ایمان آوردند، فضای دینی را تجربه کردند. این موضوع محدود به حوزهی فردی و خانوادگی نیست، بلکه در باقی حوزهها هم وجود دارد. شاید ترس مدیران فرهنگی ما از سبک زندگی انقلابی موجب میشود که حجاب انقلابی مطرح نشود. اتفاقاً آنها با حجاب سنتی مشکلی ندارند و حتی در بعضی از برنامههای صداوسیما تلاش میشود حجاب مطلوب انجمن حجتیه تبلیغ شود. مشکل آنها سبک زندگی انقلابی است.
بسیاری از مدیران فرهنگی ما خودشان از سبک زندگی انقلابی فراری هستند. در سبک زندگی انقلابی زهد هم وجود دارد و بر مبنای «الجار ثم الدار» است. مدیرانی که در بالای شهر زندگی میکنند، حقوقهای کلان میگیرند و زندگیشان با اغلب مردم فاصله دارد قطعاً نافی سبک زندگی انقلابی هستند، چون از تبعات آن میترسند.
بنابراین سبک زندگی انجمن حجتیه تبلیغ
” اول انقلاب این گونه بود،
چادر صرفاً دلالت بر عفت فرد نمیکرد، بلکه نشان میداد آن زن حزباللهی هم
هست و مثلاً فرزندش را زودتر از بقیه به جبهه میفرستد و هر جایی هم که
لازم باشد در خدمت اجتماع است. این حجاب جذابیت داشت، چون ظاهر شرعی بر
باطن شرعی دلالت میکرد "
میشود که زن تا آرنج النگو بیندازد، ماشین گرانقیمت براند و
رویش را هم بگیرد. مدیران فرهنگی ما شیفتهی این الگو هستند و بسیاری از
آنها هم این گونه زندگی میکنند؛ سرمایهداری به اضافهی 17 رکعت. در واقع
دل در گرو ارزشهای سرمایهداری دارند و تعفن نظامهای طبقاتی و ظالمانه
را میپسندند، ولی برای اینکه روی این تعفن را بپوشانند یک چادر هم سرشان
میکنند.
این در حالی است که حجاب زن مسلمان پرچم همهی معارف دین است. اول انقلاب این گونه بود، چادر صرفاً دلالت بر عفت فرد نمیکرد، بلکه نشان میداد آن زن حزباللهی هم هست و مثلاً فرزندش را زودتر از بقیه به جبهه میفرستد و هر جایی هم که لازم باشد در خدمت اجتماع است. این حجاب جذابیت داشت، چون ظاهر شرعی بر باطن شرعی دلالت میکرد.
در حالی که ما برعکس این سبک زندگی را ترویج کردهایم. یک خانمی را در شبکهی قرآن دعوت کرده بودند و ایشان دربارهی زهد و سادهزیستی صحبت میکرد و میگفت باید عروسیها و مهریهها را ساده بگیریم. مجری از او پرسید آیا دختران امروزی این سادهزیستی را میپذیرند؟ او پاسخ داد :«بله، مثلاً دختر خودم فقط 500 سکه مهریهاش بود، شاید شما باور نکنید، ولی واقعاً چنین آدمهای سادهزیستی هم وجود دارند. »!!
مسلماً مخاطبی که این برنامه را نگاه میکند کل ذهنیتش راجع به اسلام، سادهزیستی و زهد نابود میشود. این فساد فکری توسط تلویزیون یا بسیاری از افراد ظاهراً موجه ترویج میشود و میخواهند روی آن را با ظواهر شرعی بپوشانند. در عمق زندگی دینی ما هیچ اثری از مواسات، انفاق، ظالمستیزی، مظلومپروری و... نیست و در عین حال ادعای مسلمانی هم میکنیم. سادهترین چیزی که میتوانند با آن ادعای مسلمانی کنند همین است که یک چادر سر کنند و سالی 6 بار حج عمره بروند. در چنین شرایطی حجاب نه تنها کارکرد خودش را از دست میدهد، بلکه برعکس عمل میکند.
مثل عربستانیها که نوکری آمریکا را میکنند، ظلم میکنند و طبقاتیترین نظام را دارند، بعد هم میگویند من 4 زن دارم که همهشان پوشیه زدهاند. بنابراین من مسلمان هستم و شما ایرانیها ضد اسلام هستید. ظاهر موقعی ارزشمند است که بر باطن دینی دلالت داشته باشد. اینکه ما در باطن روزبهروز عقبتر برویم و فقط به ظواهر بپردازیم تأثیری نخواهد داشت. دین یک کل است و فقط منحصر به حجاب نیست. اگر حجاب واقعی باشد، در کنار آن برای اجرای عدالت و برقراری همهی احکام دین باید تلاش شود.
این موضوع برای بسیاری از مدیران سخت است، چون آنها میخواهند غربی زندگی کنند، از مزایا و حکومت دینی استفاده کنند و تمتعات و رفاهیات غربی و برتریطلبی را هم داشته باشند و به پاییندستیها و بیچارهها بگویند ما مسلمانیم و شما باید از ما اطاعت کنید.
به نظر شما آیا واقعاً میتوان برنامهی مدونی برای ترویج حجاب در رسانهها تدوین کرد؟
در مجموع هر کاری که در خدمت اسلام ناب انجام شود به ترویج حجاب هم کمک میکند؛ چه مستقیم به حجاب ربط داشته باشد و چه نداشته باشد. در انقلاب اسلامی این اتفاق افتاد. امام (رحمت الله علیه) اسلام ناب را هم در مقابل لیبرالیسم و غربزدگی و هم در مقابل تحجر مطرح کرد. اگر این مرزبندی مشخص نشود، ما فکر میکنیم حجاب فقط در برابر بیبندوباری است. در حالی که حجاب در مکتب انقلاب اسلامی هم در برابر بیبندوباری و هم در برابر تعاریف غلطی است که در قالب دین از زن ارائه میشود.
نمیتوانیم پارادایمهای انقلاب اسلامی را کنار بگذاریم و انتظار داشته باشیم وضعیت حجاب در جامعه روزبهروز بهتر شود. مرزبندی باید با هر دو طرف باشد؛ هم لیبرالیسم و لاابالیگری و هم متحجرین و کسانی که منظومهی فکر دینی را به هم زدهاند. اگر هر دو این مرزبندیها را با هم پیش ببریم، به نتیجه میرسیم، وگرنه صرف اینکه هر روز رسانهها مطلبی دربارهی حجاب منتشر کنند یا برنامهای در این باره بسازند هیچ فایدهای نخواهد داشت. باید سبک زندگی انقلاب اسلامی را در قالب فرآوردههای رسانهای و هنری بازتولید کنیم و در مقابل کسانی که با نگاههای غلط در پی ترویج حجاب هستند بایستیم.
این در حالی است که حجاب زن مسلمان پرچم همهی معارف دین است. اول انقلاب این گونه بود، چادر صرفاً دلالت بر عفت فرد نمیکرد، بلکه نشان میداد آن زن حزباللهی هم هست و مثلاً فرزندش را زودتر از بقیه به جبهه میفرستد و هر جایی هم که لازم باشد در خدمت اجتماع است. این حجاب جذابیت داشت، چون ظاهر شرعی بر باطن شرعی دلالت میکرد.
در حالی که ما برعکس این سبک زندگی را ترویج کردهایم. یک خانمی را در شبکهی قرآن دعوت کرده بودند و ایشان دربارهی زهد و سادهزیستی صحبت میکرد و میگفت باید عروسیها و مهریهها را ساده بگیریم. مجری از او پرسید آیا دختران امروزی این سادهزیستی را میپذیرند؟ او پاسخ داد :«بله، مثلاً دختر خودم فقط 500 سکه مهریهاش بود، شاید شما باور نکنید، ولی واقعاً چنین آدمهای سادهزیستی هم وجود دارند. »!!
مسلماً مخاطبی که این برنامه را نگاه میکند کل ذهنیتش راجع به اسلام، سادهزیستی و زهد نابود میشود. این فساد فکری توسط تلویزیون یا بسیاری از افراد ظاهراً موجه ترویج میشود و میخواهند روی آن را با ظواهر شرعی بپوشانند. در عمق زندگی دینی ما هیچ اثری از مواسات، انفاق، ظالمستیزی، مظلومپروری و... نیست و در عین حال ادعای مسلمانی هم میکنیم. سادهترین چیزی که میتوانند با آن ادعای مسلمانی کنند همین است که یک چادر سر کنند و سالی 6 بار حج عمره بروند. در چنین شرایطی حجاب نه تنها کارکرد خودش را از دست میدهد، بلکه برعکس عمل میکند.
مثل عربستانیها که نوکری آمریکا را میکنند، ظلم میکنند و طبقاتیترین نظام را دارند، بعد هم میگویند من 4 زن دارم که همهشان پوشیه زدهاند. بنابراین من مسلمان هستم و شما ایرانیها ضد اسلام هستید. ظاهر موقعی ارزشمند است که بر باطن دینی دلالت داشته باشد. اینکه ما در باطن روزبهروز عقبتر برویم و فقط به ظواهر بپردازیم تأثیری نخواهد داشت. دین یک کل است و فقط منحصر به حجاب نیست. اگر حجاب واقعی باشد، در کنار آن برای اجرای عدالت و برقراری همهی احکام دین باید تلاش شود.
این موضوع برای بسیاری از مدیران سخت است، چون آنها میخواهند غربی زندگی کنند، از مزایا و حکومت دینی استفاده کنند و تمتعات و رفاهیات غربی و برتریطلبی را هم داشته باشند و به پاییندستیها و بیچارهها بگویند ما مسلمانیم و شما باید از ما اطاعت کنید.
به نظر شما آیا واقعاً میتوان برنامهی مدونی برای ترویج حجاب در رسانهها تدوین کرد؟
در مجموع هر کاری که در خدمت اسلام ناب انجام شود به ترویج حجاب هم کمک میکند؛ چه مستقیم به حجاب ربط داشته باشد و چه نداشته باشد. در انقلاب اسلامی این اتفاق افتاد. امام (رحمت الله علیه) اسلام ناب را هم در مقابل لیبرالیسم و غربزدگی و هم در مقابل تحجر مطرح کرد. اگر این مرزبندی مشخص نشود، ما فکر میکنیم حجاب فقط در برابر بیبندوباری است. در حالی که حجاب در مکتب انقلاب اسلامی هم در برابر بیبندوباری و هم در برابر تعاریف غلطی است که در قالب دین از زن ارائه میشود.
نمیتوانیم پارادایمهای انقلاب اسلامی را کنار بگذاریم و انتظار داشته باشیم وضعیت حجاب در جامعه روزبهروز بهتر شود. مرزبندی باید با هر دو طرف باشد؛ هم لیبرالیسم و لاابالیگری و هم متحجرین و کسانی که منظومهی فکر دینی را به هم زدهاند. اگر هر دو این مرزبندیها را با هم پیش ببریم، به نتیجه میرسیم، وگرنه صرف اینکه هر روز رسانهها مطلبی دربارهی حجاب منتشر کنند یا برنامهای در این باره بسازند هیچ فایدهای نخواهد داشت. باید سبک زندگی انقلاب اسلامی را در قالب فرآوردههای رسانهای و هنری بازتولید کنیم و در مقابل کسانی که با نگاههای غلط در پی ترویج حجاب هستند بایستیم.
ارسال نظر
اخبار برگزیده
اینجانب یک ایرانی کاملا معمولی مدعی مسلمانی و تشیع غیر حجتیه ای هستم (دلیل مدعی بودن به تفصیل در متن زیر آمده است.)، 52 سال عمر دارم و تا کنون خودم و تمام زندگی، خانواده و کارم صادقانه و ساده لوحانه همواره با حرکت انقلاب و رهبریت و مصلحت اندیشان بزرگوار و روحانی نمای آن، همراه و مطیع بوده است و هنوز نیز با بینش اندک خود چنانچه صداقتی در اصول اسلامی دین الله ملاحظه شود، بدون سوء ظن و تکبر مطیع و همراهم. من اقرار و ادعا می کنم که، هرگز کافر و معاند به خدا، اسلام و مسلمین و مشایعت از ائمه اطهار علیهم السلام نبوده و نیستمم و نسبت به هیچ یک از مسئولان و رهبران و علما و مجتهدین گرامی نظام حکومتی فعلی سوء نیت و دشمنی، نداشته و ندارم. متن زیر حاصل بینش و تحقیق و پژوهشی تجربی است، که جنابعالی می توانید با استناد به آیه شریفه " الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ"(الزمر/18) ، آن را مطالعه فرمائید. "اما شاکرا و اما کفورا"
********
و اما متنی که شاید تنها بهانه نوشتن آن، مطالعه مطلب "سرمایه داری به اضافه 17 رکعت!" جنابعالی در رسانه جهان نیوز، بوده است:
شایسته بنظر می رسد از بنیاد آغاز کنیم تا ریشه دغدغه های مطرح آشکارتر شود.
تاریخ نامعلومی از خلقت "آدم" صفر کیلومتر اولیه و هزاران سال از حیات ابراهیم(ع) به عنوان موسس و بنیانگذار دین حنیف اسلام و بیش از 1433 سال از ظهور اسلام محمدی(ص) و اتمام حجت بر بشریت مدعی آدمیت می گذرد، در طول این مدت نسبتا طولانی مکاتب، ادیان، مذاهب و... فراوانی در سراسر عالم مادی و معنوی ادعای برتریت و آدمیت نمودند، که یا بطور کلی از بین رفتند، و یا میراث خود را برای تحریف و گنده نمایی و زینت بخشی افتخارات گذشته در اختیار وارثین خود قرار دادند.
در این بین در صدها سال گذشته فرقه های متنوع و متعدد به ظاهر اسلامی نیز تشکیل شد، که فرقه مدعی مشایعت از امامان معصوم علیهم السلام نیز از آن جمله است، فرقه تشیع تا دیروز(33 سال قبل) ادعا می کرد که، بجز دوران صفویه تا کنون حکومتی را به طور تمام و کمال در اختیار و انحصار طبقه روحانیت عالمانه خود نداشته است، تا از آن طریق عدالت و اسلام ناب محمدی(ص) و احکام علی(ع) گونه را به شکل مدرن و به روز شده، پیاده و در جهان تشنه حقیقت و معنویت نهادینه نماید.
در این راستا تئوری پردازان و زمینه سازان این فرقه مظلوم نما که روحانیت آن متظاهر در لباسی خاص هستند، ضمن ایجاد سوء ظن به همه ادیان و فرقه های دیگر و ادعای برتری علمی و شخصیتی مدلل و مستند، نسبت به همه مدعیان دیگ ، با تاسی به نیروها و اطلاعات ظاهر و پنهان، تمامی هوش، استعداد، علم، سابقه، تجربه و... خود را بکار گرفتند و ده ها سال برنامه ریزی و مکری مفصل و عظیم را با شعاری ظاهر پسند به عنوان، انقلاب برای نجات مستضعفین از اسارت طاغوت و انتقام گیری از ظالمان و ایجاد ساختار و حکومت اسلامی در زمین برای اتصال به ظهور منجی آخر، مهندسی و تدارک دیدند. پیروان و مقلدین این فرقه به سفارش طبقه روحانیت خود، روز و شب عاجزانه از خداوند متعال خواستند تا آن ارزو و درخواست را اجابت نماید.
خوب بر مبنای اصل قرآنی، "ادعونی استجب لکم"، در نهایت عده ای مدعی اسلامخواهی و عدالت پروری در این رابطه به نسبت عقل و دانش و علم اندک خود و با محوریت شعوری "خدامحور- خود محور"، ملتمسانه از خداوند متعال و چرخه هوشمند حیات بشری، حکومت جمهوری اسلامی با مدیریت و هدایت روحانیت شیعه خواستند، و خداوند رحمن نیز برای اتمام حجت، در بیش از 33 سال گذشته، زمینه ظهور انقلاب با بهانه اسلامی را برایشان محقق فرمود. خداوند عادل یک کشور بسیار ثروتمند، با مردمی کاملا مطیع، ساده اندیش، ایثارگر و خوش دل به همراه همه امکانات و لوازم و آزمایشات راستی سنجی لازم و کافی را در مناسب ترین نقطه جهان، با رهبران مدعی این فرقه، همراه و همساز نمود.
به دنبال تحقق انقلاب با بهانه اسلامی، همه ساختارهای نظام قبلی که طاغوت نامیده می شد مضمحل گردید و بیش از 95 درصد مدیران کلان آن یا فرار کردند یا از حیّز انتفاع و چرخه مدیریت نظام فعلی حذف و یا معدوم شدند. از آن پس به سرعت اختیار کامل تمامی ارکان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، نظامی، آموزشی، خدماتی، قانونگذاری، قضاوتی، اجرایی و رهبریت و مصلحت اندیشی کشوری بزرگ و مقتدر، به دستان به ظاهر با کفایت روحانیت ادعا کنندگان افتاد. البته تمامی فتنه ها، اختلافات، حوادث و اتفاقات، فشارهای گوناگون به ظاهر دشمنان، جنگ و... را که تنها به منظور راستی سنجی، نفوذ ناپذیری و مقاومت سنجی مدعیان بوده و هست، نیز نباید از نظر و توجه دور داشت.
به تعبیری ساده، بدون شک امروز هر شهروند 33 ساله و یا کمتر این کشور انقلابی و مدعی اسلام ناب محمدی(ص)، از مرحله زمینه تشکیل نطفه، علقه، مضقه، خلق ناقص و کامل شدن، تا مرحله نوزادی، کودکی، آموزش های آمادگی، پیش دبستان، دبستان، راهنمایی، دبیرستان، دانشگاه و... تا کار و ازدواج و ... و تامین رزق زمینی و آسمانی بر مبنای قوانین و احکام تقلیدی و اصول حاکم بر مدیریت و رهبریت جامع روحانیت مدعی اسلام و تشیع، شکل گرفته و تا این لحظه پشت سر گذاشته شده است.
امروز پس از 33 سال ادعای تحول و پرچمداری انقلاب های جهان اسلام و... ، جناب جلیلی های نوعی، که هر یک خود در دانشگاهی بطور جامع اسلامی، تحت مدیریت و هدایت روحانیت معزز شیعه، علوم و فرهنگ اسلامی منتصب به امام صادق(ع) را بنحو احسن فرا گرفته اند، و زمانی بخشی از اریکه انقلابی و فرهنگی کشور انقلابی را نیز در دستان با کفایت خود داشته اند، نسبت به انقلابی نبودن سبک زندگی مدیریت فرهنگی کنونی کشور به شدت معترض و در نتیجه، با تحلیلی منطقی انجمن حجتیه را مسبب النگوهای تا آرنج زنان ماشین های گران قیمت سوار و رو بگیر(با حجاب) و... و سرمایه داری به اضافه 17 رکعت! این مدینه فاضله، معرفی و تقبیه می نمایند!
جناب آقای جلیلی، فارغ از تجزیه و تحلیل اظهارات جنابعالی در خصوص، ریز موضوعات مطرح در پرسش و پاسخ مربوطه، مخاطب ساده لوح قبل و بعد از انقلاب چشیده، از کلیات مفاد مطالب شما، به ناچار نکات بسیار کلیدی زیر را نتیجه خواهد گرفت:
- پس از 33 سال از عمر انقلاب ایران، ادعای مطرح شده برای از بین بردن طاغوت و نجات مستضعفان از دست ظالمان و رعایت عدالت، اصلا تحقق نیافته است.
- انجمنی بنام حجتیه، اگر چه ظواهر اسلامی دارد ولی اصلا در سبک زندگی انقلابی نیست و علیرغم این تناقض آشکار قدرتمند تر از رهبران و تصمیم سازان انقلابی وارد صحنه فعال مدیریت فرهنگی و... کشور انقلابی شده است.
- جناب آقای جلیلی های نوعی، در سبک زندگی زهد انقلابی دارند ولی مدیران فرهنگی فعلی چنین شاخصه ای را ندارند و لذا ایشان را از ساختار مدیریت فرهنگی حذف کرده اند.
- ساختار 33 ساله مدیریت و رهبریت انقلاب با ادعای اسلامی، نتوانسته در امر تربیت و حفظ مقام مقلدین محض خود و عرضه مدیران فرهنگی و... با سبک زندگی انقلابی به جامعه اسلام خواه موفق باشد.
- انقلاب مورد درخواست روحانیت و مردم فرقه شیعه، نتوانسته سبک زندگی اسلامی و انقلابی را نه تنها در جامعه بلکه در سبک زندگی مدیران تحت امر خود، نهادینه نماید، .
- سبک زندگی انقلابی منحصر بفرد برخی از انسان ها در ایران، یعنی همان اسلام ناب محمدی(ص) و مدینه فاضله جهان اسلام.
- سبک زندگی مدیران نظام انقلابی که ادعای تحقق اسلام ناب محمدی(ص) را در جهان دارند، با سبک زندگی اغلب مردم مطیع، هوادار، ایثارگر، مقلد محض علما و مجتهدین و... کشور خودشان فاصله دارد.
- دست رهبران و تصمیم سازان کلان نظام از امور مدیریت قانون گذاری و اجرایی و... کشور کاملا کوتاه و ناتوان بوده است.
- رهبران و تصمیم سازان کلان نظام انقلابی با ادعای اسلامی به اندازه آقای جلیلی های نوعی شناخت، فهم و درک اسلامی و انقلابی ندارند.
- رهبران و تصمیم سازان کلان نظام انقلابی با ادعای اسلامی، خودشان به طور عمدی همه این تناقضات و اختلافات صوری و دعواهای زرگری را سیاست و مدیریت می کنند.
- نظام انقلابی که ادعای تحقق اسلام و عدالت و... جهانی را داشته ، اکنون منحرف و شیرازه رهبری و هدایت عملی آن از هم گسیخته است، یعنی مدیران نظام و مردم به حرف ها و اصول و احکام ایشان بی اعتنا هستند.
- رسانه های نظام انقلابی به قدری آزاد و دمکراتیک شده است که حتی می توان از طریق آنها مدیران فرهنگی نظام اسلام ناب محمدی(ص) را که بطور محض تحت رهبری کاملا هشیار و بیدار و دشمن شناس و دشمن شکن انجام وظیفه می نمایند، نیز زیر سوال برد و شلاق نقد و اتهام و ... را بر پیکر غیر انقلابی و متظاهر آنها نواخت.
- شیاطین و دشمنان اسلام و مسلمین، با کار شکنی و نفوذ و ... در نظام انقلابی با ادعا و تظاهر اسلامی، نمی گذارند انقلابیون مسلمان بدون دغدغه و مزاحمت به اهداف از پیش تعیین شده خود برسند.
- اصل و اساس خواست و مکر و برنامه ریزی های زمینی رهبران و تئوری پردازان و مجریان فرقه شیعه، در انقلاب و شعار با اشکال ماهیتی و شعوری جدی مواجه است.
- خشت اول این بنا، که با برتری طلبی "انا خیرمنه" و سوء ظن به کرامت و عدالت الهی، گذاشته شده باشد، تا ثریا هم برود، کج و نا مطمئن خواهد بود.
- و....
- خداوند متعال حق است و به حقیقت فرموده "و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین"، یعنی شما مدعیان برنامه ریزی زمینی با تمام هوش، استعداد، علم، سابقه، تجربه و... خود و کمک همه همکاران خود برنامه ریزی و مکر کنید، و خداوند نیز همزمان، مکر و برنامه ریزی می نماید، ولی مکر خداوند نیکوتر و سرآمد مکر همه مکاران است.
جناب جلیلی برای رفع هرگونه شبهه سیاست مابانه بهتر است ، با یک مشابه سازی در مثال، این ادعای عظیم اسلامی و عدالتخواهی رهبران و تصمیم سازان فرقه خود و کاسه از آش داغتر شدن حضرتعالی را بر مبنای داستان مهم خلقت، دقیق تر بررسی کنیم؛
قبل از آن، باید بدانیم که، هر انسان با توجه به اینکه ترکیبی از دو شخصیت "آدم" و "ابلیس" است، محوریت شعور لحظه ای سخن، اندیشه و عمل همه نیازها و خواسته ها و برنامه ریزی هایش یا «خود محور» است و یا «خدا محور» می باشد. از اینرو محصولات لحظه به لحظه هر انسان «خود محور»، خواهی نخواهی در ترکیب اجرایی عالم هستی، در نظر دیگران، یکی از مهرهای محوریت شعوری و تشعشعاتی زیر را بر روی خود نقش خواهد داد:
"خود محور- خود محور" ، "خود محور- خدا محور" ، "خدا محور- خود محور" ؛
در صورتی که تنها انسانی که با محوریت شعوری «خدامحور» وارد انجام وظیفه یعنی تسلیم در لحظه(ایمان) و عمل صالح می شود، نه تنها هیچ اراده و خواسته ای بجز اراده و خواست خدا از سخن، اندیشه و اعمال او سر نخواهد زد، بلکه او بخودی خود کاملا خالی از هرگونه اظهار خواسته و نیازمندی برای خود و دیگران می گردد، لذا خواهی نخواهی مهر استاندارد جاودانگی «خدامحور- خدامحور» بر روی شعور و تشعشعات محصولات وی ثبت و ضبط و جاری می گردد. (مانند احادیث ، آیات کتاب های الهی و..)
داستان عظیم و تاریخی خلقت شخصیت "ادم" علیه السلام، و ظهور و ابراز تضاد برتری طلبی و تکبر و سوء ظن، شخصیت "ابلیس" نسبت به عدالت و کرامت بخشی خداوند به آدم، نیز درست در همین راستا است.
شیطان تنها با یک درخواست (درخواست مهلت زمانی) از خدا، همه وسوسه ها و تحریک های لحظه ای ظاهری و باطنی خود را با مهر محوریت شعوری "خدامحور- خود محور" به ظاهر پرستان عرضه و ارائه نموده و از این رهگذر هزاران هزار سال است، عنان قدرت اغواگری زمان و زمین بشریت را در تصاحب و نفوذ خود قرار داده است؛ شیطان تا زمان کشف رمز عمومی شعور این مهم، همه حق جویان، عدالت طلبان و اسلام خواهان ظاهرنگر را تا مدت معلوم، بطوری در کفر دو راهی های جهان دو قطبی (ماده و معنا) گیج، مبهوت و سرگردان نموده است، که آنان با ابتکار و تصورات عادت گونه و تقلیدی تظاهرات خود، محصولات متنوع دیگری را با محوریت شعوری و تشعشعات مجازی «خود محور- خود محور» و «خود محور- خدا محور» ، تولید و در سراسر اذهان و افکار تشنه حقیقت، خداجویی و معنویت ترویج و اشاعه داده اند.
این در حالی است که شخصیت "آدم" و همه فرزندان راستینش، از ابتدای خلقت تا کنون، نه تنها هیچگونه اظهار برتری نسبت به دیگری و سوء ظن نسبت به عدالت و کرامت خداوند متعال نداشته اند، بلکه فقط و فقط مجری برنامه دقیق، ظریف و هوشمند مکرالله، در برابر مکر همه مکاران بوده و هستند؛ آنان همواره از ورود ناآگاهانه و ساده لوحانه خود به برنامه ها و مکرهای مکارانه شیاطین انس و جن اظهار توبه، استغفار و بازگشت کرده اند، اگر چه این ورود نیز جزیی از آزمایش راستی سنجی آنان بوده و خداوند مکر کننده، در رابطه با سخن، اندیشه و عمل همه مخلوقات در زمین و آسمانها علیم، سمیع، بصیر، قادر و سخت منتقم است.
بدون شک مقاومت و تضاد شخصیت شیطان، در برابر شخصیت آدم و فرزندان راستینش، منجر به لزوم برگزیدن هادیان و رسولان و ظهور ادیان الهی و اتمام نعمت و تکمیل دین مبین اسلام(دین الله) توسط حضرت حق برای بشریت، گردیده است.
اکنون با در نظر داشتن توضیحات فوق، به مثال مد نظر بپردازیم :
فرض بفرمائید، اکنون پس از هزاران سال تجربه و هدایت، در بین همه مخلوقات متنوع خداوند در روی زمین، یک مخلوق، مدعی شود که اگر امکانات و شرایط لازم و کافی از جمله زمین، ثروت، مصالح، کارگر و... را تمام و کمال در اختیار من قرار بدهند، من همان "آدم" مد نظر جانشینی خدا در زمین خواهم شد، و بنای فرماندهی و جانشینی خود و فرزندانم را در زمین احداث خواهم کرد، بطوری که حتی شیطان با آن همه ترفند، حیله، سابقه و تجربه که ادعای برتری نسبت به آدم و سوء ظن نسبت به عدالت حضرت حق داشته را، رسوا، و ادعای فاسد و خونریز بودن خودم(یعنی آدم) را خنثی نموده و اثبات می کنم که خداوند متعال راستگو و جانشین او در زمین که من(آدم) هستم، کاملا بر حق است.
پس با یک برآورد بسیار ساده، شعور و تشعشع محوریت درخواست بالا را به دلیل تمایل برای تحقق فرمان خدا در زمین می توان، "خدا محور" و انجام آن بدستان ضعیف و ناتوان و علم اندک خود را، "خود محور" نامید، در این صورت برآیند محوریت شعوری این خواسته «خدامحور- خودمحور» خواهد بود. این محوریت به ظاهر قابل توجیه در معنویت علمایی تابع تقلید، شاید تا کنون میلیاردها انسان را به بهانه معنویت و خداخواهی فرقه های مدعی ایمان و دین داری بارها و بارها اغوا نموده و اکثریت تابعین آن را به نفع تحقق برنامه های تکراری و عادت گونه شیطانی مصادره کرده است.
باید اقرار نمود که تئوری پردازان فرقه تشیع و روحانیت انحصار طلب، خود بزرگ بین و سوء ظن دار به دیگران و انتقام گیر، علیرغم در اختیار داشتن تمامی علوم لازم و کافی، با پوشاندن (کافری) معلومات شعوری و تشعشعاتی در مالکیت خود، و وادار نمودن غیرمستقیم عموم مردم به تداوم تقلید و اطاعت کورکورانه در تظاهر به عبادات(17 رکعتی و...)، و ترغیبت و تشویق مقلدین به درخواست های کودکانه و ظاهر فریبانه از خداوند رحمن، دقیقا نقش ابلیس روحانی صفت و مدعی معنویت در دور آخر را برای بشریت خداجو بازی نموده اند.
بطور مسلم هر مخلوقی که ظاهری شبیه به انسان معمولی دارد، می تواند ادعای ایمان داشتن و مسلمان بودن نماید، و در این رابطه خود را به تمامی ظواهر مورد قبول یک جامعه که مدعی مسلمانی هستند ملحق و وارد نماید. بنابر این ادعای مسلمانی و اسلامی بودن افراد و گروه ها از نگاه خداوند متعال تنها و تنها یک ادعا بیش نیست، اگر چه عموم مردم در اثر جهل و ناآگاهی و یا اعتماد متعصبانه و افراطی به ظواهر(ریش، لباس، حجاب، مراسم و مناسک و...)، تنها در سطح بینش خود، فرد و یا گروه مدعی را مسلمان و اعمال آنان را نیز اسلامی قلمداد نمایند!
جناب آقای جلیلی، بر مبنای آیات و نشانه های روشن الهی در طول تاریخ خلقت، شخصیت شیطان، کار و وظیفه خود را بخوبی، به موقع، دقیق، ظریف، بدون ملاحظه و مصلحت و ... انجام داده است، در حالی که او برای ظاهر فریبی و اغواگری آدم و همه فرزندانش با همه مظاهر زمینی از خداوند بجز مهلت و زمان هیچ چیز دیگری طلب ننموده است؛ و خداوند عادل نیز فقط و فقط به او تا مدت معلوم، مهلت زمانی داده است.
از اینرو شیطان، همه امکانات، تجهیزات، قدرت و ... در اختیار و مدیریت خود را تنها به واسطه مکر و حیله و اغواگری در زمین و آسمانها کسب کرده و در تملک و بهره برداری علیه فرزندان راستین آدم بکار می گیرد. شیطان، به زور و اجبار بر هیچ کس سلطه و احاطه حکومتی ندارد، بلکه تنها و تنها با وسوسه، تحریک، تزئین و کافری خود و لشگریانش در زمان- مکان، کاری می کند که، افراد و قبایل جن و انس با اختیار کامل خود، خود و همه امکانات و لوازم در تملک خود را در مشارکت، اختیار رهبریت و تبعیت و ولایت از او قرار دهند.
از طرفی، مدت معلوم شیطان و لشگریانش، زمانی به اتمام می رسد که همه انسان های مدعی آدمیت، ایمان و اسلام، نسبت به ظاهر فریبی ها، درخواست ها و ادعاها، ارتقاء بینش و شعور پیدا کنند، تا حدی که شیطان با تمام قوا محصولات متنوع زمانی- مکانی خود و یارانش را که ممهور به مهر های شعوری «خود محور- خود محور» ، «خود محور- خدامحور» و «خدامحور- خودمحور» می باشد، حتی مجانی عرضه می کند، ولی دیگر هیچ متقاضی و متابعت کنند و مقلد و ... ناآگاهی نسبت به شعور و تشعشع، برای خریداری و بهره برداری از متاع او یافت نمی شود.
عزیز دلسوز برای اسلام و مسلمین، تا قبل از فراگیر شدن درک شعور و تشعشعات رحمت عام الهی در روح جمعی نگاه، کلام و اندیشه و عمل بین عموم جامعه اسلامخواه، بطور یقین هرگاه، دو نفر در رد و یا تائید موضوع ظاهری و یا نقل قولی و یا صدور حکم زمان- مکان، به هم اعتماد و یا از هم تقلید می کنند، یکی از آنان می تواند عامل شیطان اغواگر(درون) باشد! و ناخود آگاه ولی با اختیار خود، در اسارت و تبعیت لشگریان شیطان بخدمت درآید و جزو ضعیف نگاه داشته شدگان قرار گیرد.
و در انتها چه روحانیت معزز و شما ممتازان فرهنگی انقلابی فرقه مدعی تشیع، تائید فرمائید و چه انکار نمایید:
این همه در حالی است که خداوند رحمن و عادل در برابر تمامی این پیچیدگی های ظاهر فریب جهان دو قطبی، و مکرهای ساختارهای هرمی، مخروطی و کوه مانند، و جدای از مرزهای فرقه ای، سیاسی، جغرافیایی، آداب رسوم ظاهری، و ادعا های فردی و گروهی جمعیت ها و پرچم ها، رنگ و نژاد و ملیت و جنسیت و سواد و ... ، ارتباط قلبی تمامی مومنین و اسلامخواهان حقیقی و مخلص را با مکرالله در سراسر عالم برقرارنموده است، و در این رابطه فرموده است:
"وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ"(القصص/5)
ما اراده کرده ایم که ضعیف نگاه داشته شدگان در زمین را ایمنی ببخشیم، و آنان را راهنمای راه گم کردگان و وارثان (میرات شعوری تاریخ آدمیت) قراار دهیم. انشاالله
و چون آنان این آیات صریح و روشن الهی را انکار کنند، فرمود: " فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ"(السجده/30)
و باز فرمود: "...إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ"(هود/81)
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا
با آرزوی توفیق الهی در ارتقاء بینش اسلامی و معرفت کمال
06/ شهریور /1391