زیارت "ناحیه مقدسه"سوگنامه امام مهدی (عج) برای سیدالشهدا (ع) + متن زیارت و ترجمه
هیچ زیارتى همانند این زیارت، عمق فاجعه کربلا را بیان نکرده است. در حقیقت این زیارت آموزههایى از عشق، معرفت، عرفان، سوز، حماسه و توسل است. در عین حال که مرثیه است، مسؤولیت آفرین و حرکتساز هم هست. این زیارت شامل ده بخش کلى است:
1. سلام
این نام الهى و زمزمه بهشتیان، رمز گشایش و سلامت است. سلام درنوردیدن فاصلهها و نشانه نبودن فاصله است. راستى در طلیعه کدام زیارت «سلام» نیست؟ اما این زیارت از اکثر قریب به اتفاق آنها بیشتر سلام دارد که مجموع آنها در چهار محور بیان شده است:
1ـ1. سلام بر انبیا: در ابتداى این زیارت نام 23 تن از انبیاى الهى علیهمالسلام ذکر شده است که سلام بر آنها و اعتراف به مقامات و فضایل آنان، زائر را به جایگاه توحید و نبوت رهنمون میسازد. در اینجا دقت به دو نکته بسیار ضرورى است:یک) معدن تمام این حسنها و جلالتها، ذات اقدس الهى است و «نبوت» رشته پیوند خلق و خالق است و استحکام آن به امر «ولایت» میباشد که در دنبال به آن اشاره شده است. دو)اغلب صفات ذکر شده انبیا یادآور رنج و محنتهاست؛ مانند صبر ایوب و زکریا، شهادت یحیى علیهمالسلام و... که قابل مقایسه با مصائب کربلا نیست.
2ـ1. سلام بر اولیاى دین: امام زمان(عج) در سه جاى این زیارت براى زائر درس و پیام امام شناسى دارد:
یکم. در اوایل زیارت بعد از سلام بر پیامبران، نام چهار تن از اصحاب کسا(علیهمالسلام) با ذکر برخى از خصوصیاتشان بیان شده است:
ـ سلام بر امیر مؤمنان که تنها او شایستگى و افتخار برادرى با رسول خدا صلىالله علیه وآله را داشت.
ـ سلام بر فاطمه که دختر و پاره تن رسول خداست.
ـ سلام بر امام حسن مجتبى که جانشین پدر بزرگوار خود بود.
ـ سلام بر حسین که خونش را به اسلام هدیه کرد.
دوم. در قسمت دعا و درخواست امام زمان(عج)مىآموزاند که امامشناسى به هنگام توسل، تنها راه است؛ لذا زائر، خداوند متعال را به انوار طیبه معصومین قسم میدهد و نام ائمه هدی را ـ یک به یک ـ ذکر کرده، سپس درخواستش را عرضه مىدارد.
سوم. در دعاى قنوت دوباره یاد ائمه شکوفا میشود و ویژگیهاى پنج تن آل عبا در این قسمت بسیار حائز اهمیت میباشد.
3ـ1. سلام بر روح زیارت: سلام بر سالار شهیدان در زیارتهاى دیگر یک جا و به صورت کلى آمده است؛ ولى در این زیارت سلام، گاهى با ذکر نام و فضایل و عملکرد ایشان و گاهى بر اعضا و جوارح بیان شده است.
ـ سلام بر اعضا و مصیبت جانسوز آنها: «السلام على الشیب الخضیب: سلام بر محاسن به خون خضاب شده».
ـ «السلام على الخدّ التریب: سلام بر گونة خاکآلود».
ـ «السلام على الثغر المقروع بالقضیب: سلام بر لبى که با نى زده شد».
ـ «السلام على الرأس المرفوع: سلام بر سرى که بالاى نیزه شد».
ـ «السلام على الاجساد العاریه فى الفلوات: سلام بر اجسادى که برهنه در بیابان رها شد».
نکته قابل دقت در این بخشها، اشاره به نوع مصیبتهاست که عمق فاجعه یزیدیان و مظلومیت اهل بیت را روشن میسازد.
ذکر فضایل و مناقب سیدالشهدا(ع)
در بخشى از سلامها به نمونهاى از فضایل و کرامات امام حسین علیهالسلام اشاره شده است؛ مانند: «السلام على ابن خاتم الانبیاء: سلام بر فرزند خاتم پیامبران»، «السلام على من بکته ملائکه السماء: سلام بر کسى که فرشتگان آسمان بر او گریستند»، «السلام على من اطاع الله فى سره و علانیته: سلام بر کسى که در آشکار و نهان اطاعت خدا کرد»، «السلام على من جعل الله الشفاء فى تربته: سلام بر کسى که خداوند شفا را در تربت او قرار داده است»، «السلام على من الاجابه تحت قُبـته: سلام بر کسى که دعا زیر گنبدش اجابت میشود»، «السلام على مَنِ الائمه من ذریته: سلام بر کسى که امامان از فرزندان او هستند».
در روایتى نیز آمده است: «انه سبحانه، عوض شهادَته بثلاث خصال جعل الشفاء فى تربته و اجابه الدعاءِ تحت قبته والائمه من ذریته:خداوند سبحان در ازای شهادت امام حسین، سه موهبت به او عنایت کرد: شفا در تربتش، اجابت دعا در زیر گنبدش و ائمه را از ذریهاش قرار داد»؛ لذا امام صادق علیه السلام به هنگام بیماری، دستور دادند شخصى به کربلا برود و برایشان دعا کند.
4ـ1. سلام بر حسینیان
یاران امام حسین علیه السلام اصحاب فداکارى بودند که در رأس اصحاب و یاران تمام انبیا و اولیا بوده و هستند؛ همان طورى که امام خود فرمود: «انى لا اعلم اوفى و لا خیراً من اصحابى: من یارانى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم.» امامزمان(عج) بر یاران پاکباز و سربازان مخلص، سلامهایى میکند که مانند سلام بر مولایشان است، تا زائران بیاموزند براى یاورى ولى زمان چگونه باید بود:
ـ «السلام على النفوس المصطلمات: سلام بر بدنهاى به زنجیر کشیده شده».
ـ «السلام على الارواح المختلسات: سلام بر روحهاى به پنهانى برده شده».
ـ «السلام على الاجساد العاریات: سلام بر پیکرهاى عریان».
ـ «السلام على الجسوم الشاحبات: سلام بر جسمهاى نحیف و رنگ باخته».
ـ «السلام على الابدان السلیبه: سلام بر بدنهاى جامه ربوده».
ـ «السلام على المجدلین فى الفلوات: سلام بر جنگاوران بیابان».
ـ «السلام على النازحین عن الاوطان: سلام بر دورافتادگان از وطن».
2. دلدادگى به امام حسین(ع)
خدمت در محضر سالار شهیدان و توفیق یارى حضرت و شمشیر زدن در رکاب او، از بزرگترین توفیقات الهى بود که نصیب برخى از خواص آن عصر شد. امام زمان(عج) نیز عاشق جد بزرگوار خود و مشتاق خدمت به اوست و به ما نیز میآموزاند که باید این چنین بود که میفرماید: «اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و مقدرات از یارى و نصرت تو در روز عاشورا بازداشت، صبح و شام بر تو ندبه میکنم و به جاى قطرات اشک برتو خون میگریم».
3. اوصاف، ویژگیها و سیرت حسینی
امام زمان(عج) در این باره میفرماید: امام حسین(ع) داراى حسب و نسب شریف و ارزشمند و منقبتهاى فراوان و سوابق درخشان و متخلق به اخلاق نیکو است. به نمونههایى از این فضایل در چهار بخش اشاره مىشود:
1ـ3. فعالیتهاى اجتماعى: حضرت در این خصوص خطاب به جد بزرگوارشان مىگوید: «اشهد انک قد اقمت الصلاه و آتیتالزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و العدوان: گواهى میدهم که تو نماز را بر پا داشتی و زکات پرداختی...»، «و سننتَ السنن واطفأت الفتن و دعوتَ الى الرشاد و اوضحْتَ سبل السداد: سنتها را انجام دادی و آشوبها را فرو نشاندى، به پاکى و راستى خواندی و راههاى صلاح را روشن و مبین ساختى»، «و لعماد الدین رافعا و للطغیان قامعا و للطغاه مقارعا و للامه ناصحا: بر پا دارندة پایه و اساس دین، و درهم کوبنده طغیان و سرکشى، سختگیر و کوبنده بر آشوبگران و طغیانگران و نصیحتگر امت بودى».
«تَحوط الهُدى و تنصره و تبسط العدل و تنشره و تنصرالدین و تظهره، و تَکف العابِثَ و تَزجره و تأخذ للدنى من الشریف، و تساوى فى الحکم بین القوى والضعیف: نگاهبان هدایت و یاور دین، گستراننده عدالت و یاریگر و نمایانگر دین بودى. بازیچه دین را از کارش باز داشتی و او را منع نمودى. حق زیردستان را از موالیشان گرفتی و بین قوى و ضعیف در قضاوت به مساوات رفتار کردى».
2ـ3. مطیع بودن: این قسمت جلوهاى خاص دارد و به زائر میآموزاند: باید مطیع مولاى زمان بود: «و کنتَ لله طائعاً و لجدک محمد صلى الله علیه وآله تابعاً و لقول ابیک سامعا و الى وصیه اخیک مسارعا: همواره نسبت به خدا فرمانبردار و نسبت به جدت، پیرو و نسبت به فرموده پدرت، مطیع و شنوا بودى و وصیت و سفارش برادرت را به انجام رساندى».
3ـ3. مردم و اسلام: در این قسمت، امام حسین علیهالسلام چنین توصیف شده است: «کنتَ ربیع الایتام و عصمه الانام و عز الاسلام و معدن الاحکام و حلیف الانعام سالکاً طرائق جدک و ابیک: تو بهار یتیمان و ملجأ و پناهگاه مردم و عزت اسلام و کانون احکام و هم پیمان بخششها و نیکو کارى، رهرو راه جدت و پدرت بودى»؛ «و للاسلام و المسلمین راحما و للحق ناصرا و عند البلاء صابرا و للدین کالئاً و عن حوزته مرامیا: براى اسلام و مسلمین مهربان و یاور حق و صبور و بردبار در هنگام بلا و محافظ دین و نگهبان آن بودى».
4ـ3. عبودیت: سالار شهیدان که به بیان امام زمان شب زندهدار (متهجداً فى الظلم) و عابد و زاهد روزگار خویش بود، به ما درس چگونه زیستن را مىآموزد. این مبحث نقطه مهمى در این زیارت و داراى معانى بلندى است: «کنت للرسول صلى الله علیه وآله، ولداً و للقرآن سنداً و للامه عضدا...: تو براى پیامبر، فرزند و براى قرآن، سند و براى امت، بازویى بودى. در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان، حافظ و مراقب بودى. از راه فاسقان سر برمىتافتى و هر چه توان داشتى، در راه احیاى احکام خدا بذل نمودى. رکوع و سجود طولانى داشتى و نسبت به دنیا زاهد و پارسا بودى و با دیده وحشتزده بدان نگاه میکردى». امام زمان(عج) در این عبارتِ بسیار جالب و جامع، جد بزرگوار خود را با ده عنوان وصف کرده است که به نحو مستقیم یا غیرمستقیم، عبودیت حضرتش را بازگو میکند:
ـ امام حسین فرزند رسول خداست.
ـ او سند و پشتوانه قرآن (روح قرآن) است.
ـ توان اسلام، امامت است و امام حسین علیهالسلام بازوى پرتوان امت و دین اسلام در همه اعصار است.
ـ در راه اطاعت پروردگار سختکوش و تلاشگر بود.
ـ آن بزرگوار نگهدار عهد و میثاق است و با خدا و خلق او در عهد و پیمان، استوار و با وفاست.
ـ آن حضرت از راه و روش فاسقان رویگردان بود و از راه مسامحه و مداهنه وارد نمىشد.
ـ سوز حضرت دردمندانه بود؛ مانند کسى که بار سنگینى از غصه در دل دارد و درد سینهاش جراحتى التیامناپذیر است.
ـ آن حضرت رکوع و سجدههاى طولانى داشت.
ـ نسبت به دنیا زاهد و بى علاقه بود.
ـ نظر او به دنیا، نظر وحشتزدگان بود و آنجایى که نظر دیگران به دنیا عاشقانه و دل پسندانه بود، نظر حضرت، مانند انسان هراسان بود.
4. طرح نهضت و زمینههاى قیام
هر واقعه و انقلابى که در جهان به وقوع میپیوندد، نتیجه علل و عواملى است که در به وجود آمدن آن، نقش بهسزایى دارد. پیدایش پدیده عاشورا نیز مرهون علل و عواملى است که رهبر این قیام، آنها را بازگو فرموده است. علتهایى مانند: فساد دستگاه خلافت و رهبرى، ظهور بدعتها، انحطاط اخلاقى و خطر بازگشت به جاهلیت، بى عدالتى و گسترش ظلم و منکرات و... از جمله عوامل قیام سالار شهیدان است. امام زمان(عج) در این خصوص خطاب به جد بزرگوارش میگویند: «حتى اذا الجور مَد باعَهُ، واسفر الظلمُ قِناعه و دَعَا الغى اَتباعه، و انت فى حرم جدک قاطن و للظالمین مباین...: تا آنگاه که ظلم و بیداد دست از آستین بیرون آورد و با سلاح به میدان آمد و گمراهان در ضلالت خود غرق شدند؛ در حالى که تو در حرم جدت ساکن، و از ستمگران دورى گزیده بودى، در خانه و محراب به سر برده، از امیال و شهوات بر کنار و با قلب و زبان به مقدار توان زشتى را زشت میشمردى».
«ثم اقتضاکَ العِلْم للانکار، و لِزَمکَ ان تجاهد الفجار، فَسِرْتَ فى اولادک و اهالیکَ و شیعتک و موالیک...: آنگاه که موقعیت مقتضى گردید، پرچم مخالفت برداشتی و با مخالفان کارزار کردى، با فرزندان و خاندان و پیروان و دوستان به راه افتادی و با حکمت و پند و اندرزهاى نیکو به سوى خداوند خواندی، و به بر پا داشتن حدود و فرمانبرى از معبود امر نمودى و از پلیدى و سرکشى بازداشتی و با ظلم و ستم مقابله کردى».
5. توصیف صحنه کربلا
این بخش نقطه اوج این مرثیه جانسوز است و هر انسانى که توصیف این صحنهها را میشنود، آبشار اشک و طوفان غم و اندوه، امانش را مىبُرد. امام زمان علیهالسلام در این قسمت میفرماید: «پس از آنکه آنان را از کار خود بازداشتی و حجت و دلیل را برایشان تأکید نمودى؛ بیعتت را شکستند و بر پروردگار و جدت خشم گرفتندو با تو جنگیدند. و آن شخص ملعون به لشکریانش دستور حمله داد، تو را از آب و وارد شدن به آن بازدارند... تیرها و سنگها را به طرف تو پرتاب کردند و دستهاى جنایتکارشان را براى نابودیات گشودند... پس از هر سو تو را محاصره کردند و زخمهاى عمیق بر تو وارد ساختند... تا اینکه تو را از اسبت انداختند و مجروح بر زمین افتادى، اسبها با سمهایشان بر تو تازیدند و ستمگران شمشیرهاى برانشان را بر تو فرود آوردند...و الشمر جالس على صدرک، و مولغٌ سیفه على نحرک، قابض على شیبک بیده، ذابح لکِ بمُهَندِهِ: در حالى که شمر بر روى سینهات نشسته و شمشیرش را بر گودى زیر گلوى تو فرو برده و محاسنت را با دستش گرفته بود، سرت را با شمشیر خود برید!»
6. مرثیه و مصیبت بعد از عاشورا
ظلم و ستم یزیدیان با کشتن فرزند پیامبر خدا صلى الله علیه وآله پایان نپذیرفت و کینههاى خود را ادامه دادند. امام(عج) در این مورد مىفرماید: «و رُفع على القناه رأسُکَ و سُبى اهلُکَ کالعبید، وصُفدوا فى الحدید، فوق اَقتابِ المطیاتِ، تلفحُ وجوهُهُم حر الهاجرات، یساقون فى البراری والفلوات، ایدیهم مغلوله الى الاعناقِ، یطافُ بهم فى الاسواق: سرت بر فراز نیزه قرار داشت و خانوادهات همچون بندگان اسیر و در غل و زنجیر قرار گرفتند. چهره شان از گرما مىسوخت و در بیابانها و دشتهاى پهناور پیش برده میشدند، دستهایشان به گردن آویخته و در بازارها آنان را میگرداندند».
7. بازتاب این جنایات
در جایى که: «اذا مات العالم ثلم فى الاسلام ثلمه لا یسدها شىء» است، با شهادت امام حسین علیهالسلام عالم چطور خواهد بود؟ امام زمان(عج) این ضایعه عظمى را مساوى با کشتن اسلام و... بیان مىفرماید: «واى بر سرکشان گنهکار! به کشتنت اسلام را کشتند و نماز و روزه را بیهوده و مهمل گذاشتند. سنتها و احکام را شکستند و پایههاى ایمان را نابود کردند. آیات قرآن را تحریف و در فساد و دشمنى سخت تلاش نمودند... کتاب خدا رها شد و به حق خیانت گردید».
«وفقد بفقدک التکبیر والتهلیلُ والتحریم والتحلیلُ والتنزیل والتأویلُ وظهر بعدک التغییر والتبدیلُ والالحاد والتعطیلُ والاهواء والاضالیلُ والفتن والاباطیل: با رفتن تو، الله اکبر، لااله الاالله، حرام و حلال، تنزیل و تأویل از میان رفت. پس از تو تغییر، تبدیل، بى دینى، کفر، خواهشهاى نفسانى، گمراهىها، آشوبها، بیهودگىها و باطلها آشکار شد».
8. بازتاب این مصیبت در هستی
عظمت این مصیبت به نحوى است که سرتاسر هستى، عزادار و به ماتم و سوز و ندبه نشستند: «پیامبر آشفتهخاطر شد و دلش گریست و به خاطر تو فرشتگان و پیامبران به او تسلیت گفتند و به خاطر تو مادرت زهرا سوگوار و مصیبتزده شد. فرشتگان مقرب براى سوگوارى و تسلیت گفتن به پدرت امیر مؤمنان نزد او میرفتند و برایت در اعلى علیین مجلس عزا و ماتم بر پا شد... آسمان و ساکنانش، بهشت و خزانهدارانش، و کوههاى گسترده بر روى زمین و کرانههایش، و دریاها و ماهیانش، و جنیان و فرزندانشان و خانه خدا و مقام ابراهیم و مشعرالحرام و حل و احرام براى تو گریستند».
9. نیایش و دعا
چه زیبا و پر بهاست که عرض ارادت به ساحت مقدس سالار شهیدان را وسیلهاى براى ارتباط و انس با خداوند متعال قرار داد. «دعا» سبب بینش و معرفت عمیق، موجب آرامش و سکون نفس و تشخیص رذایل از فضایل، محرک به سوى خوبیها، بازدارنده از کژیها، سازنده روح و روان و ایجادکننده روح تعهدات اجتماعى است. انگارههاى یاد شده در این بخش از این زیارت مقدس، موج مىزند. علاوه بر آنکه امام زمان(عج) ضمن دعاها به ما میآموزد که در این هنگام، توسل به ائمه اطهار تنها راه است و با سیر در این دعا مىآموزیم که محور دعاها چه باشد و چگونه دعا کنیم.
10. نماز زیارت: شایان توجه است که مکمل این زیارت ـ خصوصاً قسمت اخیر آن ـ نماز خاص زیارت است که با سورههاى انبیا و حشر خوانده مىشود و داراى یک دعاى بسیار عالى در قنوت است.
دو پرسش و پاسخ:
1. چرا زیارت ناحیه در مفاتیح نیامده است؟
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را جمعآورى نموده، توجهش بیشتر به فصاحت و بلاغت بود؛ لذا برخى از سخنان حضرت را نیاورد. حتى مفاتیح الجنان از 54 دعاى صحیفه سجادیه، فقط دعاى «مکارم الاخلاق» را ذکر نموده است. البته محدث عالى مقام شیخ عباس قمى(ره) در کتاب نفسالمهموم به بخشى از این زیارت استناد و اشاره کرده است.6 بنابراین شاید به خاطر طولانى بودن این زیارت و ذکر کردن «زیارت عاشورا» در مفاتیحالجنان، ایشان ذکر آن را لازم ندانسته است.
2. آیا زیارت ناحیه مستند است؟
این زیارت از طریق یکى از نایبان خاص امام زمان(عج) به دست برخى از اساتید شیخ مفید و سپس به شیخ مفید و سید مرتضى و ابن مشهدى رسیده است. «زیارت ناحیه» داراى سندهاى مختلف و معتبر بوده، در کتابهاى این سه بزرگوار ثبت و ضبط گردیده است. متأخرین از سید بن طاووس تا زمان حال نیز آن را نقل و صریحاً تأیید کردهاند. ضمن آنکه مضامین این زیارت همسو با روایات و سایر زیارتهاست و عبارات گویا و معانى عمیق و دقیقش، شاهد صدقى است که این زیارت از ناحیه معصوم صادر شده است. ابن مشهدى در کتاب «المزار الکبیر» این زیارت را نقل نموده و در مقدمه کتابش نیز فرموده است: «فقط احادیث مستند و صحیح را در این کتاب مىآورم.»
در میان زیارتهاى سالار شهیدان، دو زیارت از ناحیه مقدسه رسیده است: الف) زیارتى توسط شیخ محمد بن غالب اصفهانى در سال 252ق براى ابومنصور بن عبدالمنعم بن نعمان بغدادى صادر شده که در آن اسامى هشتاد نفر از اصحاب امام حسین(ع) آمده است. این زیارتنامه با توجه به تاریخ صدورش مربوط به امامهادىعلیهالسلام است و متن آن در کتابهاى زیر آمده است: اقبال، بحارالانوار، عوالم، ناسخالتواریخ، کتاب الدعا والزیاره، رمز المصیبه، انصارالحسین. ب) زیارتى از ناحیه مقدسه توسط یکى از نواب آن حضرت رسیده که در منابع زیر آمده است: شیخ مفید (مزار، مخطوط)، المزار الکبیر، بحارالانوار، کتاب الدعا والزیاره، رمز المصیبه، الصحیفه الهادیه، الصحیفه المهدویه، کلمه الامام المهدى علیهالسلام. براى زیارتنامه شروحى نوشته شده که از آن جمله است:
1ـ الذخیرهالباقیه، محمدجعفر شاملى شیرازى، (فارسى).
2ـ الشمس الضاحیه، جمعى از علما، (فارسى).
3ـ تحفه قائمیه، حاج شیخ محمدباقر فقیه ایمانى (فارسى).
4ـ کشف داحیه، برخى از علمای هند، (اردو).
5ـ همره نور، شرح زیارت ناحیه مقدسه، سید هدایتالله طالقانى.
6ـ سلام موعود، (بیان تحلیلى و توصیفى زیارت ناحیه مقدسه)، دکتر محمد رضا سنگرى.
نویسنده: محمدرضا فؤادیان / پزوهشگاه باقرالعلوم(ع)
متن زیارت ناحیه مقدسه با ترجمه
زيارت امام حسين(ع) صادره از ناحيه مقدس امام زمان (عج)معروف به زيارت ناحيه مقدسه:
أَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَليقَتِهِ ،
سلام بر آدم يارِ مخلص خدا از بينِ آفريدگانش
أَلسَّلامُ عَلى شَيْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِيَرَتِهِ ،
درود بر شيث ولىّ خدا و بهترينِ بندگانش ،
أَلسَّلامُ عَلى إِدْريسَ الْقــآئِمِ للهِِ بِحُـجَّتِهِ ،
سلام بر ادريس كه براى خدا حجّتِ او را بپا داشت ،
أَلسَّلامُ عَلى نُوح الْمُجابِ في دَعْوَتِهِ ،
درود بـر نـوح كه دعـايش قرينِ اجابـت بود ،
أَلسَّلامُ عَلى هُود الْمَمْدُودِ مِنَ اللهِ بِمَعُونَتِهِ ،
سـلام بر هـود كه كمـك و يارىِ خـدا مَـدَدِ او بود،
أَلسَّلامُ عَلى صالِـح الَّذي تَـوَّجَهُ اللهُ بِكَرامَتِهِ ،
درود بر صـالح كه خـداوند تاج كـرامت بر سـرش نهاد ،
أَلسَّلامُ عَلى إِبْراهيمَ الَّذي حَباهُ اللهُ بِخُلَّتِهِ ،
سـلام بر ابراهـيم كه خـدا مقـامِ خُلّـت و رفاقـت رابه او عـطا نمود ،
أَلسَّلامُ عَلى إِسْمعيلَ الَّذي فَداهُ اللهُ بِذِبْــح عَظيم مِنْ جَنَّتِهِ ،
درود بـر اسمـاعيل كـه خـداوند ذبـحى عظـيم از بهشت را فـداىِ او نمود ،
أَلسَّلامُ عَلى إِسْحقَ الَّذي جَعَلَ اللهُ النُّبُوَّةَ في ذُرِّيَّتِهِ ،
سـلام بر اسحـاق كه خـداوند پيامبرى را در نسـل او قـرار داد ،
أَلسَّـلامُ عَلى يَعْقُوبَ الَّذي رَدَّ اللهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ بِرَحْمَتِهِ ،
درود بر يعـقوب كه خـداوند به رحـمت خود بينـائىِ چشـمش را به او بازگـرداند ،
أَلسَّلامُ عَلى يُوسُفَ الَّذي نَجّاهُ اللهُ مِنَ الْجُبِّ بِعَظَمَتِهِ ،
سلام بر يوسـف كه خـداوند به عظـمتِ خود او را از قعـر چاه رهائى بخشيد ،
أَلسَّلامُ عَلى مُوسَى الَّذي فَلَقَ اللهُ الْبَحْرَ لَهُ بِقُدْرَتِهِ ،
درود بر موسـى كه خـداوند به قدرتِ خود دريا را برايـش شـكافت ،
أَلسَّلامُ عَلى هارُونَ الَّذي خَصَّهُ اللهُ بِنُبُـوَّتِهِ ،
سلام بر هـارون كه خـداوند پيامبـرى خود را به وى اختـصاص داد ،
أَلسَّلامُ عَلى شُعَيْب الَّذي نَصَرَهُ اللهُ عَلى اُمَّتِهِ ،
درود بر شعـيب كه خدا او را بر اُمّـتش پيـروز نمود ،
أَلسَّلامُ عَلى داوُدَ الَّذي تابَ اللهُ عَلَيْهِ مِنْ خَطيـئَتِهِ ،
سلام بر داوود كه خداوند از لغزش او درگذشت ،
أَلسَّلامُ عَلى سُلَيْمانَ الَّذي ذَلَّتْ لَهُ الْجِنُّ بِعِزَّتِهِ ،
درود بر سليمان كه بخاطر شوكتش جنّ به فرمان او درآمد ،
أَلسَّلامُ عَلى أَيُّوبَ الَّذي شَفاهُ اللهُ مِنْ عِلَّتِهِ ،
سلام بر ايّوب كه خداوند او را از بيماريش شفا بخشيد ،
أَلسَّلامُ عَلى يُونُسَ الَّذي أَنْـجَـزَ اللهُ لَهُ مَضْـمُونَ عِدَتِهِ،
درود بر يونس كه خداوند به وعده خود برايش وفا نمود ،
أَلسَّلامُ عَـلى عُزَيْر الَّذي أَحْياهُ اللهُ بَعْدَ ميتَتِهِ ،
سلام بر عُزَير كه خداوند او را پس از مرگش به حيات بازگردانيد ،
أَلسَّلامُ عَلى زَكَرِيـَّا الصّـابِرِ في مِحْنَتِهِ ،
درود بر زكريّا كه در رنج و بَلا شكيبا بود ،
أَلسَّلامُ عَلى يَحْيَى الَّذي أَزْلَفَهُ اللهُ بِشَهادَتِهِ ،
سلام بر يحيى كه خداوند به سبب شهادت مقام و منزلتِ او را بالا برد ،
أَلسَّلامُ عَلى عيسى رُوحِ اللهِ وَ كَلِمَتِهِ،
درود بر عيسى روح خدا و كلمه او ،
أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ،
سلام بر محمّد محبوبِ خدا و يار مخلص او ،
أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ،
درود بر فرمانرواى مؤمنان على بن ابيطالب ، كه برادرىِ رسول خدا به وى
اختصاص يافت ،
أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ،
سلام بر فاطمه زهراء دختر رسول الله ،
أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ،
درود بر حسن بن على
وصىّ و جانشين پدرش ،
أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ،
سلام بر حسين كه جانش را تقديم نمود ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ،
سلام بر آن كسى كه در نهان و آشكار
خدا را اطاعت نمود ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ،
سلام بر آن كسى كه خداوند شفا را در خاكِ قبرِ او قرار
داد ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ،
سلام بر آن كسى كه (محلِّ) اجابتِ دعا در زيرِ بارگاه اوست ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ،
سلام
بر آن كسى كه امامان از نسل اويند ،
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ،
سلام بر فرزندِ خاتم پيامبران ،
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ،
سلام
بر فرزند سرور جانشينان ،
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ،
سلام بر فرزند فاطمه زهراء ،
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى،
سلام بر فرزند خديجه
كبرى ،
أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ
الْمُنْتَهى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى، أَلسَّلامُ
عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا،
سلام بر فرزند سدرة المنتهى ، سلام بر فرزند جنّة المأوى ، سلام بر فرزند
زمزم و صفا ،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ
بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى
خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ،
سلام بر آن آغشته به خون ، سلام بر آنكه (حُرمَتِ) خيمه گاهش
دريده شد ، سلام بر پنجمينِ اصحابِ كساء ،
أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ،
سلام بر غريبِ غريبان، سلام بر
شهيدِ شهيدان ، سلام بر مقتولِ دشمنان ،
أَلسَّلامُ
عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ
السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ،
سلام بر ساكنِ كربلاء ، سلام بر آن كسى كه فرشتگانِ آسمان بر او گريستند ،
سلام بر آن كسى كه خاندانش پاك و مطهّرند ،
أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ،سلام بر پيشواى دين ، سلام بر آن جايگاههاى براهين و حُجَجِ الهى ، درود بر آن پيشوايانِ سَروَر،
أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ
الذّابِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ،
سلام بر
آن گريبان هاى چـاك شده، سلام بر آن لب هاى خشكيده، سـلام بر آن جان هاى
مُستأصل و ناچار ،
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ
الْمُخْتَلَساتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ، أَلسَّلامُ
عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ،
سـلام بر آن ارواحِ (از كالبد) خارج شده ، سلام بر آن
جسـدهاى عـريان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحيف ،
أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ،
سلام بر آن
خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا
رفته (بر نيزه ها)،
أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ، أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ،
سلام برآن بانوانِ بيرون آمده (از خيمه ها)، سلام بر
حجّتِ پروردگارِجهانيان،
أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى ابآئِك َ الطّاهِرينَ،
سلام برتو (اى حسين بن على) و بر پدرانِ پاك و طاهِـرَت،
أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى أَبْنآئِكَ الْمُسْتَشْهَدينَ،
سلام برتو و بر
فرزندانِ شهيدت،
أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى ذُرِّيَّتـِك َ النّـاصِرينَ،
سلام بر تو و بر خاندانِ يارى دهنده ات (به دين الهى)،
أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلَى الْمَلآئِكَةِ الْمُضاجِعينَ،
سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت،
أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ،
سلام بر آن كشته مظلوم،
أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ،
سلام
بر برادرِ مسمومش،
أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ،
سلام بر على اكبر،
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ،
سلام بر آن شير خوارِ كوچـك،
أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ،
سلام بر
آن بدن هاى برهـنه شده،
أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ،
سلام بر آن خانواده اى كه نزديك (و همراه
سَروَرشان) بودند،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ،
سلام بر آن به خاك افتادگان در بيابان ها،
أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ،
سلام بر آن
دور افتادگان از وطن ها،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ،
سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون كفن،
أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ،
سلام بر آن
سرهاى جدا شده از بدن،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ،
سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خويش براى خدا) و شكيبا،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر،
سلام بر آن مظلومِ بى ياور،
أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ،
سلام بر آن جاى گرفته در خاكِ پاك،
أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ،
سلام بر
صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ،
سلام بر آن كسى كه ربّ جليل او را پاك و
مطهّر گردانيد،
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ،
سلام بر آن كسى كه جبرئيل به او مباهات مى نمود،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ،
سلام بر آن
كسى كه ميكائيل در گهواره با او تكلّم مى نمود،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ،
سلام بر آن كسى كه عهد و
پيمانش شكسته شد،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ،
سلام بر آن كسى كه پرده حُرمَتش دريده شد،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ،
سلام برآن كسى
كه خونش به ظلم ريخته شد،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ،
سلام برآنكه با خونِ زخم هايش شست و شو داده شد،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ
سلام بر آنكه از جام هاى نيزه ها جرعه نوشيد،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ،
سلام بر آن مظلومى كه خونش
مباح گرديد،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى،
سلام بر آنكه در ملأ عام سرش بريده شد،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى،
سلام بر آنكه اهل قريه
ها دفنش نمودند،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ،
سلام بر آنكه شاهرَگش بريده شد،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين،
سلام بر آن مدافعِ بى
ياور،
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ،
سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده،
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ،
سلام بر آن گونه خاك آلوده،
أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ،
سلام
بر آن بدنِ جامه به غنیمت رفته ،
أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ،
سلام بر آن دندان هایی که با چوب خیزران زده شده ،
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ،
سلام برآن سرِ بالاى
نيزه رفته،
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ،
سلام بر آن بدن هاى برهنه و عريانى كه در بيابان ها(ىِ كربلاء) گُرگ هاى
تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند،
أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك َ ، الْحافّينَ بِتُرْبَتِك َ، الطّـآئِفينَ بِعَرْصَتِك َ ، الْوارِدينَ لِزِيارَتِك َ ،
سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى كه بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى كِشند ،
و اطرافِ تُربتـت اجتماع كرده اند، و در آستانِ تو طواف مى كنند، و براى
زيارت تو وارد مى شوند،
أَلسَّلامُ عَلَيْك َ فَإِنّي قَصَدْتُ إِلَيْك َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَيْك َ،
سلام برتو من به سوى تو رو آورده ام، وبه رستگارى درپيشگاه تو اميد بسته ام،
أَلسَّلامُ عَلَيْك َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِك َ ، الْمُخْلِصِ في
وَِلايَـتِك َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِك َ ، الْبَرىءِ
مِنْ أَعْدآئِـك َ ،
سلام بر تو سلامِ آن كسى كه به حُرمتِ تو آشناست، و در ولايت و دوستىِ تو مُخلص و
بى ريا است ، و به سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب جسته، و از دشمنانت
بيزار است،
سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِك َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِكْرِك َ مَسْفُوحٌ ،
سلام كسيكه قلبش ازمصيبت تو جريحه دار، و اشكش به هنگام يادتو
جارى است،
سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزينِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَكينِ ،
سلام كسيكه دردناك وغمگين وشيفته وفروتن است،
سَلامَ
مَنْ لَوْ كانَ مَعَكَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاك َ بِنَفْسِهِ حَدَّ
السُّيُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَكَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَيْنَ
يَدَيْك َ ، وَ نَصَرَك َ عَلى مَنْ بَغى عَلَيْك َ ، وَ فَداك َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِك َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِك َ وِقآءٌ ،
سلام كسيكه
اگر باتو در كربلاء مى بود، باجانش (دربرابرِ) تيزىِ شمشيرها از تو محافظت مى
نمود ، و نيمه جانش رابه خاطر تو بدست مرگ مى سپرد، و درركاب تو جهاد ميكرد، و
تو را برعليه ستمكاران يارى داده،جان وتن ومال وفرزندش رافداى تو مى نمود،
وجانش فداى جان تو، وخانواده اش سپربلاىِ اهل بيت تومى بود،
فَلَئِنْ
أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَني عَنْ نَصْرِك َ الْمَقْدُورُ ، وَ
لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَك َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَك َ
الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّك َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ
لاََبْكِيَنَّ لَك َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَيْك َ ، وَ
تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاك َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ
الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِكْتِيابِ ،
اگرچه زمانه
مرابه تأخير انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازيارىِ تو بازداشت، و نبودم
تاباآنانكه باتو جنگيدند بجنگم، و با كسانيكه با تو اظهار دشمنى كردند خصومت
نمايم، (درعوض) صبح و شام برتو مويِه ميكنم، و به جاى اشك براى تو خون گريه ميكنم،
ازروى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصيبت هائى كه بر تو وارد شد، تاجائى كه از فرط
اندوهِ مصيبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم،
أَشْهَدُ
أَ نَّك َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوةَ ، وَ اتَيْتَ الزَّكوةَ ، وَ أَمَرْتَ
بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ
أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَيْتَهُ، وَ تَمَسَّكْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ
فَأَرْضَيْتَهُ، وَ خَشيتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ
السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ
أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ،
گواهى ميدهم كه تو نماز رابپاداشتى، وزكات دادى، وامربه معروف كردى، واز
منكر وعداوت نَهى نمودى، واطاعتِ خداكردى ونافرمانى وى ننمودى، وبه
خدا و ريسمان اوچنگ زدى تا وى را راضى نمودى، و از وى درخوف و خشيَت بوده
نظاره گر ِاو بودى، و او را اجابت نمودى، و سنّتهاى نيكو بوجود آوردى،
و آتشهاى فتنه را خاموش نمودى، و دعوت به هدايت و استقامت كردى، و راههاى
صواب و حقّ را روشن و واضح گرداندى، و در راه خدا بحقّ جهاد نمودى،
وَ كُنْتَ للهِِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّك َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ
وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـيك َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِيَّةِ
أَخيك َ مُسارِعاً ،
وفرمانبردارِخداوند، و پيرو جدّت محمّدبن عبدالله بودى، و شنواى كلام پدرت
على بودى، و پيشى گيرنده به(انجامِ) سفارش برادرت امام حسن بودى،
وَ لِعِمادِ الدّينِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْيانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاةِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّةِ ناصِحاً ، وَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُكافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمينَ راحِماً ،
و رفعت دهنده پايه شرافتِ دين، و خوار و سركوب كننده طغيان، و كوبنده سركشان، وخيرخواه و نصيحت گرِ اُمّت بودى، درهنگامى كه در شدائدِ مرگ دست و پا ميزدى ، و مبارزه كننده با فاسقان بودى، وقيام كننده باحُجَج و براهين الهى ، و ترحُّم كننده بر اسلام ومسلمين بودى،
وَ لِلْحَقِّ ناصِراً ، وَ عِنْدَ الْبَلآءِ صابِراً ، وَ لِلدّينِ كالِئاً ، وَ عَنْ حَوْزَتِهِ مُرامِياً ،
يارى گرِ حق بودى، در هنگام بلاء شكيبا و صابر، حافظ و مراقب دين، و مدافع
حريم آئين بودى،
تَحُوطُ الْهُدى وَ تَنْصُرُهُ ،
وَ تَبْسُطُ الْعَدْلَ وَ تَنْشُرُهُ ، وَ تَنْصُرُ الدّينَ وَ تُظْهِرُهُ ،
وَ تَكُفُّ الْعابِثَ وَ تَزْجُرُهُ ، وَ تَأْخُذُ لِلدَّنِىِّ مِنَ
الشَّريفِ ، وَ تُساوي فِى الْحُكْمِ بَيْنَ الْقَوِىِّ وَ الضَّعيفِ ،
(طريقِ) هدايت را حفظ نموده يارى مينمودى، عدل و داد را
گسترش داده و وسعت مى بخشيدى، دين و آئينِ الهى رايارى نموده آشكارمى
نمودى، ياوه گويان را (ازادامه راه) بازداشته جلوگيرى ميكردى، حقّ ضعيف را
از قوى باز ميستاندى، در قضاوت و داورى بين ضعيف و قوى برابر حُكم مينمودى،
كُنْتَ رَبيعَ الاَْيْتامِ ، وَ عِصْمَةَ الاَْ نامِ ، وَ عِزَّ الاِْسْلامِ ، وَ مَعْدِنَ الاَْحْكامِ ، وَ حَليفَ الاِْنْعامِ ،
تو بهار ِسر سبز ِيتيمان بودى، نگاهبان و حافظ مردم بودى، مايه عـزّت و
سرافرازى اسلام، معدنِ احكام الهى، هم پيمان نيكى و احسان بودى،
سالِكاً
طَرآئِقَ جَدِّك َ وَ أَبيك َ، مُشْبِهاً فِى الْوَصِيَّةِ لاَِخيـك َ ،
وَفِىَّ الذِّمَـمِ ، رَضِىَّ الشِّيَمِ ، ظاهِرَ الْكَرَمِ ، مُتَهَجِّداً
فِى الظُّلَمِ ، قَويمَ الطَّرآئِقِ ، كَريمَ الْخَلائِقِ ، عَظيمَ
السَّوابِقِ ، شَريفَ النَّسَبِ ، مُنيفَ الْحَسَبِ ، رَفيعَ الرُّتَبِ ،
كَثيرَ الْمَناقِبِ ، مَحْمُودَ الضَّرآئِبِ ، جَزيلَ الْمَواهِبِ ، حَليمٌ
رَشيدٌ مُنيبٌ ، جَوادٌ عَليمٌ شَديدٌ ، إِمامٌ شَهيدٌ، أَوّاهٌ مُنيبٌ ،
حَبيبٌ مَهيبٌ ،
پوينده
طريقه جدّ و پدرت و در سفارشات و وصايا همسانِ برادرت بودى، وفادار به
پيمانها، داراى سجاياىِ پسنديده، و باجود و كَرَمِ آشكار بودى، شب زنده دار
(به عبادت) در دلِ شبهاىِ تاريك، معتدل وميانه رودرروشها،باسجاياواخلاقِ
كريمانه،داراى سوابقِ باعظمتوارزشمند، داراى نَسَبِ شريف، وحَسَبِ والا،
بادرجات ورتبه هاىِ رفيع وعالى، مناقب وفضائلِ بسيار، سِرِشتهاو طبيعتهاى
مورد ستايش، و با عطايا و مواهبِ بزرگ بودى،حليموصبور،هدايت شده،بازگشت
كننده بسوى خدا، باجود و سخاوت ـ دانا ـ توانا و قاطع،پيشواى
شهيد،بسيارنالان وگريان در پيشگاه خداوند، محبوب و باهيبت بودى،
كُنْتَ
لِلرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَلَداً ، وَ لِلْقُرْءانِ
سَنَداً مُنْقِذاً وَ لِلاُْ مَّةِ عَضُداً ، وَ فِى الطّاعَةِ
مُجْتَهِداً ،
تو براى پيامبر كه درودخدابراووآل اوبادفرزند،و براى قرآن پشتوانهنجات
دهنده،و براى امّتِ اسلام بازوى توانا، ودرطاعتِ حقّ كوشا بودى،
حافِظاً لِلْعَهْدِ وَالْميثاقِ ، ناكِباً عَنْ سُبُلِ الْفُسّاقِ وَ باذِلاً لِلْمَجْهُودِ ، طَويلَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ ،
توحافظِ
عهد وپيمانِ الهى، دورى كننده ازطُرُقِ فاسقان بودى، و توآنچه درتوان داشتى
(براى اِعلاءِكلمه حقّ) بذل نمودى، داراى ركوع و سجود طولانى بودى،
زاهِداً
فِى الدُّنْيا زُهْدَ الرّاحِلِ عَنْها ، ناظِراً إِلَيْها بِعَيْنِ
الْمُسْتَوْحِشينَ مِنْها ، امالُك َ عَنْها مَكْفُوفَةٌ ، وَ هِمَّتُك َ
عَنْ زينَتِها مَصْرُوفَةٌ ، وَ أَلْحاظُك َ عَنْ بَهْجَتِها مَطْرُوفَةٌ ،
وَ رَغْبَتُك َ فِى الاْخِرَةِ مَعْرُوفَةٌ ، حَتّـى إِذَا الْجَوْرُ
مَدَّ باعَهُ ، وَ أَسْفَرَ الظُّلْمُ قِناعَهُ ، وَ دَعَا الْغَىُّ
أَتْباعَهُ ،
تو
مانند كسيكه ازدنيا رخت برخواهد بست ازآن روگردان بودى، و مانندكسانيكه
ازدنيا در وحشت و هراس بسر ميبرند به آن نگاه ميكردى، آرزوهايت از (تعلّق به)
دنيا بازداشته شده، و همّت و كوششت از زيوردنيا رو گردانده بود، ديدگانت
از بهجت و سروردنيا بربسته، واشتياق و مِيلَت به آخرت شهره آفاق است، تا آنكه
جور و ستم دستِ تعدّى دراز نمود، وظلم وسركشى نقاب از چهره بركشيد ،
وضـلالت و گمـراهى پيروان خويش را فرا خواند
وَ أَنْتَ في حَرَمِ جَدِّك َ قاطِنٌ ، وَ لِلظّـالِمينَ مُبايِنٌ ، جَليسُ الْبَيْتِ وَ الْمِحْـرابِ ، مُعْتَزِلٌ عَنِ اللَّـذّاتِ وَ الشَّـهَواتِ ، تُنْكِـرُ الْمُنْكَـرَ بِقَلْبِـك َ وَ لِسانِك َ ، عَلى حَسَبِ طاقَتِـك َ وَ إِمْكانِـك َ ، ثُمَّ اقْتَضاك َ الْعِلْمُ لِـلاِْنْكارِ، وَ لَزِمَك َ أَلْزَمَك َ أَنْ تُـجـاهِدَ الْـفُجّـارَ
با آنـكه تو در حَرَمِ جدّت متوطّن بودى، و از ستمكاران فاصله گرفته بودى، و مُلازمِ منزل ومحرابِ عبادت بوده، واز لذّتها وشهوات دنيوى كناره گيربودى، وبرحسب طاقت و تَوانَت مُنكَر رابا قلب وزبانت انكار مى نمودى، پس ازآن علم ودانشت اقتضاى انكارِ آشكار نمود، و برتو لازم گشت لازم نمود بابدكاران روياروى جهادكنى،
، فَـسِـرْتَ فـي أَوْلادِكَ وَ أَهـاليـك َ ، وَ شيعَـتِك َ وَ مَواليك َ وَ صَدَعْتَ
بِالْحَـقِّ وَ الْبَـيّـِنَـةِ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى اللهِ بِالْحِكْمَةِ
وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَ أَمَرْتَ بِإِقامَةِ الْحُدُودِ ، وَ
الطّاعَةِ لِلْمَعْبُودِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْخَبآئِثِ وَ الطُّـغْيانِ،
بنابراين
درميان فرزندان و خانواده ات، و پيروان و دوستانت روانه شدى، وحقّ وبرهان را آشكارنمودى، وباحكمت
وپندواندرزِ نيكو (مردم را) بسوىِ خدا فراخواندى، وبه برپادارىِ حدودِ الهى
، و طاعتِ معبود امر نمودى ، و از پليدى ها و سركشى نهى فرمودى
وَ واجَهُـوك َ بِالظُّـلْمِ وَ الْعُـدْوانِ،
ولى آنهابه ستم ودشمنى روياروىِ تو قرار گرفتند،
فَجاهَدْتَهُمْ بَعْدَ الاْيعازِ لَهُمْ الاْيعادِ إِلَيْهِمْ ،
پس تو نيزباآنان به جهاد
برخاستى پس ازآنكه(حقّ را)به آنان گوشزد نمودى آنها رابه عـذابِ الهى تهديد
نمودى،
وَ تَأْكيدِ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ ،
و حجّت را بر آنها مؤكّد فرمودى،
فَنَكَثُوا ذِمامَك َ وَ بَيْعَتَك َ ،
ولى عهد و پيمان وبيعت تو را
شكستند،
وَ أَسْخَطُوا رَبَّك َ وَ جَدَّ ك َ ،
و پروردگار تو جدّت را بخشم آوردند
وَ بَدَؤُوك َ بِالْحَرْبِ ،
و با تو ستيز آغازيدند،
فَثَبَتَّ لِلطَّعْنِ وَالضَّرْبِ ،
پس توبه
جهت زد و خورد و پيكار استوار شدى،
وَ طَحَنْتَ جُنُودَ الْفُـجّارِ ،
ولشكريان فاجر راخورد و آسيا نمودى،
وَاقْتَحَمْتَ قَسْطَلَ الْغُبارِ ،
ودرگَرد وغُبار ِنبرد فرو رفتى،
مُجالِداً بِذِى الْفَقارِ ، كَأَنَّك َ عَلِىٌّ الْمُخْتارُ ،
وچنان با ذوالفقار جنگيدى، كه گويا علىّ
مرتضى هستى،
فَلَمّا رَأَوْك َ ثابِتَ الْجاشِ، غَيْرَ خآئِف وَ لا خاش ، نَصَبُوا لَك َ غَوآئِلَ مَكْرِهِمْ ،
پس چون تورابا قلبى مطمئن، بدون ترس و هراس
يافتند، شرورِ مكر و حيله شان رابرتو برافراشتند
وَ قاتَلُوكَ بِكَيْدِهِمْ وَ شَرِّهِمْ،
واز درِ نيـرنگ و فساد باتو قتال
نمودند،
وَ أَمَرَ اللَّعينُ جُنُودَهُ ، فَمَنَعُوك َ الْمآءَ وَ وُرُودَهُ ،
وآن ملعون لشكريانش رافرمان داد، تاتورا ازآب و استفاده آن منع
نمودند،
وَ ناجَزُوك َ الْقِتالَ ، وَ عاجَلُوك َ النِّزالَ ، وَ رَشَقُوك َ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ ،وَ بَسَطُوا إِلَيْك َ أَكُفَّ الاِصْطِلامِ، وَ لَمْ يَرْعَوْا لَك َ ذِماماً، وَ لاراقَبُوا فيك َ أَثاماً، في قَتْلِهِمْ أَوْلِيآءَك َ ، وَ نَهْبِهِمْ رِحالَك َ ،
و با توقتال نمودند، و به جنگ و مبارزه با تو شتافتند، و تيرهاو
خدنگهابسوى توپرتاب نمودند، و براى استيصال و ناچار نمودن تو دست دراز
كردند، و حُرمتى براى تو مراعات نكردند، و ازهيچ گناهى درموردتو خوددارى
ننمودند، چه دركشتن آنهادوستانت را، و چه درغارت اثاثيه خيمه هايت،
وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِى الْهَبَواتِ ، وَ مُحْتَمِلٌ لِلاَْذِيّاتِ ،
(بارى)تودرگَرد وغُبارهاى جنگ پيش تاختى، وآزارواذيّتهاى فراوانى تحمّل
نمودى،
قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِك َ مَلآئِكَةُ السَّماواتِ،
آنچنانكه فرشتگانِ آسمانها ازصبر و شكيبائى توبه شگفت آمدند،
فَأَحْدَقُوا بِك َ مِنْ كُلّ ِالْجِهاتِ ، وَ أَثْخَنُوك َ بِالْجِراحِ ،
پس
دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند، و تورا به سبب زخم ها و جراحتها
ناتوان نمودند،
وَ حالُوا بَيْنَك َ وَ بَيْنَ الرَّواحِ ، وَ لَمْ يَبْقَ لَك َ ناصِرٌ ،
و راه خلاص ورفتن برتو بستند، تاآنكه هيچ ياورى برايت
نماند،
وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ ، تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِك َ وَ أَوْلادِك َ ، حَتّى نَكَسُوكَ عَنْ جَوادِك َ،
ولى توحسابگر(عمل خويش براى خدا)و صبوربودى، اززنان وفرزندانت دفاع
وحمايت مينمودى، تاآنكه تورااز اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند،
فَهَوَيْتَ إِلَى الاَْرْضِ جَريحاً ، تَطَؤُك َ الْخُيُولُ بِحَوافِرِها، وَ تَعْلُوكَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها ، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبينُك َ ،وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُك َ وَ يَمينُك َ ،
پس بابدن
مجروح برزمين سقوط كردى، درحاليكه اسبها تورابا سُم هاى خويش
كوبيدند،وسركشان باشمشيرهاى تيزِشان برفرازت شدند، پيشانىِ تو به عرقِ مرگ
مرطوب شد، و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حركت بود ،
تُديرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلى رَحْلِك َ وَ بَيْتِك َ ، وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِك َ عَنْ وُلْدِك َ وَ أَهاليك َ ،
پس گوشـه
نظرى به جانب خِيام و حَرَمَت گرداندى، در حاليكه از زنان و
فرزندانت(روگردانده)به خويش مشـغول بودى ،
وَ أَسْرَعَ فَرَسُك َ شارِداً ، إِلى خِيامِك َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باكِياً ،
اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت
، شيـهه كشان و گريـان، بجانبِ خيمه ها رو نمود ،
فَلَمّا رَأَيْنَ النِّـسآءُ جَوادَك َ مَخْزِيّاً ، وَ نَظَرْنَ سَرْجَك َ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً ،
بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ،
لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَويلِ داعِيات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ
مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِك َ مُبادِرات،
پس چون بانوانِ حَرَم
اسبِ تيز پاى تو را خوار و زبون بديدند،و زينِ تورابراو واژگونه يافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خيمه) خارج
شدند،درحاليكه گيسوان برگونه هاپراكنده نمودند، بر صورت ها طپانچه مى زدندو
نقاب ازچهره هاافكنده بودند، وبصداى بلندشيون ميزدند، و ازاوجِ عزّت به حضيض
ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند،
وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ،
درهمان حال
شِمرِملعون برسينه مباركت نشسته،
وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِك َ ،
وشمشيرخويش رابرگلـويت سيراب مينمود،
قابِضٌ عَلى شَيْبَتِك َ بِيَدِهِ ،
بادستى مَحاسنِ شريفت را درمُشت ميفِشرد،
ذابِـحٌ لَك َ بِمُهَنَّدِهِ ،
(وبادست ديگر)باتيغِ آخته اش سراز
بدنت جدامى كرد،
قَدْ سَكَنَتْ حَوآسُّك َ،
تمامِ اعضاوحواسّت ازحركت ايستاد،
وَ خَفِيَتْ أَنْفاسُك َ ،
نَفَسهاىِ مباركت درسينه
پنهان شد ،
وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُك َ ،
وسرِمقدّست برنيزه بالارفت،
وَ سُبِىَ أَهْلُك َ كَالْعَبيدِ ،
اهل وعيالت چون بردِگان به اسيرى
رفتند،
وَ صُفِّدُوا فِى الْحَديدِ ، فَوْقَ
أَقْتابِ الْمَطِيّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ،
يُساقُونَ فِى الْبَراري وَالْفَلَواتِ ، أَيْديهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى
الاَْعْناقِ ، يُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ ،
ودرغُل وزنجيرآهنين برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى (آفتابِ)
نيمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبيابانها كشيده ميشدند، دستانشان
به گَردَنهازنجيرشده،درميان بازارها گردانده ميشدند،
فَالْوَيْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ ،
اى واى براين سركشان گناهكار!،
لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِك َ الاِْسْلامَ ،
چه اينكه باكُشتنِ تواسلام را كُشتند،
وَ عَطَّلُوا الصَّلوةَ وَ الصِّيامَ ،
ونمازوروزه(خدا)رابدون ياوررهانمودند،
وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الاَْحْكامَ،
وسُنّتهاواحكام(دين) راازبين برده
شكستند،
وَ هَدَمُوا قَواعِدَ الاْيمانِ،
و پايه هاىِ ايمان را منهدم نمودند،
وَ حَرَّفُوا اياتِ الْقُرْءانِ ،
و آياتِ قرآن را تحريف كرده،
وَ هَمْلَجُوا فِى الْبَغْىِ وَالْعُدْوانِ ،
در (وادىِ)جنايت وعداوت پيش تاختند،
لَقَدْ أَصْبَحَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِوَ الِهِ مَوْتُوراً ،
براستى رسولِ خدا «كه درودخدابراو وآل
اوباد» (با شهادتِ تو) تنهاماند!(يامظلومواقع شد)،
وَ عادَ كِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَهْجُوراً ،
وكتاب خداوندِعزّوجلّ
مَتروك گرديد،
وَ غُودِرَ الْحَقُّ إِذْ قُهِرْتَ مَقْهُوراً ،
وآنگاه كه تومقهور و مغلوب گشتى، حقّ وحقيقت موردِخيانت واقع
شد،
وَ فُقِدَ بِفَقْدِكَ التَّكْبيرُ وَالتَّهْليلُ ، وَالتَّحْريمُ وَالتَّحْليلُ ، وَالتَّنْزيلُ وَالتَّأْويلُ ،
وبه فقدانِ توتكبيرِخداوكلمه توحيد، حراموحلالِ دين، وتنزيل وتأويلِ
قرآن جملگى ازبين رفت،
وَ ظَهَرَ بَعْدَكَ
التَّغْييرُ وَالتَّبْديلُ ، وَ الاِْلْحادُ وَالتَّعْطيلُ ، وَ
الاَْهْوآءُ وَ الاَْضاليلُ ، وَ الْفِتَنُ وَ الاَْباطيلُ،
و پس ازتو تغييروتبديلِ (احكام)، كفرو اِلحاد وبى
سرپرستىِ دين، هوىوهوس هاوگمراهيها، فتنه ها و باطلها جملگى (برصفحه روزگار)
ظاهرشد،
فَقامَ ناعيك َ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّك َ
الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ، فَنَعاك َ إِلَيْهِ
بِالدَّمْعِ الْهَطُولِ ، قآئِلا يا رَسُولَ اللهِ قُتِلَ سِبْطُك َ وَ
فَتاك َ ، وَ اسْتُبيحَ أَهْلُك َ وَ حِماك َ ، وَ سُبِيَتْ بَعْدَك َ
ذَراريك َ ، وَ وَقَعَ الْمَحْذُورُ بِعِتْرَتِك َ وَ ذَويك َ ،
پس پيكِ مرگ نزدِ قبرِجدّت رسول خدا «كه رحمتِ بى پايانِ خداوندى
براووآلِ اوباد» ايستاد، وبااشكِ ريزان خبرِمرگِ تورابه وى داد، و اينگونه
گفت كه: اى رسولِ خدا! دخترزاده جوانمردت شهيد شد، خاندان وحَريمَت مُباح
گرديد، پس ازتو فرزندانت به اسيرى رفتند، و وقايع ناگوارى به عترت وخانواده
ات واردشد،
فَانْزَعَجَ الرَّسُولُ ، وَ بَكى قَلْبُهُ الْمَهُولُ ، وَ عَزّاهُ بِك َ الْمَلآئِكَةُ وَ الاَْنْبِيآءُ،
پس(از شنيدنِ اين خبر) رسول خدا مضطرب وپريشان گرديد، و قلبِ
هراسناكَش بگريست، وفرشتگان وانبياء (بخاطـر مصيبتِ تو) او راتسلـيت
وتعـزيت گفـتند،
وَ فُجِعَتْ بِك َ اُمُّك َ الزَّهْرآءُ،
و مادرت زهـراء (ازانـدوهِ مصيبـتِ تو) دردنـاك شد ،
وَ اخْتَلَفَتْ جُنُودُ الْمَلآئِكَةِ الْمُقَرَّبينَ،
و
دستـه هاىِ ملائكه مقـرّبين در آمد و شد بودند،
تُعَزّي أَباك َ أَميرَالْـمُـؤْمِنينَ ،
پـدرت اميرمؤمنـان راتعزيت
ميگفتند،
وَ اُقيمَتْ لَك َ الْمَـاتِمُ في أَعْلا عِلِّيّينَ ،
مجالسِ ماتم وسوگوارى براىِ تو در اعلاعليّين برپا شد،
وَ لَطَمَتْ عَلَيْك َ الْحُورُ الْعينُ،
و حورالعين به جهت تو به سر و صورت زدند،
وَ
بَكَتِ السَّمآءُ وَ سُكّانُها، وَ الْجِنانُ وَ خُزّانُها ، وَ الْهِضابُ
وَ أَقْطارُها، وَ الْبِحارُ وَ حيتانُها، وَ مَكَّةُ وَ بُنْيانُها، :خل
وَ الْجِنانُ وَ وِلْدانُها ، وَ الْبَيْتُ وَ الْمَقامُ، وَ الْمَشْعَرُ
الْحَرامُ، وَ الْحِـلُّ وَ الاِْحْرامُ ،
(در عزاىِ تو) آسمان و ساكنانش، بهشت ها و نگـهبانانش، كوه ها و كوهپايه
ها، دريا ها و ماهيانش، شهرمكّه و پايه هايش، فردوس ها و جوانانش، خانه
كعبه و مقام ابراهيم، و مشعرالحرام ، و حلّ و حَرَم جملـگى گريستند،
أَللّـهُمَّ فَبِحُرْمَةِ هذَا الْمَكانِ الْمُنيفِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد
وَ الِ مُحَمَّد، وَاحْشُرْني في زُمْرَتِهِمْ، وَ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ
بِشَفاعَتِهِمْ،
بار خدايا! به حُرمتِ اين مكـانِ رفـيع ، بر محمّد و آلِ او رحـمت فرست ، و
مرا در زمره آنان محـشور فرما، و به شفـاعت و وساطتِ آنها مرا داخلِ بهشت
گردان ،
أَللّهُمَّ إِنّي أَتَوَسَّلُ إِلَيْك َ يا
أَسْرَعَ الْحاسِبينَ ، وَ ياأَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ ، وَ ياأَحْكَمَ
الْحاكِمينَ، بِمُحَمَّدخاتَِمِ النَّبِيّينَ ، رَسُولِك َ إِلَى
الْعالَمينَ أَجْمَعينَ ، وَ بِأَخيهِ وَابْنِ عَمِّهِ الاَْنْزَعِ
الْبَطينِ ، الْعالِمِ الْمَكينِ ، عَلِىّ أَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ
بِفاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعـالَمينَ ، وَ بِالْحَسَنِ الزَّكِىِّ
عِصْمَةِ الْمُتَّقينَ ، وَ بِأَبي عَبْدِاللهِ الْحُسَيْنِ أَكْرَمِ
الْمُسْتَشْهَدينَ ، وَ بِأَوْلادِهِ الْمَقْتُولينَ ، وَ بِعِتْرَتِهِ
الْمَظْلُومينَ ، وَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدينَ ، وَ
بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ قِبْلَةِ الاَْوّابينَ ، وَ جَعْفَرِ بْنِ
مُحَمَّد أَصْدَقِ الصّادِقينَ ، وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر مُظْهِرِ
الْبَراهينِ ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُوسى ناصِرِالدّينِ، وَ مُحَمَّدِبْنِ
عَلِىّ قُدْوَةِ الْمُهْتَدينَ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّد أَزْهَدِ
الزّاهِدينَ ، وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ وارِثِ الْمُسْتَخْلَفينَ،
وَالْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعينَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى
مُحَمَّدوَالِ مُحَمَّدالصّادِقينَ الاَْبَرّينَ ، الِ طه وَ يس ،
بار خدايا! من به تو توسّل مى جويم اى سريعـترينِ حسابگران ، و اِى
بخشـنده ترينِ كَـريمان ، و اِى فرمانـرواى حـاكمان، به (حقِّ) محمّد
آخرينِ پيامبران، و فرستاده تو بسوىِ تمامِ جهان ها، و به (حقِّ) برادرش و
پسرعمويش آن بلند پيشانىِ ميان پُر ، آن دانشمندِ عالى مرتبه ، يعنى علىّ
فرمانـرواىِ مؤمنان ، و به (حقِّ) فاطمه سـروَرِ بانوانِ جهانيان ، و به
(حقِّ) حسـنِ مجتـبى كه پاك و مبرّا و پناهگـاه مُتّقين اسـت ، و به (حقِّ)
أبي عبدالله الحسين گـراميترينِ شهداء ، و به (حقِّ) فرزنـدانِ مقتولش ، و
خانـواده مظـلومش، و به (حقّ) على بن الحسـين زيورِ عابدان ، و به محمّد
بن علـى قبـله توبه كنندگان ، و جعفر بن محمّد راستگـوترينِ صادقان ، و
موسى بن جعفر آشكار كننده دلائل و براهين ، و على بن موسى ياورِ دين ، و
محمّد بن على اُسوه و الگوىِ هدايت شونـدگان ، و على بن محمّد زاهـدترينِ
پارسايان ، و حسـن بن على وارثِ جانشينان ، و حُجّتِ خدا بر تمامِ آفريدگان
، اينكه درود فرستى بر محـمّد و آلِ او، آن راستـگويانِ نيـكوكار ، هـمان
آلِ طه و يس ،
وَ أَنْ تَجْعَلَني فِى الْقِيامَةِ مِنَ الاْمِنينَ الْمُطْمَئِنّينَ، الْفآئِزينَ الْفَرِحينَ الْمُسْتَبْشِرينَ،
و اينكه مرا در قيامت از كسانى قرار دهى كه (از عذابِ تو) ايمن و با
آرامشِ خاطر و رستگار و مسرور و بشارت يافـته اند ،
أَللّهُمَّ اكْتُبْني فِى الْمُسْلِمينَ، وَ أَلْحِقْني بِالصّالِحينَ ،
بارخدايا! (نامِ) مـرا
در زُمـره مسلـمين نگاشته ، و مرا به صالـحين ملـحق فرما ،
وَاجْعَلْ
لي لِسانَ صِدْق فِى الاْخِرينَ ، وَانْصُرْني عَلَى الْباغينَ،وَاكْفِني
كَيْدَ الْحاسِدينَ ، وَاصْرِفْ عَنّي مَكْرَ الْماكِرينَ ، وَاقْبِضْ
عَنّي أَيْدِىَ الظّالِمينَ ، وَاجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَ السّادَةِ
الْمَيامينِ في أَعْلا عِلِّيّينَ،مَعَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ
النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحينَ، بِرَحْمَتِك َ
يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ،
و نامِ مرا بر
زبان اُمّتهاى آتيه نيكو قرار ده ، و مـرا بر علـيه ظالمين يارى ده ، و از
مكرِ حسـودان حفـظ فرما ، و (نيـز) حيله حيـله گران را از من برگـردان ، و
دست ستمـكاران را از مـن (دور) نگهدار، و بينِ من و آن سـرورانِ با ميمنت
در اعلاعليّين جمع بفرما، همراه باكسانيكه برآنها اِنعام فرمودى يعنى
پيامبران، وراستگويانِ درعملوگفتاروشهداء و نيكويان، به رحمتت اى
مهربانترينِ مهربانان،
أَللّهُمَّ إِنّي اُقْسِمُ
عَلَيْك َ بِنَبِيِّك َ الْمَعْصُومِ، وَ بِحُكْمِك َ الْمَحْتُومِ،
وَنَهْيِك َ الْمَكْتُومِ ، وَ بِهذَا الْقَبْرِ الْمَلْمُومِ ،
الْمُوَسَّدِ في كَنَفِهِ الاِْمامُ الْمَعْصُومُ، الْمَقْتُولُ
الْـمَظْلُومُ، أَنْ تَكْشِفَ ما بي مِنَ الْغُمُومِ ، وَ تَصْرِفَ عَنّي
شَرَّ الْقَدَرِ الْمَحْتُومِ، وَ تُجيرَني مِنَ النّارِ ذاتِ السَّمُومِ،
بارخدايا! تورا سوگند ميدهم به حقّ پيامبرِ معصومت، و به حقّ حُكمِ حتمى و
قطعى ات، و به حقّ نهىِ پنهانى ات ، و بحقّ اين آرامگاهى كه (مردم از
هرطرف به جهت زيارت) بر او گِرد مى آيند، واين امامِ معصومِ مقتولِ مظلوم
در جانبِ آن تكيه زده، اينكه غم و غصّه ها را از من برطرف فرمائى، و شُرورِ
قضا و قَدَرِ حتمى را از من برگردانى، و مرا از آتش(عذابت) كه داراى
بادهاى سوزان است پناه دهى (و نگاهدارى)،
أَللّــهُمَّ جَلِّلْني بِنِعْمَتِك َ، وَ رَضِّني بِقَسْمِك َ ، وَ
تَغَمَّدْني بِجُودِك َ وَ كَرَمِك َ ، وَ باعِدْني مِنْ مَكْرِك َ وَ
نِقْمَتِك َ ،
بارخدايا! مرا با نعمت خود بپوشان
(يا بزرگ گردان)، و به عطاياى خود راضى وخوشحال فرما، وبه جود و كَرَمَت
مرا بپوشان، و از مكر و انتقام خود دورَم ساز،
أَللّهُمَّ
اعْصِمْني مِنَ الزَّلَلِ ، وَ سدِّدْني فِى الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ ،
وَافْسَحْ لي في مُدَّةِ الاَْجَلِ ، وَ أَعْفِني مِنَ الاَْوْجاعِ
وَالْعِلَلِ، وَ بَلِّغْني بِمَوالِىَّ وَ بِفَضْلِك َ أَفْضَلَ الاَْمَلِ ،
بارخدايا مرا از لغزش و خطا
حفظ فرما، و در گفتاروكردار به راه صحيح هدايتم فرما، و در مدّت زندگى ام
وسعت ده، و مرا از دردها و بيماريها عافيت بخش، ومرابه موالىوسرورانم
برسانوبه فضل(وكَرَمِ) خويش مرابه بالاترينِ آرزوها نائل فرما،
أَللّهُمَّ
صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاقْبَلْ تَوْبَتي ، وَارْحَمْ
عَبْرَتي ، وَ أَقِلْني عَثْرَتي ، وَ نَفِّسْ كُرْبَتي ، وَاغْفِرْلي
خَطيئَتي، وَ أَصْلِـحْ لي في ذُرِّيَّتي،
بارخدايا برمحمّد و آلِ او رحمت فرست و توبه مرا قبول فرما، و بر اشكِ چشمم
ترحّم نما، و لغزش مرا چشم پوشى فرما، و حُزن واندوه مرا زائل كن، و گناهم
را برمن ببخشاى، و خاندان و نسلِ مرا برايم اصلاح فرما،
أَللّـهُمَّ لاتَدَعْ لي في هذَاالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ، وَالْمَحَلِّ
الْمُـكَرَّمِ ذَنْباً إِلاّ غَفَرْتَهُ، وَ لاعَيْباً إِلاّ سَتَرْتَهُ،
وَ لاغَمّاً إِلاّ كَشَفْتَهُ، وَ لارِزْقاً إِلاّ بَسَطْتَهُ، وَ لاجاهاً
إلاّ عَمَرْتَهُ، وَ لافَساداً إِلاّ أَصْلَحْتَهُ ، وَ لاأَمَلا إِلاّ
بَلَّغْتَهُ ، وَ لادُعآءً إِلاّ أَجَبْتَهُ ، وَ لامَضيقاً إِلاّ
فَرَّجْتَهُ ، وَ لاشَمْلا إِلاّ جَمَعْتَهُ ، وَ لاأَمْراً إِلاّ
أَتْمَمْتَهُ ، وَ لامالا إِلاّ كَثَّرْتَهُ ، وَ لاخُلْقاً إِلاّ
حَسَّنْتَهُ ، وَ لاإِنْفاقاً إِلاّ أَخْلَفْتَهُ ، وَ لاحالا إِلاّ
عَمَرْتَهُ ، وَ لاحَسُوداً إِلاّ قَمَعْتَهُ ، وَ لاعَدُوّاً إِلاّ
أَرْدَيْتَهُ ، وَ لاشَرّاً إِلاّ كَفَيْتَهُ ، وَ لامَرَضاً إِلاّ
شَفَيْتَهُ ، وَ لابَعيداً إِلاّ أَدْنَيْتَهُ ، وَ لاشَعَثاً إِلاّ
لَمَمْتَهُ ، وَ لا سُؤالا سُؤْلا إِلاّ أَعْطَيْتَهُ ،
بارخدايا در اين
مشهدِوالامقام و در اين محلّ گرامى، برايم وامَگُذار گناهى را مگرآنكه
ببخشى، و نه عيبى را مگر آنكه مستورنمائى، و نه غم وغصّه اى را مگربرطرف
فرمائى، و نه رزقى را مگر گسترش دهى ، ونه قدر و منزلتى را مگر باقى بدارى،
ونه فسادى را مگر اصـلاح فـرمائى، ونه آرزوئى را مگرنائل كنى، ونه دعائى
را مگر اجابت فرمائى، ونه تنگنائى را مگر بگشائى، ونه امور مُتشتّتى را مگر
جمع و برقرار نمائى، ونه امرى را مگر تمام فرمائى، ونه مالى را مگر
فراوانى بخشى، ونه خُلق وصفتى را مگرنيكوگردانى، ونه انفاقى را مگرجايگزين
فرمائى، ونه حالى را مگر آباد فرمائى، ونه حسودى را مگر ذليل نمائى، ونه
دشمنى را مگر هلاك گردانى، ونه شرّى را مگر منع فرمائى، ونه بيماريى
رامگرشفابخشى، ونه(امرِ)دورى را مگر نزديك فرمائى(ودردسترسم قراردهى)، ونه
تفرّق واختلالى رامگرجمع (و اصلاح)نمائى، ونه خواهشى خواسته اى را مگر عطا
فرمائى،
أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُك َ خَيْرَ
الْعاجِلَةِ ، وَ ثَوابَ الاْجِلَةِ ، أَللّهُمَّ أَغْنِني بِحَلالِك َ
عَنِ الْحَرامِ، وَ بِفَضْلِك َ عَنْ جَميعِ الاَْنامِ ، أَللّهُمَّ إِنّي
أَسْئَلُك َ عِلْماً نافِعاً ،وَ قَلْباً خاشِعاً ، وَ يَقيناً شافِياً ، وَ
عَمَلا زاكِياً ، وَ صَبْراً جَميلا، وَ أَجْراً جَزيلا ،
بارخدايا! من از تودرخواست ميكنم خيرِ دنيا و ثوابِ آخرت را،
بارخدايا! مرا به سبب حلالت از حرام مستغنى كن، وبه فضل و احسانـت از جميع
خلق بى نياز فرما، بارخدايا! از تو درخواست ميكنم دانشى مفيد، قلبى خاشع،
يقينى سلامت بخش ، عملى صالح و پاك ، صبرى زيبا ، و اجرى عظيم را ،
أَللّهُمَّ
ارْزُقْني شُكْرَ نِعْمَتِك َ عَلَىَّ ، وَ زِدْ في إِحْسانِك َ وَ كَرَمِك
َ إِلَىَّ ، وَاجْعَلْ قَوْلي فِى النّاسِ مَسْمُوعاً ، وَ عَمَلي عِنْدَك
َ مَرْفُوعاً ، وَ أَثَري فِى الْخَيْراتِ مَتْبُوعاً ، وَ عَدُوّي
مَقْمُوعاً ،
بارالها! شكر نعمتت برمن را روزيَم كن ، و احسان و كَرَمَت برمن زياد فرما ،
و گفته مرا درميان مردم شنوده نما ، و عمل مرا به نزد خويش بالا بَر،و
سنّت باقيمانده مرا در امورِ خير مورد پيروى قرارده ، و دشمنم را خوار و
ذليل گردان،
أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّدالاَْخْيارِ ،
في اناءِ اللَّيْلِ وَ أَطْرافِ النَّهارِ ، وَاكْفِني شَرَّ الاَْشْرارِ ،
وَ طَهِّرْني مِنَ الــذُّنُوبِ وَ الاَْوْزارِ ، وَ أَجِرْني مِنَ
النّـارِ ، وَ أَحِلَّني دارَالْقَرارِ ، وَ اغْفِرْلي وَ لِجَميعِ
إِخْواني فيك َ وَ أَخَواتِىَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ،
بِرَحْمَتِك َ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
بارخدايا! بر محمّدوآلِ او كه نيكانند، درتمامى لحظات شبانه
روز رحمت فرست، و مرا از شرّ بَدان محفوظ بدار، و از (كثافاتِ) گناهان و
سنگينىِ وِزر و وَبال پاك و مبرّا گردان، واز آتش (عذابت) پناهم ده، و در
سراى جاويد واردفرما، و(گناهانِ) مرا و تمامى خواهران و برادران مؤمنِ مرا
ببخشاى، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان.
پس از تمام شدن زيارت ، رو به قبله كن و
دو ركعت نماز بجاى آور به اين ترتيب كه در ركعت اول بعد از حمد سوره
انبياء ، و در ركعت دوم بعد از حمد سوره حشر را بخوان و آنگاه در قنوت نماز
بگو:
لاإِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَليمُ الْكَريمُ ، لاإِلهَ
إِلاَّاللهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ رَبُّ السَّماواتِ
السَّبْعِ وَ الاَْرَضينَ السَّبْعِ، وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ ،
خِلافاً لاَِعْدآئِهِ، وَ تَكْذيباً لِمَنْ عَدَلَ بِهِ ، وَ إِقْراراً
لِرُبُوبِيَّتِهِ ، وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ ، الاَْوَّلُ بِغَيْرِ أَوَّل ،
وَالاْخِرُ إِلى غَيْرِ اخِر، الظّـاهِرُ عَلى كُلِّ شَىْء بِقُدْرَتِهِ ،
الْباطِنُ دُونَ كُلِّ شَىْء بِعِلْمِهِ وَ لُطْفِهِ ، لا تَقِفُ
الْعُقُولُ عَلى كُنْهِ عَظَمَتِهِ، وَ لاتُدْرِكُ الاَْوْهامُ حَقيقَةَ
ماهِيَّتِهِ ، وَ لاتَتَصَوَّرُ الاَْنْفُسُ مَعانِىَ كَيْفِيَّتِهِ،
مُطَّلِعاً عَلَى الضَّمآئِرِ ، عارِفاً بِالسَّرآئِرِ ، يَعْلَمُ خآئِنَةَ
الاَْعْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ ، أَللّهُمَّ إِنّي اُشْهِدُك َ
عَلى تَصْديقي رَسُولَك َ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ إيماني بِهِ،
ترجمه دعائى كه در قنوت نماز خوانده مى شود:
هيچ
معبودى جز خداوندِ شكيبا و كريم نيست، هيچ خدائى جز خداوندِ بزرگوار و
عظيم نيست، هيچ معبودى نيست جز خداوندى كه پروردگارِ آسمانها و زمينهاى
هفتگانه و موجوداتى كه در آنها و ميان آنهاست مى باشد، (به اين توحيد
معتقدم) برخلاف دشمنانِ حقّ، و به جهت تكذيب كسانى كه به خداوند شرك
ورزيدند، و(به اين توحيدمعتقدم) بخاطر اعتراف نمودن به ربوبيّت او، و خضوع و
خشوع درمقابل عزّت و شرافت وى، (اوست خدائى كه) اوّل است بدون اوّل، و آخر
است تا بى نهايت، به قدرتش برتمام اشياء غلبه نموده، و به دانش و لطف و
مرحمتش در هرچيز نفوذ كرده، عقول بشرى برحقيقتِ بزرگى او مطّلع نخواهدشد، و
اوهام و خيالات كنهِ ذات اورا درك نمى كند، ومعانىِ كيفيّتِ اورا هيچ ذهنى
تصوّر نمى تواندكرد، (اوست) مطّلع وآگاه بر باطنِ اشخاص، و آشنا به تمام
امورِ پنهان، خيانت چشمها و پنهانى دلها را خبردارد، بارخدايا! تورا گواه
ميگيرم كه رسولت «صلَّى الله عليه و آله» را تصديق مى كنم و به او ايمان
دارم،
پس از خاتمه نماز ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را بگو آنگاه صورت بر خاک نهاده چهل بار بگو : سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اکبر
آنگاه برای خود و برای هرکه می خواهی دعا کن
متن زیارت از تبیان