این دروازهبان شبها جایی برای خوابیدن ندارد
گلر تیم ملی فوتبال ایران و پرسپولس در گفتگویی بسیار جالب، از زندگی شخصیاش، و آغاز فوتبالش صحبت کرده است.
دروازهبان
جوان تیم فوتبال پرسپولیس میگوید فوتبالش را به نوعی مدیون یحیی گلمحمدی
است زیرا در دوران مربیگری گلمحمدی در باشگاه نفت بود که بیرانوند فرصت
زیادی برای بازی کردن پیدا کرده اما از دوران همکاری با ابراهیمزاده گله
کرد.
در ادامه گفتوگو با علیرضا بیرانوند را میخوانید.
* ابتدا میخواهیم از آغاز فوتبالت صحبت کنیم. چه اتفاقاتی رخ داد که به تهران آمدی و فوتبالیست شدی؟
زمانی
که برای فوتبال بازی کردن به تهران آمدم، سنم به رده نوجوانان میخورد.
وقتی به تهران رسیدم سوار اتوبوس شدم و فردی به نام حسین فیض که در تهران
مربی پایهها بود، به من پیشنهاد داد که در قبال پرداخت پول، من را به تیمی
برای انجام تست معرفی کند. من هم در پاسخ گفتم پدرم حتی به من پول کرایه
ماشین نداده که به تهران بیایم. من به تهران آمدهام تا اگر انتخاب شدم به
من کمک کنند. پس از این صحبتها بود که من را به تیم فوتبال نوجوانان وحدت
برد تا در آنجا تست بدهم. من در آنجا بازی کردم و خودم را نشان دادم بعد از
آن همین آقای فیض کاپیتان تیمش را کنار کشید و گفت این دروازهبان جدید
تیم ماست، او را به خانه خودتان ببرید و بگویید بابت تست دادن و بازی کردن
نمیخواهد پولی پرداخت کند اما بگویید به بازیکنان دیگر از این موضوع چیزی
نگوید زیرا میخواستند از سایرین پول بگیرند. من هم از این بابت خوشحال
شدم. کمکم برای وحدت بازی کردم. در آن زمان تنها مشکلم این بود که مکانی
برای خوابیدن نداشتم. پس از مدتی پدر یکی از بازیکنان وحدت که کارگاه خیاطی
داشت قبول کرد در قبال کار در کارگاهش، به من جای خواب بدهد. من روزانه
چند ساعت در کارگاه آنها کار میکردم و پس از انجام تمرینهایم به کارگاه
میرفتم و در همان جا میخوابیدم. البته آنچنان خیاطی بلد نیستم !
* پس از بازی در وحدت چه اتفاق دیگری برایت رخ داد که در ادامه به تیم پایههای نفت رفتی؟
آقای
شعبان کمپانی مربی پایههای نفت بازی من را دید و در ادامه من را انتخاب
کرد که در تیم آنها بروم و در لیگ آسیاویژن بازی کنم . از این جا بود که
وارد باشگاه نفت شدم و برای نفت بازی کردم. البته درآن زمان هم که در
باشگاه نفت هم بازی میکردم باز هم مشکلاتم پابرجا بود و کماکان جایی برای
خوابیدن نداشتم. از همان اوایل حضورم در نفت جای خواب من اطراف میدان آزادی
و روی چمنها بود. گاهی اوقات هم با همتیمیهایم به خانهشان میرفتم و
در آنجا میخوابیدم. 7-8 ماه از این ماجرا گذشت که آقای علیپور به باشگاه
نفت آمدند. او از بازی من خوشش آمد و از مربیان درباره من سوال کرد. بعدها
به آقای علیپور گفتند که این دروازهبان شبها جایی برای خوابیدن ندارد که
همین موضوع باعث شد آقای علیپور یک نمازخانه که متعلق به وزارت نفت بود را
در اختیار من قرار دهد تا شبها در آنجا استراحت کنم. شرایطی به گونهای
بود که صبحها مجبور بودم ساعت 7 با همان پتویی که در اختیار داشتم از
نمازخانه بیرون بیاییم و به روی چمنها بروم.
* اولین قراردادی که با باشگاه نفت منعقد کردی چقدر و چه زمانی بود؟
مبلغ
اولین قراردادم با باشگاه نفت 900 هزار تومان بود که این قرارداد مربوط به
دوره نوجوانان میشود. همان موقع 800 هزار تومان از قرارداد را به پدر و
مادرم دادم و با 100 هزار تومان یک سال را گذراندم. در آن مقطع 900 هزار
تومان برای من پول زیادی محسوب میشد اما واقعا قناعت میکردم. گاهی یک
شارژ 2 هزار تومانی را دو ماه استفاده میکردم و وقتی یک پیامک میدادم
سریع مبلغ شارژم را چک میکردم که ببینم چقدر از آن 2 هزار تومان برایم
باقی مانده است. آن پول خیلی برایم ارزش داشت.
* چه شد که در ادامه به ردههای بالایی نفت رسیدید؟
من
از تیم نوجوانان نفت به تیم ملی دعوت شدم اما به من گفتند قد و قواره
بزرگی داری و میترسیم تو را با خودمان به جام جهانی ببریم و به همین دلیل
من را کنار گذاشتند. در مقطعی که میخواستم به تیم جوانان نفت بروم این
اطمینان را نداشتم که نفت حتما من را میخواهد به همین دلیل به باشگاههایی
چون سایپا، هما، صبا و پیکان رفتم و تست دادم. در ادامه در تیم هما
پذیرفته شدم که در آن مقطع سعید ریاضی هدایت آن تیم را بر عهده داشت. یاد
میآید زمانی که در تست باشگاه هما شرکت کردم مچ پایم در تمرینها پیچ خورد
و این موضوع را از مربی جوانان نفت پنهان کردم زیرا به آنها نگفته بودم
که به باشگاههای دیگر رفتهام و تست دادهام. اما از شانس بدم یکی از
بازیکنان نفت که من را در تمرینهای هما دیده بود، این موضوع را به مربی
جوانان نفت منتقل کرد. آن زمان آقای رحیم حداد زرین مربی جوانان نفت بود.
به من گفت پسرم به جایی برو که پایت در آنجا پیچ خورده است. من هم به
باشگاه هما رفتم و با تیم جوانان آنها قرارداد همکاری بستم اما باز هم
جایی برای خوابیدن نداشتم.
* یعنی در آن مقطع برای برای تیم جوانان هما بازی کردی؟
در
آن زمان آقای غلام فتحآبادی که مربی جوانان صبا بود، با آقای کمپانی تماس
میگیرد و میگوید که من را به تمرینهای صبا بفرستند. او حتی عنوان کرده
بود که ما جای خواب هم در اختیار این دروازهبان قرار میدهیم. این
قصههایی که تعریف میکنم نشان میدهد خدا واقعا میخواست که من به اینجا
برسم. من وقتی موضوع را متوجه شدم، پیش آقای سعید ریاضی رفتم و گفتم شما
جای خواب به من نمیدهید و به همین خاطر میخواهم به صبا بروم اما آقای
ریاضی همان موقع به من گفتند تو میروی اما باز هم پیش ما برمیگردی. وقتی
به صبا رفتم و قرارداد بستم باشگاه صبا منحل شد زیرا تیم را به استان قم
واگذار کردند. بنابراین مجبور شدم دوباره به هما برگردم . پیش آقای ریاضی
رفتم و سلام کردم اما این بار آقای ریاضی برای انعقاد قرارداد مدارک من را
نمیگرفت. شاید اگر مدارک من را در همان موقع میگرفت و قراردادم امضا
میشد هیچ وقت به نفت نمیرفتم و الان دروازهبان شماره یک تیم ملی نبودم.
شاید اگر در آن مقطع مدارک من را میگرفت من الان در خرمآباد کارگری
میکردم.
*از وضعیتت در هما بگو. چه اتفاقی رخ داد که از این تیم به نفت بازگشتی؟
در
آن زمان در یک پیتزافروشی کار می کردم. یادم میآید یک روز حوالی ظهر آقای
سعید ریاضی که اصلا نمیدانست من در آنجا کار میکنم برای خوردن ناهار به
آنجا آمد. مدیر پیتزافروشی هم به من گفت که برای مهمانان غذا ببرم. وقتی
میخواستم غذا را ببرم متوجه شدم که مربی من در سالن نشسته است به همین
خاطر به مدیرم گفتم که نمیتوانم این کار را انجام بدهم اما آنها گفتند که
باید غذا را برایشان ببری. وقتی پیتزا را برایشان بردم مربیام باور
نمیکرد که من در آنجا کار میکنم. من هم به مربیام گفتم برای اینکه جایی
برای خوابیدن داشته باشم روزی چند ساعت در اینجا کار میکنم. همان شب من را
به خانهاش برد اما با من قرارداد نمیبست. همان زمان آقای ریاضی به یکی
از مربیان سابق من گفته بود بیرانوند آینده خوبی دارد اما من را اذیت کرده و
من هم میخواهم اذیتش کنم. در ادامه سه هفته از بازیها گذشت درحالی که
هنوز با من قرارداد امضا نکرده بودند. بالاخره کار به جایی رسید که دو
دروازبان تیم امید باشگاه نفت سرباز شدند و مجبور شدند از این تیم بروند.
همان مقطع مربی امیدهای نفت با من تماس گرفت و گفت کجایی؟ این تماس زمانی
برقرار شد که آقای ریاضی به من گفته بود که مدارکت را برای انعقاد قرارداد
بیاور. خلاصه من به مربی نفت گفتم که هنوز قراردادی نبستهام و آنها هم
اعلام کردند که با هیچ جا قرارداد امضا نکن زیرا ما تو را میخواهیم. یادم
میآید در آن زمان من در یک کارواش کار میکردم و در راه رسیدن به آنجا
بودم که مربی نفت با من تماس گرفت و گفت برای امضای قرارداد به این باشگاه
بروم.
* پس این گونه شد که رسما به تیم امیدهای نفت پیوستی و دوباره به باشگاه سابقت برگشتی؟
بله
همین طور است. وقتی به تیم امیدهای نفت پیوستم در اولین دیدار مقابل سایپا
درون دروازه این تیم قرار گرفتم و آنقدر درخشیدم که همان جا من را به
فدراسیون بردند و قراردادم را امضا کردند. یعنی من از رده نوجوانان نفت به
یکباره به تیم امیدها آمدم. 5 سال در رده امیدها و تیم های پایه برای نفت
بازی کردم و همان موقع بود که مربی جوانان نفت بارها میگفت چرا این
دروازهبان را به من ندادید که من میگفتم خودت نام من را خط زدی. میخواهم
بگویم کار خدا بود که من دوباره به نفت برگشتم. اگر آقای ریاضی قرارداد من
را بسته بود، شاید هیچ وقت نمیتوانستم به نفت برگردم و بدرخشم.
*
چه شد که بالاخره از تیم امیدها به تیم بزرگسالان نفت رسیدی و در این تیم
بازی کردی؟ در دوره مربیگری کدام سرمربی به تیم بزرگسالان رفتی؟
من
در باشگاه نفت با مربیانی چون مهدی دینورزاده، نادر دستنشان کار کردم.
زمانی که نفت در لیگ دو بود، مهدی دینورزاده مربی آنها بود. آنها تیم را
به لیگ یک آوردند و در آخر هم نادر دستنشان سرمربی این تیم شد و تیم را به
لیگ برتر آورد. در لیگ برتر هم حسین فرکی سرمربی تیم بود. از همان موقع من
جزو سه دروازهبان تیم بودم اما به من بازی نمیرسید. از زمانی که فرکی
سرمربی تیم شد، سال اول را با سلام و صلوات در لیگ برتر ماندیم اما سال دوم
واقعا خوب نتیجه گرفتیم. در سال دوم هم حسین فرکی من را به عنوان گلر دوم
انتخاب کرد. من خیلی خوب تمرین میکردم اما حسین فرکی به من میگفت اگر تو
را درون دروازه بگذارم و دو گل دریافت کنی، محو میشوی. به من میگفت همین
گونه با روحیه تمرین کن زیرا آینده خواهی داشت. من هم ترسی در وجودم بود و
به همین خاطر میگفتم که نمیخواهم بازی کنم. در ادامه منصور ابراهیمزاده
سرمربی تیم ما شد. در آن مقطع تیم ما خوب نتیجه میگرفت و من هم تمرینهای
خیلی خوبی را انجام میدادم به طوری که آن قدر در تمرینها گل نمیخوردم که
خود آقای ابراهیمزاده با من کری میخواند. در حالی که سوشا مکانی خیلی
خوب کار میکرد، هفته پنجم من را جایگزینش کرد و مقابل پیکان بازی کردم. در
آن بازی ما 2 بر یک شکست خوردیم. همان بازی آخرین بازیای بود که من با
سرمربیگری ابراهیمزاده برای نفت بازی کردم و همیشه روی نیمکت مینشستم.
اگر در دیدار مقابل پیکان بهتر کار می کردم شاید تا آخر گلر فیکس تیم من
بودم و سوشا باید نیمکتنشین میشد اما متاسفانه این گونه نشد. همان موقع
من به تیم ملی امید دعوت میشدم و برای آن تیم بازی میکردم اما
ابراهیمزاده به من میگفت تو برای بازی کردن در تیم ملی خوب هستی اما در
باشگاه نمیتوانی بازی کنی. یادم میآید زمانی که تیم ما بد نتیجه میگرفت
به ابراهیمزاده گفتم ملاک بازی کردن یک بازیکن چیست؟ مگر خوب تمرین کردن
ملاک بازی کردن نیست؟ گفتم آیا باید خودم را از برج میلاد به پایین بیندازم
تا بازی کنم؟ ابراهیمزاده به من گفت ملاک بازی کردن، تمرین خوب نیست.
وقتی این را به من گفت دیگر نمیدانستم چه کار باید بکنم. ابراهیمزاده به
من گفت تا صبح هم با من صحبت کنی، بازندهای! او به من اعتماد داشت اما
میگفت تو دروازهبان تمرین هستی. ابراهیمزاده مربی خرافاتی بود. به طور
مثال اگر با یک اتوبوس به استادیوم میرفتیم و آن بازی را میباختیم دیگر
با آن اتوبوس جایی نمیرفت.
انتهای پیام/
انتهای پیام/
منبع: ایسنا
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده