معلم شهیدی که برای رسیدن به شهادت از بوسیدن فرزند خود امتناع کرد
شهید علی اکبر ریوندی در 9/3/1336 در خانواده ای متوسط به لحاظ تمکن مالی در سبزروار دیده به جهان گشود . تحصیلات را با موفقیت گذرانده و موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته برق شد. ذکاوت او از جوانی مشهود بود. جوانی متواضع و خوش برخورد بود و به مطالعه کتب مذهبی علاقه زیادی داشت. پس از اتمام تحصیلات به خدمت سربازی رفت که مصادف شد با اعتراضات شدید ملت ایران به رهبری امام خمینی (ره) علیه رژیم طاغوت. او همانند بسیاری از سربازان غیور به فرمان امام از خدمت نظام فرار و به صف انقلابیون مبارز پیوست. شهید پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به استخدام امور تربیتی آموزش و پرورش درآمد و به عنوان مربی پرورشی مدرسه راهنمایی به تدریس قرآن و انجام امور تربیتی پرداخت. عصر ها به دانش آموزان مدرسه قرائت نماز و مسائل شرعی می آموخت و با آنان نماز جماعت برگزار می کرد. همیشه صبح ها زودتر به مدرسه می رفت و شب ها دیرتر بر می گشت. علت را جویا شدند گفت: شاگردی دارم که فلج مادر زاد است به او گفته ام در خانه منتظر بمان تا دنبالت بیایم و با هم به مدرسه برویم و عصر ها به شاگردان علاقمند در مدرسه قرائت نماز می آموزم و از آنها مسائل شرعی را می پرسم. بعد هم نماز جماعت می خوانیم به این دلیل شب ها دیرتر می آیم. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه رفت و راننده آمبولانس بود و سرانجام در 6/5/61 در منطقه شلمچه شهید شد.
وصیت نامه شهید
بسم رب الشهدا و الصدیقین
خدمت پدر و مادر بزرگوارم سلام عرض می کنم امیدوارم اگر خطایی از من سر زده ببخشید. این است که همه باید برویم چه خوب که با سعادت جان را به جان آفرین تسلیم کنیم و دل از این دنیای فانی بر کنیم. خدمت همسر عزیزم سلام عرض می کنم و از اینکه علاوه بر مادر بودن مسئولیت پدری را هم بر گردنت نهادم عذرخواهی می کنم، چون این راهی است که برای رسیدن به الله باید طی کرد، باید هجرت کرد و تو باید صبور و چون کوه استوار و زینب گونه باشی و فرزندان مان را فاطمه وار بپرورانی و بیش از این هیچ انتظاری ندارم. همسرم، به وسیله پدر و برادرانم اگر قرض دارم که نوشته ام همه را بپردازید و بقیه اموال را صرف امرار معاش کنید. خداوند کریم و بزرگ است. همسرم تا زمانی که فکر می کنی از عهده فرزندمان بر می آیی از آنها خوب مواظبت کن.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
12/3/1361
رفتن به جبهه
راوی : حسن ریوندی (پدر شهید)
بعد از اینکه از خدمت سربازی برگشت راهی سبزوار شد و بعد از یک سال وارد نهاد مقدس امور تربیتی شد. پس از اتمام سال تحصیلی قصد رفتن جبهه را کرده بود. ولی قبل از آن مادرش را برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد برد و نامه ای هم به من در روستا نوشت که پدر جان ببخشید که نتوانستم با شما خداحافظی کنم. من نیز در جواب نامه نوشتم پسرم کار بسیار خوبی کردی من هم اگر توان و قدرتش را داشتم با تو حتما به جببه می آمدم.
آغوش آخر که …..
راوی: فاطمه ریوندی (همسر شهید)
زمان رفتن شهید به جبهه بود که همسرش به او گفت: بیا قبل از رفتن بچه را در آغوش بگیر و ببوس ولی شهید ریوندی از این کار خودداری کرد و در جواب همسرش گفت: اگر این کار را انجام دهم مهر و علاقه بچه ممکن است مرا از ادامه این کار باز دارد. سپس خداحافظی کرد. اما این آخرین خداحافظی بود.شهید برای همسرش اینگونه نوشت: از این که علاوه بر مسئولیت مادری مسئولیت پدری را هم به تو سپردم معذرت می خواهم. این راهی است که به تو سپردم معذرت می خواهم. این راهی است که به برای رسیدن به ا…. کسانی که می خواهند باید طی کنند.
شهید علی اکبر ریوندی
سال تولد:9/3/1336
محل تولد:سبزوار
نحوه شهادت: جهاد در جبهه های حق علیه باطل
تاریخ شهادت:6/5/1361
محل شهادت:شلمچه
محل دفن شهید: بهشت شهدای سبزه وار