روایت مادر شهید خسرو قادری: فراغی که 40 ساله شد
وی با بیان اینکه "شب عملیات زنگ زد و من تنها درخواستم این بود که به حرف فرمانده گوش کند"، افزود: فردا شبش خواب خسرو را دیدم که در زمینی سرسبز آرام سرش را بر روی زمین میگذارد.
مادر شهید خسرو قادری با اشاره به اینکه "در عالم خواب پرسیدم آیا لحظه شهادت حضرت زهرا(س) در کنارت بود" بیان کرد: از خواب پریدم حدود ساعت دو نیمه شب بود، بدنم به شدت میلرزید اما به خاطر این خواب یا شهادتی که در خواب به من اطلاع داده شد، گریه نکردم.
وی با عنوان اینکه روز بعد خبر شهادت پسرم را خودم به همسایهها اطلاع دادم، تصریح کرد: پس از مفقودی خسرو پدرش به جنوب رفت اما تا کنون مفقودالاثر است.
مادرشهید خسرو قادری با بیان اینکه چهل سال است از فراغمان از خسرو میگذرد، گفت: علیرغم اینکه فرزندان دیگری دارم اما جای خالی خسرو پر نمیشود.
وی با اشاره به اینکه جوانان بسیجی و مسجدی امروز بسیار کمک حال من و همسرم هستند، عنوان کرد: محسن کمالی یکی از آن ها بود که هر روز به خانه ما میآمد و همه کارها را انجام میداد.
مادر شهید خسرو قادری با بیان اینکه من مادر دوم محسن شدم و تمام دلخوشی من شده بود، خاطرنشان کرد: روزی برای خداحافظی آمد، گفت برای چند روز به سوریه میرود، خیلی نگران شدم، گفتم سوریه که جنگ است، گفت نگران نباش زود برمیگردم، چند مدت بعد مادر محسن زنگ زد و خبر شهادت محسن را به من داد.
انتهای پیام/ س