سواد آموزان را بیسواد خطاب نکنیم/ اولین روز تدریسم دوست داشتم گریه کنم/ کرامت انسانی سواد آموزان حفظ شود
در ادامه گفت و گو تیتر1 با این بانوی موفق را می خوانید:
*چه شد که شما از درس خواندن بازماندید؟
در دهه ی 50 که زمان ثبت نام و ورودم به مدرسه بود ، به دلیل معلولیت پدر و مادرم از رفتن به مدرسه خودداری کردم و ترجیح دادم از آنها مراقبت کنم. پس از گذشت سال ها و گذشتن دوران سخت زندگی، ازدواج کردم و ثمره ی این ازدواج، سه فرزند شد.
*از دوران سخت گذشته، هنگامی که بی سواد بودید، برایمان بگویید:
من بی سواد بودم و همین امر باعث می شد که با مشکلات زیادی روبرو شوم. طوری که نمی توانستم یک کلمه بخوانم و یا بنویسم و همین مساله باعث می شد، وابسته به سواد و دانش اطرافیان باشم. در خودم نوعی خلا را حس می کردم و دیگران را نسبت به خودم ارجح می دانستم.
*چه شد که تصمیم به درس خواندن گرفتید؟
موضوع مهم این بود که من علاقه ی بسیار فراوانی به درس خواندن داشتم و همین عامل و عشق به تحصیل، باعث شد در سال 1374 در نهضت سوادآموزی ثبت نام کنم. هر روز که از تحصیل من می گذشت علاقه ام به این امر بیشتر می شد و انگیزه ی مرابیشتر می کرد، تا اینکه دوره های سوادآموزی را با اخذ گواهینامه قبولی پشت سر گذاشتم .
*احساستان را از شروع درس خواندن و ادامه تحصیل برایمان توصیف کنید:
حس بسیار خوبی بود، چرا که تا قبل از آن نمی توانستم یک کلمه بخوانم اما اینک مدرکی داشتم که انگیزه ام را برای کسب مقاطع بالاتر دوچندان می کرد. این شد که تلاشم را بیشتر کردم و وارد محیط دانشگاه شدم و در بهمن ماه سال 1394موفق به کسب مدرک کارشناسی شدم.
*چه تصمیمی بعد از اخذ مدرکتان را در مقطع کارشناسی داشتید؟
حسم قابل وصف نبود. چرا که اکنون آرزویم برآورده شده بود و بجای لقب دانش آموز ، مرا آموزگار خطاب می کردند. اما احساس می کردم همه چیز به این نقطه ختم نمی شود، بلکه باید کار بزرگ تری انجام می دادم و چه بهتر که این کار بزرگ را برای افرادی چون، خودم انجام میدادم.
پس تصمیم گرفتم معلم نهضت شوم....
جایی که در آن جا شکوفا شدم و خودم را پیدا کردم....
*روز های اول تدریستان چگونه گذشت؟
روز اول آموزش، حس عجیبی داشتم که اصلا قابل توصیف نیست. با افرادی روبرو شده بودم که قبلا من جای یکی از آنها بودم. دوست داشتم گریه کنم و همان زمان بود که از اعماق وجودم خدا را شکر کردم.من می توانستم در آن لحظه، حس تک تک آنها را درک کنم و خودم را جای هرکدامشان قرار دهم.
میدانستم که آنها سختی های فراوانی را متحمل شده اند برخی مورد تمسخر دیگران قرار می گرفتند و برخی وابسته به دیگران بودند و پس از گذراندن این دوره ها اینک تصمیم گرفته اند خواندن و نوشتن را بیاموزند تا متکی به دیگران نباشند. از طرفی موفقیت معلمشان (معصومه صفرعلی) را می دیدند انگیزه شان بیشتر می شد و این امر باعث خوشحالی من می شد.
*هم اکنون آموزش چندنفر به عهده ی شماست؟
در حال حاضرآموزش 15 نفر بی سواد به عهده ام است و اغلب آنها هم سن و سالان خودم هستند (44تا49سال) و با وجود این مساله اشتیاقم نیز برای آموزش آنها روز به روز افزایش پیدا می کند.
*نظرتان در مورد افراد بی سواد چیست؟
این افراد نباید بی سواد خطاب شوند، بلکه باید با حفظ کرامت انسانی و در نظر گرفتن اعتقادات و احترام با آنها برخورد شود. معتقد هستم سوادآموزان بزرگسال، خودشان باید تعیین کننده زمان و مکان آموزش باشند زیرا این افراد اغلب خانه دار هستند و باید نسبت به شرایطشان سنجیده شوند و همین مساله باعث ایجاد انگیزه، آرامش، امنیت و ماندگاری آنها در کلاس ها می شود.
*در راستای آموزش چه افتخاراتی را کسب نمودید؟
در طی سال های آموزش، مفتخر به دریافت عناوین و لوح های تقدیر از طرف معاون اداره کار و رئیس اداره ناحیه 3 آموزش و پرورش کرج شده ام و همچنین طی مراسمی از اینجانب به عنوان بانوی موفق استان البرز تقدیر به عمل آمد.
*آرزویتان چیست؟
من آرزوهای زیادی دارم، مهم ترین آنها تحصیلم بود که به آن دست یافتم. اما آرزوی مهمی که هم اکنون دارم این است که بتوانم در راه آموزش موفق شوم و خدا آن را بپذیرد و همیشه دعا می کنم هیچ بی سوادی بر روی زمین وجود نداشته باشد.
انتهای پیام/