"تیتر۱" گزارش می دهد؛
وقتی شهید سلیمانی از نگارنده کتاب دلجویی می کند
محمد جان نثار از دغدغه های نویسندگی اش برای سردار دلها و دلجویی شهید سلیمانی می گوید.
به گزارش گروه فرهنگی "تیتریک"؛ روایتی از محمد جان نثار، نویسنده آثار "پرواز بغداد تا بهشت"، "مدرسه درس آموز حاج قاسم"، "فصل شیدایی" را می خوانید، نویسنده ای که مضمون آثارش برای سردار دلها است و مورد بی مهری قرار می گیرد، غافل از اینکه شهدا زنده اند، حاج قاسم به خواب نگارنده می آید و از وی دلجویی می کند.
سال ۱۳۹۸ سخت در حال نگاشتن کتاب "عشق رؤیایی"؛ تاریخ درخشان بدعهدیها، جنایات و خیانتهای آمریکا در ایران و جهان بودم و ویرایش مراحل نهایی جلد اول این کتاب بود که بعد از نماز، همسرم برای شنیدن دعای ندبه از طریق رسانه ملی و شبکه یک تلویزیون را روشن کرد.
یک دفعه دیدم با عجله سراغ من آمد و گفت بیا ببین تلویزیون چه میگوید، گفتم چی شده، گفت حاج قاسم را آمریکاییها ترور کردهاند. گفتم اشتباه شنیدهای گفت بیا زیرنویس تلویزیون را ببین. جملات که از زیر نظر گذشتند، شوکه شدم و همچنان برایم غیر قابل باور بود، گفتم اشتباه است.
از آن لحظه به بعد هر خبری در این باره به من میدادند، میگفتم کذب است. اصلاً در مخیله من نمیگنجید که حاج قاسم از بین ما پر کشیده باشد. آخر چطور این داغ سنگین را تحمل کنیم. باز برایم غیر قابل تصور بود اما انکار از جانب من بی فایده بود و باید به خودم میقبولاندم که دیگر حاج قاسم به آرزویش رسیده است. هرچند دیدن تصاویر به آتش کشیده شدن ماشین حامل سردار، قلب مرا آزار میداد اما دیگر از دست بریده نگو...
از همان لحظه با خود عهد کردم همچون زمانی که سرباز او بودم این بار نیز نسبت به فرماندهام ادای دین کنم، چرا که او هر چه در توان داشت از عمر و جان و آبرویش نه تنها برای انقلاب و اسلام و مردم ایران بلکه برای امت اسلام و مستضعفین جهان در طبق اخلاص گذاشت.
حاج قاسمی که آرام و قرار نداشت و در مسیر ظهور مهدی موعود (عج) قدم برمیداشت حق بزرگی بر گردن ما داشت. تصمیم گرفتم جلد دوم کتاب عشق رؤیایی را برای مدتی کنار بگذارم و برای سردار دلها بنویسم، گرچه همین اقدام وقیحانه آمریکاییها بزرگترین جنایت آنها در طول مدت تاریخ علیه انقلاب و اسلام بود.
با مراجعه به اسناد و کتابهای موجود که در مورد حاج قاسم نوشته شده بود، سعی کردم مطالب را آنگونه به نگارش دربیاورم که حداقل در قالب سطور بتوانم حق حاج قاسم را ادا کنم و سردار دلها و مکتب عزیزش را آنگونه که بوده و هست، برای مردم در قالب نوشتار به زیور طبع بیارایم، به همین خاطر در ۷ بخش مختلف سعی نمودم از بدو ورود حاج قاسم به عرصه دفاع مقدس زندگینامه این شهید بزرگوار را با تمام جزئیات و خاطرات موجود بنویسم و موفق شدم از روزهای آغازینی که حاج قاسم پا در معرکه جنگ نهاد تا پایان عملیات الیبیتالمقدس نقش حاج قاسم در دفاع مقدس را تبیین نماییم.
در کنار خاطرات خود حاج قاسم و فرماندهان ایشان، سعی کردم، سردار دلها را از زاویه دید دشمن نیز به تصویر بکشم و در بخش دیگر کتاب، حاج قاسم را به روایت مقام معظم رهبری تبیین نمایم.
این کتاب در ۴۱۴ صفحه در چهلمین روز شهادت حاج قاسم روانه بازار شد و خوشبختانه در بخش ویژه شهید سلیمانی در جشنواره پاسداران اهل قلم کشور در سال ۱۳۹۹ حائز رتبه برتر و در همان سال کتاب منتخب مکتب حاج قاسم و نهاد کتابخانههای عمومی کشور شد که انشاءالله جلد دوم کتاب در آینده نزدیک روانه بازار خواهد شد تا در سه برهه زمانی به تبیین نقش و عملکرد حاج قاسم در دفاع مقدس، جنوب شرق کشور و جبهه مقاومت بپردازیم. این کتاب به چاپ سوم رسیده است.
با توجه به خلأ موجود در زمینه تبیین مکتب حاج قاسم برای نوجوانان بعد از گذشت یک سال از شهادت حاج قاسم تصمیم گرفتم کتابی را در قالب ۲۱ درس آموزنده شامل رمز و راز موفقیت حاج قاسم و تبیین مکتب حاج قاسم به نگارش درآورم که خوشبختانه این کتاب مورد استقبال ویژه نوجوانان و جوانان قرار گرفت.
کتاب دیگری که در راستای تبیین مکتب حاج قاسم برای دریافت مجوز آماده نمودهام، کتابی در حوزه تبیین گفتمان مکتب حاج قاسم است که انشاءالله در ماههای آینده روانه بازار نشر خواهد شد.
ماجرای دلجویی سردار دلها از نویسنده کتاب«پرواز بغداد- بهشت»
نویسنده کتاب تشریح می کند: در کتاب اول عنایت حاج قاسم را دیدم، به این شکل که کتاب را برای مراسم چهلم سردار دلها آماده کردم و در مصلی امام خمینی (ره) رونمایی شد.
شبانه روز کار کردم تا بتوانم کتاب را به چهلمین روز شهادت سردار دلها برسانم، اما مورد بی مهری قرار گرفت و از این موضوع بسیار ناراحت شدم و به دوستانم در انتشارات گفتم که اسم من را روی کتاب نزنید زیرا حاج قاسم اخلاص داشت و رفت و من هم نمونه کوچکی از اخلاص را در این کتاب به خرج دهم، اما دوستان موافقت نکردند و اسم من روی جلد کتاب درج شد، اما رونمایی نشد.
خوابیدم و خواب قشنگ و زیبایی را دیدم، همیشه می گفتم، که من لیاقت دیدن خواب شهدا را ندارم ، چگونه لیاقت دیدن امام زمان(عج) را دارم.
در خواب دیدم که حاج قاسم به خانه مادرم به مهمانی آمده است( جالب است که به خانه خودم نیامده بود). وارد منزل که شد ناهاری میل کردند، احساس کردم حاج قاسم خسته است. ملافه ای به همراه بالش آوردم تا استراحت کند در عالم رویا با خود فکر می کردم که با زحماتی که در جبهه مقاوت می کشند، خسته هستند. ملافه را روی او کشیدم و به بچه ها گفتم که سرو صدا نکنید، حاج قاسم خسته است تا استراحت کند.
وقتی حاج قاسم از خواب بیدار شدند، می خواستند به مادرم عیدی و هدیه بدهند، مادرم به نزد من آمد و گفت :"محمد! من چیزی به همراه ندارم که به حاج قاسم هدیه دهم"، نگاه به جیبم انداختم دیدم که چند اسکناس دارم، چند تایی از آن ها نوتر است آن ها را گوشه کمد می گذارم که اگر خواستی به حاج قاسم هدیه بده، مادرم هدیه اش را داد؛ من کتاب هایم را روی آن کمد چیده بودم، به حاج قاسم گفتم که نگاه کنید، من این کتاب ها را نوشته ام. حاج قاسم لبخندی زدند و گفتند:" شما زیاد به دیدار مقام معظم رهبری می روید این کتاب را هم با خودتان ببرید و دوباره لبخندی زدند و گفتند بگذار این کتاب ها بماند خود مقام معظم رهبری هفته آینده به خانه شما برای سرکشی می آیند، خودت با دستان خود آن ها را به ایشان بده."
از خواب بیدار شدم و بسیار خوشحال بودم، فهمیدم که حاج قاسم نسبت به این کتاب عنایت دارد و همین خواب خستگی های من را از تنم خارج کرد.
ختم کلام اینکه شهدا زنده هستند و راه و مکتب آنها هدایت کننده است، بنابراین از این مکتب برای سعادت زندگی استفاده کنیم.
الهه ملاحسینی _ تیتریک
انتهای پیام/ل
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده