«تیتر یک»/
وصیتنامه شهید محمدباقر آقایی + تصویر
شهید آقایی در پاسخ به این سوال که آدرس شما کجاست؟ گفت: آدرس من قطعه آخر امامزاده محمد (ع) کرج است.
به گزارش گروه استانی «تیتر یک»؛ فرازهایی از زندگینامه، وصیتنامه و خاطرات شهید محمدباقر آقایی را بخوانید: وی در سال ۱۳۴۲ در روستای نوجان در نزدیکی کرج چشم به جهان گشود.
بچه چهارم خانواده بود و دو برادر و یک خواهر بزرگتر از خود داشت.
شهید آقایی از سنین کودکی به مسائل انقلابی علاقه زیادی نشان می داد. سن کمی داشت که وارد بسیج شد. پانزده یا شانزده سال داشت که به جبهه رفت. همان جا هم درس میخواند. از کرج کتاب میگرفت به جبهه می برد و درس میخواند.
در جبهه بود که دیپلم گرفت و در رشته مدیریت در دانشگاه قبول شد. اندکی پس از انتشار خبر قبولیاش در روزنامه، در چهارم تیرماه ۱۳۶۶ بعد از جانفشانیهای فراوان در راه وطن و ایمان به شهادت رسید.
مزار پاک او در امامزاده محمد (ع) کرج نمادی از ایثار و شهامت در راه میهن است.
فرازهایی از وصیتنامه شهید
همانطور كه تا به حال ثابت كردهاید كه مثل كوفیان نیستید باز هم مواظب وسوسهها باشید تا هیچ آسیبى به عزیز اسلام نرسد. پیوندتان را با روحانیت كه در خط رهبرى مىباشند بیشتر كنید و از بعضى توطئههاى ناجوانمردانه بپرهیزید. اگر روزى میان مردم و روحانیت فاصلهاى ایجاد شود باید فاتحه اسلام را بخوانیم. اگر ما ید واحدى باشیم همانطور كه امام عزیز (ره) فرمودهاند مىتوانیم در مقابل تمام قدرتهاى شیطانى ایستادگى كنیم و سرانجام نیز پیروز گردیم.
هر كس مىخواهد رستگار شود، هر كس مىخواهد به انحراف كشیده نشود، هر كس مىخواهد پیش خداى بزرگ شرمنده نشود و جزء خاصان درگاهش قرار گیرد، باید در خط ولایت فقیه باشد و كسى كه در این خط نباشد بداند كه در اشتباه و گمراهى به سر مىبرد.
فرازهایی از نامههای شهید در یازدهم مهرماه ۱۳۶۴
ما در مقابل اينهمه ايثار و ازخودگذشتگی مسئوليت سنگينی داريم. از منِ به اصطلاح رزمنده گرفته تا توی خواهر و برادر كه در پشت جبهه هستيد، مخصوصا شما خواهران خودم و برادرانم.
ای عزیزان! مبادا روی خون این شهدا پا بگذارید و بیاحترامی به آنها كنید. جوانان این مملكت مثل مرغانی كه شكار میشوند در خاکها و آبهای جبهه پرپر شدهاند. آنها رفتند و گفتند امام (ره) و اسلام را به شما سپردیم. آنها روی صفحه كاغذ یا به صورت كلامی نگفتند آنها عملاً با گذشت از جان خود كه عزیزتر از جان چیزی نیست به ما گفتند و ثابت كردند و گفتند كه دیدار ما روز قیامت. واقعاً وای بر كسانی كه كوتاهی میكنند.
عزیزان! راه اینان را پیمودن، راه عزت است. خیلی هم راحت تو كه خواهر منی با عفت و پاكدامنی و صداقت و درس خواندن برای رضای خدا كه فردا دست ملت را بگیرید و برادران نیز با پاسداری از انقلاب و تحصیل مردانه كردن یعنی هم انقلاب و هم درس شما نیز فعلا پاسداری در مرزهای میهن اسلامی و دفاع از آن.
خاطرات شهید به نقل از خانواده وی
* در عملیات والفجر ۴ و کربلای پنج مجروح شده بود. دست راستش کار نمیکرد، ولی زمانی هم که مجروح بود در کرج بند نمیشد. کیفش را پر از کتاب میکرد و به جبهه میرفت.
همیشه میگفت: من احساس مسئولیت میکنم، ما چیزهایی آنجا میبینیم که شما نمیبینید. آخرین باری که به خانه آمد وقتی میخواست برود با هر کس حساب و کتابی داشت پاک کرد و رفت.
* کارهای خیری که پنهانی انجام میداد بعد از شهادت او مشخص شد.
در خیابان برغان خانواده کمبرخورداری بود که پدرشان هم شهید شده بود؛ باقر پنهانی به آنها مواد غذایی میرساند و این خانواده پس از شهادت وی متوجه شدند که باقر به آنها کمک می کرد.
خانواده دیگری هم بودند که دو پسر با مشکلات اخلاقی داشتند و بنا به درخواست مادر آنها باقر خیلی روی آنها کار کرد. هر وقت باقر از جبهه برمیگشت مادرشان میآمد و تشکر میکرد. بعد از شهادتش ناراحت بود و میگفت: چه کسی به بچههای من توجه کند؟
خاطرات شهید به نقل از خواهرش
در خیلی از عملیاتها شرکت داشت. فاو، کربلای چهار و پنج... معاون فرمانده گردان علی اکبر بود. این اواخر فرمانده شده بود. هیچوقت از عملیاتها و جبهه تعریف نمیکرد. جلوی دوربین روایت فتح نمیرفت. یکبار که مجبور شده بود با خبرنگارها صحبت کند از او پرسیده بودند که آدرس شما کجاست؟ گفته بود: آدرس من قطعه آخر امامزاده محمد (ع) کرج است.
خصوصیات اخلاقی شهید به نقل از خانواده وی
خیلی مومن، بااخلاق و تعصبی بود. گاهی که میدید خانمها توی کوچه نشستهاند، رد نمیشد.
خرمشهر که آزاد شد، شیرینی زبان خرید و در کوچه و خیابان برغان پخش کرد.
به مادیات اهمیت نمی داد؛ وقتی از جبهه برمیگشت همه دوستانش را دعوت میکرد و دور هم جمع میشدند. همیشه تاکید بر جامعه سالم داشت تا امنیت وجود داشته باشد.
معصومه میرحسینی - تیتر یک
انتهای پیام/ل
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده