یادداشت:
احیای قصیدهای در مدح امام حسن (ع)
امیررضا احمدی، پژوهشگر البرزی به احیاء و بررسی قصیدهای در مراثی امام حسن مجتبی (ع) از شاعر شهیر، آیتالله عنقای طالقانی پرداخت.
گروه فرهنگی «تیتر یک» به نقل از «البرزخاتون»؛ امیررضا احمدی (بدرالدین)، پژوهشگر البرزی به احیاء و بررسی قصیدهای در مراثی امام حسن مجتبی (ع) از شاعر شهیر، آیتالله عنقای طالقانی پرداخت.
به مناسبت فرارسیدن شهادت مظلومانه کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (ع) و رحلت شهادتگونه پیامبر اکرم (ص) به احیای قصیدهای در مدایح و مراثی امام مجتبی (ع) از آیتالله عنقای طالقانی بر اساس نسخه خطی دیوان ایشان میپردازیم.
این قصیده مجتبوی برای نخستین بار است که از نسخه خطی منتشر و به نسخه چاپی و دیجیتال برگردان میشود. در ادامه به مختصری از زندگانی عنقای طالقانی و دیوان خطی وی میپردازیم:
جلالالدین ابوالفضل فرزند علیبنهاشم طالقانی متخلص به عنقا در سال ۱۲۶۶ هجری قمری در قزوین دیده به جهان گشود. وی در سنین جوانی تلاشهای فراوانی در راه کسب علم کشید که در جوانی به درجه اجتهاد رسیده و عنوان آیتالله را کسب کرد.
آیتالله عنقای طالقانی تألیفات بسیاری دارد که در عرصه ادبیات میتوان به حقایقالمناقب، اشاراتالحسینیه منظومه عاشورایی و دیوان اشعار نام برد. وی تاکنون دیوان اشعارش تصحیح و به چاپ نرسیده است. عنقا در قصیده، پیرو سبک خراسانی و در قوالب دیگر پیرو سبک عراقی بود. قصیده ذیل بر اساس نسخه خطی دیوان اشعارش احیا و برای نخستین بار است که منتشر میشود.
ثواب این یادداشت به روح سرباز امام زمان (عج)، شهید بهمن احمدی که بسیار امام حسنی بودند، برسد. امیدوارم که قدمی استوار و محکم در احیای آثار مهجورمانده ادبیات آئینی برداشته باشیم.
صنم حور رخ حوربدن
دوش زد گام به کاشانهی من
قامت افراخته چون طوبی خلد
طرّه آویخته بر روی سمن
چهرهاش خوبتر از ماه فلک
طرهاش نیکتر از مشک ختن
نسبت قامت و رخسارش را
به مه و سرو نشاید دادن
ماه را نیست به رخ زلف سیاه
سرو را نیست ز گلبرگ بدن
چه صنم انکه به بتخانهی چین
نیست مانندهی او هیچ وثن
چه صنم انکه بخاک در او
سجده آرند بتان همچو شمن
گلخنی بود مرا کاشانه
از گل عارض او شد گلشن
اندر آن شب ز قد و چهرهی خویش
شجر ک نار نشان داد به من
سر به پایش بنهادم گفتم
ای ترا جان به بهابخش ثمن
روزه بگشا ز خُم عشق و ولا
هم سحورانه بزن از آن دن
هوشیار آنکه بود مست مدام
خاصه اندر شب سوگانه حسن
بومحمد ولّی ایزد بار
سبط احمد شه یثرب مدفن
شبل حیدر اسدالله علی
شاه ایجاد ولّی ذوالمن
پسر فاطمه زهرای بتول
کو بود جان و جهانش چون تن
جانشین پدر و جد و گرام
کار پرداز جهان فخر زمن
حامل سرّالهی ز نخست
حامی دین حق از فرض و سنن
مظهر جمله صفات احدی
آینهی وجه بوجه احسن
محرم بارگه لاهوتی
دلش اسرار خدا را مخزن
کارفرمای قضای است و قدر
کار پرداز نهان است و علن
مهر او گیرد لاشاد بزی
که ز پیکان بلا هاست محن
ای حسنای پسر ختم رسل
ای ز آفات جهان را مأمن
این رواسی بر حلم تو هبا
کوه عصیان بر عفوت ارزن
ای که از جود تو آرند شهان
طوق شکر و منن اندر گردن
ای مهین نور که اجرای وجود
از تو برپا و ترا فضل و منن
بنده عنقا که گدای در توست
مهلش در کف و این زاغ و زغن
همه مهر تو به دل کردهنگار
همه در مدح تواش هست سخن
پای کوبد به سر تاجوران
تا تورا دستزده بر دامن
تو شه کشور ایجاد و رواست
از تو احسان به گدائی چون من
در خور خویش گدا را بنواز
در خور خویش بده پاداشن
شجر باغ وجودی و مراست
سایهی لطف و عطایت مسکن
معدن جملهی خیرات تویی
کس به جائی نشود از معدن
حکمرانی تو در اقلیم وجود
کمترین خادمت این پیرکهن
نیست در عالم امکان ما را
از سر کوی تو بهتر مسکن
انتهای خبر/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده