آقای برجام تقریبا هرشب یک آقای مو بلوند چشم آبی را به منزلش دعوت می کرد و برخلاف رفتار تندی که با همسایه هایش داشت، او را با شور و شعف خاص و البته نامحسوس بدرقه می کرد.
همه چیز به این منوال پیش می رفت تا اینکه حاج علی که از معتمدین محل بود یک روز، پیش برسام که همسایه دیوار به دیوار آقای برجام آمد و از دلشوره مردم محل برای رفت و آمد هر شبه اجنبی ها در منزل برجام گفت و از او خواست به عنوان نزدیک ترین همسایه برجام، علت این رفت و آمدهای مخفیانه را جویا شود.
آقای برسام در جواب تقاضای حاج علی با شرمساری گفت: حاجی جان احترامتون واجبه اما هفته پیش برجام خان به دلیل اینکه پرسیدم چرا مدتیه زیاد کلید گم می کنند! و کلید ساز میارن ! من رو به دخالت در مسائل شخصیشون متهم کردن و هیاهویی توی کوچه راه انداختن، می ترسم دوباره شر درست بشه، من رو معاف کنید.
حاج علی در جواب برسام تبسمی کرد و گفت: عیب نداره آقا برسام، جاهلی کرده، نگرانش هستم، می ترسم این رفت و آمدها شری داشته باشه و گریبان مردم محل رو بگیره، شما لطف کن بخاطر مردم محل این دفعه رو راضی شو، خدا اجرت بده.
آقای برسام با شنیدن کلام شیوای حاج علی قبول کرد کمک کند تا دلیل رفت و آمدهای مشکوک آن مرد خارجی به منزل برجام را مشخص بشه و اگر خطری مردم محل را تهدید نمی کرد به حاج علی اطلاع دهد تا خیال او و مردم آسوده شود. به همین خاطر چند شب متوالی بعد از بیرون گذاشتن زباله مدتی در کوچه می ایستاد تا شاید در زمان بدرقه مهمان برجام چیزی دستگیرش شود.
چند شب گذشت و هر شب حوالی ساعت ۱۰ مهمان برجام از منزلش بیرون می آمد.
یک شب برسام بعد از بیرون گذاشتن زباله به درخت جلو منزلشان تکیه داد و با تعجب متوجه شد برخلاف همیشه ساعت۱۰ شده است اما مهمان برجام خان بیرون نیامده، دلشوره عجیبی وجودش را فرا گرفت، نگران بود که مبادا بلایی به سر برجام آورده باشد، چشمش را خیره به دستگیره در کرده بود و خدا خدا می کرد تا در باز شود.
ساعت۱۰ و ۲۸ دقیقه شد که صدای گفت و گویی شبیه به مشاجره کردن از حیاط خانه برجام شنیده شد، برسام گوشش را تیز کرد و وقتی در لابلای صداها ، صدای اقای برجام را شنید نفس راحتی کشید و منتظر ماند تا دوباره برجام مهمانش را بدرقه کند.
صحبت های برجام و مهمانش که بیشتر شبیه بگو مگوی مرد خارجی با برجام بود به درازا کشید و فقط چند باری صدای ضعیف برجام به گوش می رسید و گویا او فقط یک کلمه انگلیسی را تکرار می کرد و بعد از آن ، مرد باخشم می گفت:no,never( نه هرگز!).
بعد از قریب به نیم ساعت مشاجره آن ها به جلو در رسیدند و مهمان خارجی نیم تنه اش را از خانه برجام خارج کرد اما مکالمه آنها با تاکید برجام آرام تر ادامه پیدا کرد.
برسام که در این مدت چشم و گوشش را تیز کرده بود تا به نتیجه ای برسد یکباره متوجه تغییر لحن و حرکات آن مرد شد و دید که یقه برجام را گرفته و او را تهدید می کند، تاب نیاورد و بسمت منزل برجام دوید، نزدیک تر که شد شنید برجام التماس کنان می گوید:please,please,lcant!( لطفا، من نمیتوانم!) برسام که با شنیدن التماس های برجام جلوی یک اجنبی، خونش به جوش آمده بود به سرعت جلو رفت و دست آن مرد را از یقه برجام پایین کشید، آقای برجام مبهوت از حضور برسام، لبخند مصنوعی ایی به آن مرد زد و یک چیزی در گوشش گفت و او را بوسید و گفت: بای بایFATF (اف ای تی اف) جون!!
آن مرد خارجی که بنظر اسمش FATF می رسید بعد از صحبت در گوشی برجام دو پا قرض گرفت و دوان دوان از کوچه دور شد، برسام با دستمالی عرق پیشانی برجام را پاک کرد و پرسید: این مرد کی بود؟ با شما چی کار داشت؟
برجام نگاه غضبناکی به برسام کرد و گفت:بازهم تو؟! ، چرا دست از سر من بر نمی داری؟ بذار به کار و زندگیم برسم! ما نخوایم شما دلواپس ما باشید باید چی کار کنیم؟!
برسام سری تکان داد وگفت: اون مرد داشت شما رو تهدید می کرد، نباید نگرانتون می شدم؟ چرا شما همش می گفتید نمی تونم؟!
صورت برجام بعد از شنیدن این جمله از شدت عصبانیت سرخ شد و با لحن بدی به برسام گفت: گوش هاتون ضعیف شده آقا ، کسی نگفت نمی تونم، ضمنا باید بهتون بگم زمان قرقر کردن و دلواپسی شما و دوستانتون سر رسید.
برسام لبخندی زدو گفت:خبری شده بسلامتی؟
برجام با پوزخندی جوابش را داد و گفت: یادته چپ می رفتم راست می اومدم از گشایش می پرسیدی؟ می گفتی چرا این قدر سفر خارجه داری؟ حالا وقت گشایش رسیده، بانک های جهانی دارن منو قبول می کنن!
برسام لبخندش را نصفه و نیمه گذاشت و گفت: یادمه شما پارسال هم گفتید بانک های جهانی با هاتون مراوده دارن؟!
برجام با تبسمی گفت: خوشم به هوشت! اون موقع با FATF جون آشنا نشده بودم کارها یکم سخت پیش می رفت! حالا قراره این دوست G هفتیم ، همه کارها رو ردیف کنه برام.
برسام باشنیدن صحبت برجام خنده ای کرد و گفت: پس شما هم مثل «جناب خان» مویرگی آشنا دارید همه جا ؟!
حالا قراره رشوه چی بدید به این آقای FATF جان؟! لبوی سرخ یا طلای سیاه؟!!
برجام پشت چشمی برای برسام نازک کرد و گفت: هیچ کدوم! دوره،دوره گفتمانه، من و FATF جان مثل یک روح در ۲ بدنیم ! اصلا من هر کجا می برمش می گم برجام ۲ صداش کنن! فقط دوستم یک درخواست کوچولو داره و گفته تا وقتی که اینجا ساکنه چند تا از همسایه ها تو این محل نباشن! همین!
برسام با شنیدن این حرف سرش سوت کشید و گفت: بفرما … برجام خان … هی بگید من دلواپس مَحَلم! من مانع تراشم، دخالت نا بجا می کنم! آخه چرا شما این قدر ساده لوحید ؟ چرا باید یه اجنبی بگه کی تو محل باشه کی نباشه؟!
برجام که حسابی دست پاچه شده بود دستش را جلو دهان برسام گرفت و گفت: هیس !! همه مردم رو بیدار کردی!!
برسام دست برجام را از جلو دهانش پایین کشید و با عصبانیت گفت: از طرف من و همه اهل محل به آقای FATF جونتون بگید محله امید جایی برای جولان اون و امثال اون نداره! بعدشم بگید هیچ کس حق نداره برای اهالی محل تعیین تکلیف کنه! شیرفهمش کنید تا شیر بچه های محل به سراغش نرن! گفته باشم!
بعد زیر لب با خودش گفت: حاج علی درست می گفت این رفت وآمدها به ضرر مردم محله می شه، آخه مرد هم این قدر نادون و ضعیف می شه؟! اولش می گن این باشه اون نباشه بعدش برای همه چیز محل تعیین تکلیف می کنن!
برسام در همین حال بود که از برجام خداحافظی آرامی کرد و به طرف منزلش رفت.
برجام هم قدم های برسام را با چشمانش دنبال کرد و گفت: دیگه نمی شه کاریش کرد! «الف» رو گفتم باید تا «ی» پیش برم! بعدشم سرش رو تکون داد و گفت : Icant !
انتهای پیام/