درد دلهای یک لحاف دوز در گفتگو با "تیتریک"/ با مردن ما حرفه ما هم میمیرد و فراموش میشود
سخن اول:
بعضی چیزها است که باید برای نسل های بعد به عنوان یک ميراث ارزشمند خفظ شود تا یادمان نرود فرهنگ ما چه بود ودر حال تبدیل شدن به چه چیزی است .
روزی درکوچه پس کوچه هاي محله هایمان ، مغازه هاي کوچک و خاک خورده اي بودند که صاحبان آن با حفظ سنت هاي شغلي گذشتگان خود و بر حسب نياز به طور ناخودآ گاه، نقش مهمي در حفظ بخشي از فرهنگ تاريخي و ملي کشورمان را بر عهده داشتند .
قدم به قدم با پيشرفت تکنولوژي و رفتن به سمت تحول و تجدد ، دیگر یادمان میرود روزی کسانی بودند که شغلشان سماور سازي ، مس گري ، پينه دوزي ، لحاف دوزی ، شکسته بند زنی ، چاقو تیز کنی و... بود که که به تعبير امروزي جز شغل هاي تعميراتي محسوب میشود.
گسترش بي هويتي فرهنگي
جوانان به هیچ وجه مطلب جالبی نیست زیرا این هويت تاريخي ايران
است که به آن افتخار میکنیم و انتقال آن به
نسل هاي بعدي میتواند جامعه ما را از خیلی جهات نسبت به آسیبهای جوامع دیگر که درگیر
آن هستند بیمه کند.
سخن پایانی :
جایی خوانده بودم : آن روز که ماشین به شهر ما آمد و چهار پایان را مزاحم زندگی شهرنشینی خود دیدیم فاتحه صفا و سادگی که ارمغانش زندگی با دل شاد است خوانده شد. اما ای کاش صاحب مسندی یا صاحب اندیشه ای یا صاحب قلمی یا صاحب نفسی حماسه ای می آفرید تا یک یک خاطراتمان تبدیل به یک موزه مردم شناسی و معرفی یادگاریهایی از مشاغل و هنرهای مردم کشورمان تبدیل شود.
درد دلهای یک لحاف دوز با "تیتریک"
مش ناصر که اسم اصلیش ناصر نصیری است یک مغازه کوچک در یکی از محله های قدیمی شهر گلسار از توابع ساوجبلاغ دارد که در آن از قیچی و چرخ خیاطی قدیمی گرفته تا کاغذ نصب شده نسیه ممنوع و بوی نای پشم کهنه ، خاطرات قدیمی کودکی را زنده میکند.
وی از اینکه دیگر این شغل طرفدار چندانی ندارد ابراز ناراحتی میکند و میگوید : دیگر همه چیز مصنوعی شده است وآدمها راحت طلب شده اند ، پتوی مخصوص ، تشک ابری ، بالشهایی با الیاف مصنوعی جایگزین تشک و لحاف و بالش با پشم شده است .
مش ناصر ادامه داد : لحاف دوزی یک صنعت قدیمی است ومن از کودکی وارد این حرفه شدم اما در کمال تأسف میبینم دیگر کسی دوست ندارد وارد این حرفه شود .
وی افزود : حتی تازه عروسها هم دیگر دوست ندارند تا برای جهیزیه خود لحاف های طراحی شده و پولک دوزی با طرح های رویایی داشته باشند و بر خلاف سالهای گذشته تنها مشتریان ما را معمولأ تعویض پارگی ها و زدن پشم بالشهای قدیمی تشکیل میدهد.
این صاحب حرفه سنتی ایرانی تحریمها را شامل حرفه خود نیز میداند و میگوید : جنسهای آماده برای مشتری کم قیمت تر در می آید تا پشم شیشه که اکنون به دلیل تحریمها قیمتی چند برابری پیدا کرده است و مشتری خواه ناخواه به سمت اجناس ارزانتر ومتنوع تر میرود.
مش ناصر در ادامه میگوید : وقتی من و وهم حرفه ای هایم نتوانیم از پس کرایه مغازه بر بیاییم و در آمد نداشته بایم کم کم ، یک یک مغازه های ندافی بسته خواهد شد و کسی هم دیگر دنبال این حرفه نخواهد رفت و این شغل به زودی فراموش خواهد شد و قطعأ هم دیگر، لحاف دوزی با دوچرخه مخصوصش در خیابان به دنبال کار راه نخواهد افتاد چون کار وجود ندارد.
وی در پایان با درخواست از مردم برای فراموش نکردن سنتها اظهار میکند : هویت تاریخی ما را سنتهای قشنگمان میسازد و بیگانه شدن جوانانمان با رسم ورسومات قدیمی مسئله دردناکی است.