«تیتر یک»/
فرازهایی از وصیتنامه شهید حمزه کاظمی + تصویر
در این یادداشت به بیان فرازهایی از وصیتنامه، خاطرات و زندگینامه شهید حمزه کاظمی میپردازیم.
به گزارش گروه استانی «تیتر یک»؛ در این یادداشت به بیان فرازهایی از وصیتنامه، خاطرات و زندگینامه شهید حمزه کاظمی میپردازیم.
فرازهایی از زندگینامه شهید
شهید مدافع حرمی که پیکر مطهرش بعد از یک سال به کشور بازگشت
شهید حمزه کاظمی متولد یکم شهریور سال ۴۸، اصالتاً کرمانشاهی و ساکن کرج بود. فوق لیسانس رشته اطلاعات استراتژیک داشت.
در دوران دفاع مقدس در عملیات والفجر ۱۰ و عملیات آزادسازی پادگان ابوذر و عملیات مرصاد حضور داشت و در سردشت جانباز شیمیایی شد.
وی اعتقاد داشت من برای رضای خدا و دفاع از میهنم رفتم و دیگر دلیل ندارد درصد جانبازی را مشخص کنم، برای همین هیچوقت پیگیر نشد که کارت جانبازی بگیرد.
شهید کاظمی سال ۸۰ با همسرش آشنا شد و در روز تولد حضرت زینب (س) عقد کردند و حاصل ازدواج آنها دو دختر به نامهای درسا و لیلا بود.
حدود یک سالی بود که تصمیم داشت به سوریه برود اما به دلیل شرایط کاری، اجازه رفتن به او نمیدادند.
همسر بزرگوار ایشان نقل میکند که بعد از ظهرِ روزی که پیکر شهید رشوند را آوردند، آهسته با خدا درد و دل میکرد و اشک میریخت، میگفت: نمیدانم چرا ما از همرزمهای خودمان جا ماندیم که برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) بجنگیم.
فردای همان روز به محل کارش رفت و با خواهش و تمنا که من پیش تمام همرزمهایم شرمندهام و چطور از آنها بخواهم من را شفاعت کنند و... و این گونه شهید حمزه کاظمی به سوریه اعزام شد.
سرانجام سردار عزیز ما رفت و در روستای طاموره، همراه با حاج مهدی قاسمی و شهید ایزدیار قهرمانانه جنگید و در ۲۵ بهمن ۹۴ به شهادت رسید.
پیکر پاک وی به دست تکفیریها افتاد و بعد از ۱۱ ماه به آغوش میهن بازگشت و روشنیبخش چشمان منتظر خانواده شد.
فرازی از خاطرات شهید به نقل از همسرش
شهید کاظمی با همه به مهربانی رفتار میکرد. بین دوستان به مهماننوازی معروف بود. همیشه در مهمانیها اول به بچهها غذا میداد بعد به بزرگترها.
در کارهای خیر بهخصوص ازدواج جوانان همیشه پیشقدم بود و تا جایی که امکان داشت کمکشان میکرد.
تأکید زیاد بر نماز اول وقت داشت. ارادت بسیار زیادی به رهبر عزیزمان داشت و همیشه پیرو خط امام (ره) و رهبری بود.
قشنگترین خاطرهای که از شهید دارم دو سال پیش به یاد گردان قدیمی که در زمان جنگ در آنجا خدمت میکرد از من خواست که همراهیشان کنم و تجدید خاطره برایشان شود.
من هم با جان دل پذیرفتم و به همراهایشان رفتم. یاد و خاطر سال ۶۶ برایشان تداعی شده بود، آن منطقه خیلی بهایشان آرامش میداد. همان جا بود که دوباره خدا را قسم داد به خون شهدا که اگر لیاقت شهادت را داریم نصیب ما بشود.
شهید کاظمی حاجت شهادتش را در سنگرهای چالابه از خدا گرفت. آخرین دیدار ما در فرودگاه امام (ره) بود که با لبخند همیشگی بچهها را بوسید و پر کشید.
حقا که شهادت لیاقتش بود، اگر طور دیگری میرفت و ما را تنها میگذاشت باید شک میکردیم.
فرازی از وصیتنامه شهید
دختران عزیزم درسا و لیلا؛
امیدوارم که در تمام زندگی در پناه حق موفق باشید و همیشه در تمام امورات خود جدیت را برای رسیدن به زندگی عالیتر مد نظر داشته باشید.
فرزندانم؛
امیدوارم که مرا حلال کنید.
از همه هموطنان عزیزم میخواهم که فارغ از جناحبندیهای سیاسی همیشه مدافع عزت و سربلندی مملکتمان باشند تا فرزندانمان بتوانند در آن سربلند زندگی کنند؛ و در پایان همه شما را به خداوند متعال میسپارم.
سه دوست که با هم پر کشیدند: شهید حمزه کاظمی، شهید رضا ایزدیار و شهید مهدی قاسمی
معصومه میرحسینی - تیتر یک
انتهای پیام/ل
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده