قمارهاشمی
در این نوشتار آمده است:«دستگیری فائزه هاشمی، مراجعت مهدی هاشمی به کشور و تسلیم کردن خویش به قوه قضائیه که با بازگشتِ بیمحابایِ هاشمی به صحنهی سیاسی کشور همراه شد، گمانهزنیهایی را درباره ارتباط این وقایع با یکدیگر دامن زد.
عدهای از بدست گرفتن ابتکار عمل به وسیلهی هاشمی و تبدیل نقطهی ضعفش به نقطه ی قدرت سخن گفتند و عدهی دیگر "مظلومشدگی" هاشمی را سرآغازی برای ورود وی به انتخابات ۹۲ دانستند. یکی ورود هاشمی به جمع خانوادههای زندانیان سیاسی را خوشامد گفت و دیگری گفت که اکنون این هاشمی است که میتواند رئیس جمهوری باشد از "جنس مردم".
در ارتباط میان آن دستگیریها و این ارادهی بازگشت به صحنه تردیدی نیست. پرسش این است که این ارتباط چیست و کجا و چگونه میتواند به تحولی جدی در سیاست کشور منجر گردد؟
در بخش دیگری از این یادداشت آمده است:"هاشمی" شاید خود بهتر از هر کس دیگری به نگاه منتقدانهی همه نیروهای سیاسی کشور نسبت به خودش آگاه باشد. او به اندازه کافی در این صحنه ماندهاست تا شاهد ابراز نفرت همهی نیروهای سیاسی به خود باشد. گاه چپ و گاه اصلاحطلبان، گاه راست و گاه اصولگرایان، گاه "مصباحیون" و گاه جامعهی روحانیت. به این معنا او بهتر از هر کس دیگری میداند که دراین فراخوان به مقابلهی ریشهای با "اقتدارگرایی" به قماری بزرگ دست زدهاست. قماری که بُرد و باخت وی در آن، نه فقط به عملکرد سایر نیروهای سیاسی در کنار گذاشتن واهمههایشان بستگی دارد، بلکه به این نیز بستگی دارد که سایر نیروها با چه رویکردی به روشی که او برای مقابله پیش گذاشتهاست توجه کنند و نه به شخص او و تاریخی که با خود حمل میکند.
کنار گذاشتنِ این واهمه و رویکرد درست به روشی که هاشمی برای بازسازی فضای رسمی سیاستورزی انتخاب کردهاست این امکان را دارد که توازن فعلی نیروهای سیاسی را تغییر دهد و از این رهگذر قوه قضائیه را نیز وادار کند که از برخورد سیاسی دست بردارد [!] و به وظیفهی خویش که همان برخورد حقوقیاست بازگردد.»
شایان ذکر است عده ای هدف از بازداشت فرزندان "آیت الله هاشمی رفسنجانی" را تضعيف و تخريب شخصيت وي قلمداد کردند و البته همزمان ماحصل بیان ایشان که برابری فرزندان خود با سایرین در برابر قانون را یادآور شده بود نیز به باد انتقاد گرفتند.