ولادت حضرت فاطمه (س) و روز مادر از نگاه شاعران البرزی
بهروز قاسمی-رقص پروانه
چو آمد فاطمه دنيا، شب هر شيعه تابان شد
جهان مملو ز شادی شد، صفای دل دو چندان شد
سپيده سر زد و دنيا، ز شعری از سحر مملو
شكوه رقص پروانه، به باغ گل نمايان شد
به دشت تار دل ريزد، سـتاره چشمك شادی
و چشم آسمان دل، ز شادی غرق باران شد
به برگ جان هر عاشق، نشسته شبنم احساس
از اين ميلاد فرخنده، جهان مست و غزلخوان شد
شكوفا شد ز لطف حق، معطر غنچه ای ديگر
سراسر خانه ی احمد، از اين مولد گل افشان شد
تبسم سر زده آمد، ز حجم اتفاقی ناب
حضور خنده بر لبها، دوباره شيعه خندان شد
چو آمد مظهر عفت، همان گلواژه ی خلقت
همان ام ابيهایی، كه او بانوی دوران شد
فلك از شوق ميلادش، فرو آورده سر بر خاك
عطا شد كوثر سرمد، اوان شكر يزدان شـد
سرود تهنيت آيد، ز درگاه خداوندی
»رها» شد غرقه در شادی، سرای دل فروزان شد
محمد علی نوری
_مادر…
مادر…
مادر…
–جانم محمد علی
دست بردار از سرم
دارم برای غذای شب مشت پاک می کنم
چیزی برای خوردن نداریم.
من اما سیر شدم دیگر
و مشت بود آنچه را که باید می خوردم
آری مشت
انگشت های تنیده در هم
یکی در پس دیگری
بزرگتر کنار کوچکتر
همین که همیشه خودش را می کوبد
همین که همیشه داد می زند
همین که خون ما را ریخته است توی شیشه
آری مشت
از خدا که پنهان نیست
از شما چه پنهان
همه چیز در این خانه به مشت مربوط است
میز آشپزخانه که بر می گردد
یعنی باز هم
پدر با مشت های گره کرده به خانه برگشته است
غذا که سر می رود
یعنی باز هم
مادر رفته است
رد مشت های گره کرده را از روی فرش پاک کند
اصلا مادر خودم را می گویم
او در این خانه تنها کسی است که جای دقیق همه چیز را می داند
مشت هایی که باید توی یخچال قرار بگیرند
مشت هایی که باید توی کمد لباس
مشت هایی که باید زیر چشم
آری مشت
اما فردا روز دیگری ست
خورشید نزده
دست در جیب پالتوی پدر می برم
مشتش را برمی دارم
و به خیابان پرت می کنم
بهروز قاسمی
فاطمه، محبوب جانان
چشمه ی جوشان ایمان
افسر و سالار نسوان
ریشه ی باغ ولایت
مرضیه، زهرا، مطهر
دختر پاک پیمبر
کوثری از حی داور
مظهر عشق و نجابت
سرشار از نور عفّت
غرقه در دریای عزّت
بر فراز کوه عصمت
اوج ایثار و عطوفت
فاطمه، امّ ابیها
بهترين بانوی دنیا
عاشق معبود یکتا
صاحب لطف و کرامت
فاطمه، یار علی بود
یاور دین ولی بود
حق، ز چهرش منجلی بود
گوهر ختم نبوت
اُمّ پاک حسنین است
نور شمس المشرقین است
افتخار عالمین است
فاطمه مام امامت
فاطمه جانها فدایت
فاطمه جانها فدایت
اکرم زنگنه
زیبا ترین الطاف بی همتاست مادر
وهمدم تنهایی باباست مادر
در سفره می چیند تمام زندگی را
در بخشش جان نیز بی پرواست مادر
اوج محبت در بلندای زمین و
در اب ها شه ماهی دریاست مادر
یک عمر با غم ها دلش دمساز گشتت
یک عمر با غمها دلش دمساز گشته
در نغمه ها هم بهترین آ واست مادر
زیبا ترین شعر خدا در اسمان و
لطف وصفای خالق یکتاست مادر
سیف الدین حسین زاده
مادر ای یکدانه و تنهاترین غمخوار من
از من عاشق تر به من دیوانه و بیمار من
هر قدم با هر نفس ورد زبانم نام تو
وصف نامت روز و شب های فراوان کارمن
پروراندی جان من با رنجهای بی شمار
کی شود قربانی ات این جان بی مقدار من
غنچه غنچه گل شدم با قطره قطره اشک تو
من به لطفت زنده ام ای ابر باران دار من
قصۀ ننوشتۀ مهر و وفا را خوانده ای
ای که مهرت تا ابد در سینۀ تبدار من
دردهایم درد تو رنجم همه در جان تو
ای به دردم مرهم و ای مخزن اسرار من
هستی ام هست از تو و نامم به تو نامی شده
سبز هستم با تو ای سبزینۀ افکار من
سالهای عمرت افزون از هزاران سال باد
لحظه لحظه عمر من قربانی ات معمار من
هیچ شعری را ندیدم ناب تر از شعر تو
مادرمن ! مادر من ! مادر من ! یار من !
بهروز قاسمی-«دوست داشتنی»
مادر؛ ای ستاره عشق
نسترن صفا به گلدان زندگی
شمع شب افروز مهربانی
نفحه ی دل انگیز محبت
ترا دوست دارم.
لطافت احساس تو
صدای پرواز پرستوهاست
که باز می گردند از سرزمین عشق.
ترّنم لای لای تو
چون سرود روحبخش عارفانه
دلپذیر تر از باران بهار
فرو می ریزد از ناودان محبت.
ای فرشته رحمت، صداقت محض
برترین خوبیها، ترا دوست دارم.
تو شاهکار خلقت
زیباترین نگاره طبیعت
سرشار از عاطفه
مملو از صفا و دوست داشتنی
ترا دوست دارم
انتهای پیام/