مصاحبه خواندنی سعید قاسمی ؛
آقای احمدینژاد! امان از رفیق ناباب
حاج سعید قاسمی جنس اصل است؛ هم محتوای کلامی خوب و مناسبی دارد و هم قدرت سخنوریاش همه را مجذوب میکند و بازیهای لفظیاش، حسابی حال همه مستمعین را جا میآورد و خوب میکند. برای همین وقتی در نمایشگاه به غرفه رجا آمد، جمعیت زیادی در نزدیک غرفه جمع شدند تا حرفهای او را بشنوند.
به گزارش گروه سیاسی «تيتريک»، حاج سعید از همه چیز گفت؛ از فرهنگ، سیاست، جامعه، اقتصاد مقاومتی با پورشه یک میلیارد تومانی، تکنوکرات محوری دولت سازندگی وکلی موضوع جذاب دیگر که دغدغه امروز مردم است؛ مردمی که رفته رفته آنقدر جمعیتشات زیاد شد که وارد غرفه شدند و هر کدام گوشهای مشستند تا از صحبتهای حاجی کیف کنند و از اینکه هنوز حرف دلشان از زبان برخی خارج میشود، حالش را ببرند.
مشروح گفتگوی سعید قاسمی با رجانیوز را در ادامه بخوانید:
چرا به جای اینکه به سازمانها و نهادها بروید، در جاهایی مثل بهشت زهرا با مردم حرف میزنید؟ آیا از حرف زدن با مسئولین ناامید شدهاید و میخواهید فقط با مردم حرف بزنید؟
بسماللهالرحمنالرحیم. ابتدا عید غدیر
را به همه و شما اصحاب رسانه که در چنین شرایطی خط مقدم جبهه را نگه
داشتهاید، تبریک میگویم. واقعیتش این است که (N.G.O)ها یا سازمانهای
مردمنهاد از اول انقلاب نشان دادهاند که اگر وابستگیهای سازمانی و دولتی
نداشته باشند، بردشان به مراتب بیشتر است. وقتی شما به سازمان یا نهاد و
تشکیلاتی وابستگی پیدا کردید، مجبورید شیپورچی آنها بشوید و برای منافع
آنها شمشیر بزنید و لذا میبینیم در چنین شرایطی جایی مثل دانشگاه تهران که
حضرت آقا میفرمایند بایستی کرسی آزاداندیشی داشته باشید...
صحبت کردن شما ممنوع میشود و یا در دانشگاه آزاد، در مقطع ریاست آقای جاسبی این اتفاق افتاد.
ما در دانشگاه آزاد تهران جنوب بودیم و خواستیم از شما دعوت کنیم و اجازه ندادند.
خدا به شما سلامتی بدهد و لذا بهترین
شرایط این است که مستقیم و بلاواسطه با اصل توده مردم، آن هم کدام توده
مردم؟ همانهایی که بهشت زهرا را نه به عنوان قبرستان، بلکه مأوای
انسانهای شریفی که با آگاهی و شجاعت و شهامت، مرگ خود را انتخاب کردند و
آنهایی که میروند و با آنها خلط و سعی میکنند با تشبّث به آنها مسیر را
گم نکنند، کجا بهتر از آنجا؟ اگرچه از این بابت بسیار متأسف هستیم که طی
سالهای گذشته، این فضا هم دائماً دارد تنگتر میشود، حتی متأسفانه در
بهشت زهرا.
ما هم البته چون بنا داریم مستقل باشیم،
دوستان لطف میکنند، اما در آنجا هم طی سال اخیر با مسائلی مواجه بودیم
که امیدواریم به جاهای باریکتری کشیده نشود.
در سخنرانی سال گذشته در سالن 7
تیر گفتید، اگر روزگاری در کنار احمد متوسلیان و همت بودن برگه شناسایی
بود، امروز پاسخ به این سئوال که در فتنه 88 کجا بودی، برگه شناسایی است.
هنوز هم به این مسئله معتقدید؟ چون عدهای میگویند بعضیها دارند با این
موضوع بازی میکنند. برخی از مسئولین میگویند عدهای دارند از فتنه 88
استفاده ابزاری و با آن کاسبی میکنند.
به هر حال اینها الفاظی است که گفته
میشود. اگر ما خط و محور را از آقا میگیریم، کلیدواژههای مقاومتی و
ایستادگی را باید از ایشان بگیریم. آقا فرمودند اگر روزی قلمهای آزاد
بخواهند در باره این فتنه بنویسند ـکه هر روز هم دارد ورقهای جدیدی از آن
باز میشودـ به نظر میرسد که اینها از 15 سال پیش برای ما برنامه ریخته
بودند. حالا یک شخصیتی بیاید و بگوید نه اصلاً از اساس فتنه نبوده است. به
اسم اشاره نمیکنم. یک چهره نظامی را آوردند در تلویزیون و گفت: «فتنه
کیلویی چند است؟ فتنه نبود، تقابل دو جریان سیاسی بود». کار ندارم به این
آدم گیج و کلافه که این همه درگیری را در کف خیابان در طول 8 ماه ندید و
خیلی گوگوریمگوری در عالم خیال خودش گفت تقابل دو جریان سیاسی است.
شاید هم خیال نیست، شاید از قصد دارد این حرف را میزند.
حالا اینکه واقعاً خیال است یا خیار
است، این را بایستی رفت و دید و پرسید که آقا! تو اصلاً حواسات سر جا هست؟
اگر وسط این درگیری، این چیزها را قبول نداری و در عالم دیگری هستی،
التماس دعا!
و لذا اگر اعتقاد به بحث ولایت داریم،
آن کسی را که آن بالا گذاشتهایم، بر اساس بیشترین اطلاعاتی که به او
میرسد، مشعل دست اوست. او دارد میگوید کجا برویم؟ کجا نرویم؟ به این
مطلبی که دارم عرض میکنم عنایت بفرمایید. ما در مقطع جنگ بیشترین
فرماندهان را در خود خط مقدم از دست دادهایم. چرا این اتفاق افتاد؟ چرا
فرماندهان تأکید داشتند که شخصاً در خط مقدم حضور داشته باشند؟ همت، محمد
بروجردی، حسین خرازی، مهدی باکری، کاظم رستگار و و و همه همینجوری
شدهاند.
یعنی نیروها از پشت فرمانروی ندارند؟
چرا این اتفاق میافتد که فرمانده باید
در خط مقدم باشد؟ کجای اینها چنین چیزی را داریم؟ در صورتی که توصیه این
است که... کار ندارم به مدل دیوانهبازی فرماندهان که قبول نمیکند نیرویش
در خط مقدم باشد و بجنگد و شمشیر بزند خودش از پشت، کنترل و هدایت کند و
بگوید این طرف بروید، آن طرف نروید. این موضوعی است که سر جای خودش قابل
بحث است.
الان شما دارید به عمد یا به سهو این
بلا را سر فرماندهی کل قوا هم میآورید. اینکه نمیشود بگویید: «ای رهبر
آزاده! آمادهایم آماده!» و بعد رهبر در خط مقدم هم شناسایی کند، هم
دیدهبانی کند و هم نگهبانی بدهد. یعنی همه خوابیدهاند و او میگوید:
«آقا! آمدند! از جبهه چپ آمدند، جماعت حواستان باشد! از جبهه راست آمدند».
هم نگهبانی بدهد، هم شناسایی اطلاعات عملیات باشد، هم تخریبچی باشد و راه
را باز کند که یک عده پشت سرشان بیایند و هم خستهاش کنیم، مثل مدلی که
دیشب اتفاق افتاد. وقتی گیجبازی درمیآورید، ننه من هم میفهمد که
نامهنگاری شما باعث میشود که اذهان جامعه متوجه میشود که خط سوراخ است.
دیشب بغض و نگرانی رهبر را در تصویر دیدید. هزاری هم که جوانها رهبر را
گرم کردند که آقاجان! نگران و ناراحت نباش، نگرانی و استرس را در چشمهای
رهبر میدیدید. یعنی چه؟ این حرفها را میزنند و این نامهها را مینویسند
و امروز صبح بدو بدو نامه میدهند که آقا! ما پشتیبان شما هستیم. شما
نمیفهمید وقتی چهار صفحه نامه میدهید، در کف جامعه تنش ایجاد میشود؟ قبل
از اینکه رهبر بخواهد کرکره قضیه را پایین بکشد، نمیفهمید این اتفاق در
کف جامعه میافتد؟ و ما بعد از گذشت 33 سال پرچم را باید بدهیم دست شما؟
برای چه؟ انگلیسیها ضربالمثل قشنگی دارند. ملوانها میگویند: «وقتی
موشهای جونده را در کف عرشه کشتی دیدی، بفهم کف کشتی سوراخ است. آب زده در
انبار، موشخرماها میآیند کف کشتی و رژه میروند». از این رژهای که
امروز دشمن از کف چهارراه جمهوری گرفته تا هر جا عربدهکشی میکند و رژه
میرود، باید فهمید کف کشتی سوراخ است. وقتی این اتفاق میافتد، باید این
تنش را در جامعه ببینیم و رهبر با آن دلنگرانی بایستی کرکره این قصه را
پایین بکشد و فردا صبحش باید ببینیم که آقایان میگویند آقا! ما نوکریم، ما
ارادت داریم، ما سربازیم. سرباز بودن این جوری است؟ شما که چهار تا پیراهن
پاره کرده و سنی از شما گذشته است. این جوری سربازی میکنند؟ قصه وحدت را
آقا تا قبل از دیشب نگفته بود؟ در طول این 33 سال، امام و رهبر در باره
اینکه سه قوه، مثل زنجیر به هم متصل باشید و خط را نگه دارید، صحبت نکرده
بود؟ چه آن کسی که برای دید و بازدید از زندان دارد میرود، چه آن کسی که
میخواهد جلوی او را بگیرد، در جامعهای که خط و خاکریز ما از صد جا سوراخ
است و دارند به ما میزنند، پرچم دست شماست؟ شما نگهبان ولایت هستید؟ شما
نگهبان این مردم آسیبپذیر هستید؟ التماس دعا!
پس باید خود مردم را دریابیم.
همیشه همینجور بوده است. هم امام و هم
آقا میدانند که... نظام ما با نظام امریکا خیلی فرق میکند. فشار روی
تکتک اینها هست، روی پدر و مادرهایشان هم هست. یعنی امروز وقتی آقا گفت
اقتصاد مقاومتی، این جوان با پدر و مادرش درک میکند که اگر امروز این
دستمال کاغذی را برداشت و فین کرد، از فردا باید مثل پدربزرگ و مادربزرگش
یک دستمال پارچهای درست کند که وقتی در آن فین کرد، ببرد بشوید و دو باره
استفاده کند و به این میگویند اقتصاد مقاومتی. این را پدر من و شما
میفهمد که ضربان قلبش با ضربان قلب آقا میتپد. جامعهای که در آن
لامبورگینی با قیمت یک میلیارد و سیصد میلیون تومان رژه میرود، این جامعه
با آقای خود خیلی فاصله دارد. دعوا از اینجا شروع میشود که مردمِ من پشت
سر آقا هستند، ولی مسئولین گیج من مال خط نگهداری نیستند و لذا آقا هر چند
دَمشان را نگه میدارد و میگوید فلان و بهمان، اما روی سخنش با همین
پابرهنه و جوراب سوراخها و کسانی است که خط را در 8 ماه فتنه نگه داشتند و
هنوز که هنوز است تکه استخوانهای بچههایشان در کف کانال کمیل است.
اینکه آقا تأکید میکند وارد نشوید، چه حرصی است که از حالا برای انتخابات میزنند؟ واقعاً قصد خدمتگزاری است؟
انشاءالله که همه دارند برای خدمتگزاری بیشتر سینه چاک میکنند و گریبان میدرند.
رویکردهایشان هم این را نشان میدهد؟
بله، نشان میدهد! واقعاً نشان میدهد!
چه کسی جواب این سئوال را نمیداند. امروز شما از تکتک این مردم بپرسید که
این گریبانهایی که دارد چاک میشود، تخریب همدیگر، چیزی که شما در فرانسه
نمیبینید. سارکوزی یک رهبر سیاسی همجنسباز جامعه فرانسه است. همه هم
صبغه و سابقه این بابا را میدانند. حامی اول صهیونیسم، همجنسباز و
ویژگیهایی که دارد. او هم وقتی در انتخابات باخت، گفت خیلی دوست میداشتم
در انتخابات انتخاب میشدم، لکن اقتدار فرانسه بزرگ ما را بر این میدارد
که به رقیبم تبریک بگویم. آقایان! بیایید از سارکوزی همجنسباز یاد بگیرید.
آنها برای منافعشان یک سنت را در هوا میزنند. ما که شیعه علیبن
ابیطالب(ع) هستیم و به معاد اعتقاد داریم و به اینکه رفتنی هستیم. خیلی از
شما الحمدلله رزمنده بودهاید، خیر سرتان! حرف کف جامعه این است که مثلاً
اگر من ده سانت ریش دارم، او ریش را ندارد، اما بیشتر از من ریشه دارد. من
ادایش را درمیآورم، ولی او کف جامعه است. سوزن به او بزنی، میریزد بیرون.
بعد میروی میبینی رزمنده هست، جانباز است، خانواده شهید است. نامردم اگر
تهاش را دربیاوری و ببینی این طور نیست. ما که نمیشناختیم. همین جا با
هم آشنا شدیم. برکت نظام اینها هستند.
از قبل هم یاد نگرفتیم وقتی میخواهیم قدرت را به کس دیگری واگذار کنیم...
عزیزم! مشکلی که ما داریم این است که
مدل ما مدل تیرمحمد نیست که چهار پنج سال علم دستمان باشد و بعد بگوییم آقا
تحویل شما، بعدش میخواهم بروم و استاد دانشگاه بشوم. نمیخواهم. وقتی روی
دور افتادم و صندلی زیر پایم گرم شد، میخواهم نهادینه کنم تا آخرش باشم.
در مورد هاشمی و خاتمی که دیدید گفتند بعد از دار و دسته ما، مردم باید به
معین رأی بدهید. مردم هم مدلشان این جوری نیست. دست شما بود، التماس دعا!
بنا به دلایلی تصمیم میگیریم این دفعه پرچم را بدهیم دست این آقا! بر اساس
این موازین! اشتباه کردیم؟ باشد! خودمان میپذیریم. به بنیصدر رأی دادیم،
از 12 میلیون رأی، 11 میلیون را او آورد. آقا! چرا شما این اشتباه را
مرتکب شدی؟ پدرت چرا این اشتباه را مرتکب شد؟ اگر بگوید من نبودم، من
نبودم، من نبودم، باید بگویی همهتان دروغ میگویید، ولی دلیل داشتید، گول
خوردید، باشد! به وقتش دلایل قانعکنندهای داشتند، سید بوده، سیادت داشته،
پدرش آیتالله بنیصدر بوده، مراحل آکادمیک را طی کرده بود، دکترا داشت،
کتاب اقتصاد اسلامی داشت، نه مثل آقایان که یک دفتر هم ندارند و میگویند
نوشتیم دادیم سی دی کنند!
چرا موقعی که قدرت میخواهد منتقل شود، باید نگران باشیم که اتفاق بدی نیفتد؟
چون ما هنوز که هنوز است حال و هوای
جهان سومی را داریم، یعنی وقتی این صندلی گرم میشود، حکایتی است. شما چون
نچشیدی این سئوال را میپرسی. شما سوار یک ماشین لیموزین یا بنز آخرین مدل
شیشه دودی بشو، از فرودگاه تا کاخ سعدآباد برایت آژیر بزنند و 200
موتورسیکلت راه بیفتند که پیکان بزن کنار، بزن کنار و همینطور صدای آژیر و
پنج دقیقهای از فرودگاه برسی به سعدآباد و بعد هم یکوری بنشینی و نسکافه
بزنی. آنقدر مزه میدهد که نگو و نپرس. تو نرفتی. من رفتهام. آی حال
میدهد هر روز عکسات را روی جلد مجله بزنند! آقای دکتر فرمودند... آقای
دکتر فرمودند... آقای دکتر فرمودند... آی حال میدهد! آقای دکتر با فوتبال
با شورت... آقای دکتر در لباس دکتری... آقای دکتر با ماسک در چیچیِ
شیمیایی... آقای دکتر... آی حال میدهد آقا! اسمش هست خدمتگزارم... این را
به خودم میگویم. انشاءالله همه این عزیزان مبرّای از این قصهاند، ولی
این شهوت شهوتی است که دست از سر آدم برنمیدارد. برایمان گفتهاند که موقع
مرگ آخرین چیزی که از وجود انسان خارج میشود شهوت قدرت است.
مردم دیشب آقا را دیدهاند و
دلهایشان زخمی است. چه هشداری میتوانند به سران قوا بدهند که «از تو به
یک اشارت، از ما به سر دویدن» چیست؟ خیلی وقت بود بغض آقا را این جوری
ندیده بودیم.
یعنی پیام مردم به مسئولین چیست؟
بله، اگر قرار باشد یک بار دیگر چهره آقا را این جوری ببینیم...
دقیقاً متوجه نشدم که میخواهید چه
بگویم. مثلاً باید از این آقا بپرسم دیشب دیدی آقا نگران بود؟ از مردم
بپرسیم که پیام تکتک شما به مسئولین چیست؟
شما که میروید بهشت زهرا، مردم
چه میگویند؟ شما خودتان به طیفی از مردم چه میگویید؟ به همان جماعتی که
پای صحبتهای شما مینشینند. من خودم وقتی میبینم آقا این جوری است، به هم
میریزم، قطعاً شما بیشتر. مردم همه به هم میریزند. چه کار کنیم؟
سفارش شد که: «فَاسْتَقِمْ كَمَا
أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ»(1). اینها همه شیعه علیبن ابیطالب(ع)
هستند. مولا برایشان گفته است: «لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ»، کسی
نمیتواند زیر این پرچم بیاید، همه اینها زیر این پرچم هستند. فشار این
پرچم روی تکتک اینهاست. «لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ»، هر کسی نمیتواند
این پرچم را حمل کند، «إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ»: اهل بصیرت و
صبر. آقا! این آدم بیکار نیست که صبح پنجشنبه بلند شده و آمده است در
رسانه. آن یکی و این یکی هم همین جور. آن خانم هم همین جور. اینها بیکار
نیستند. برای خط نگهداشتن آمدهاند. یکسری کاسبکارند که اینجا نمیآیند و
با این دَله و دیوانهها کاری ندارند. طرف حساب ما دَله و دیوانههایی
هستند که میخواهند خط را نگه دارند، چون 33 سال است که تصمیم گرفتهاند
امریکا را بشکنند و انشاءالله هم میشکنند، ولی میدانند که باید تاوانش
را هم پس بدهند. تاوانش هم این است که میبینید اینها پای صحبتهای آقا
چنبره میزنند. مسئولین هم مادام که در این مسیر باشند، مردم تا جایی که
بتوانند تحملشان میکنند، برای اینکه میداند به این آقا رأی داده است،
باید تا یک جایی هوای او را داشته باشد، از یک جا به بعد، پیچ پیچید،
رئیسجمهورش نپیچید، رئیسجمهور سقوط میکند، چون او دارد دنبال آقا
میرود. او از واگن پیاده شده آقا! بنا به هر دلیلی یابو او را برداشت! بنا
به هر دلیلی، کار نداریم آقا! رفیق ناباب. گفت: «آقا! چرا معتاد شدی؟»
گفت: «امان از تریاک خوب! البته رفیق ناباب هم بیتأثیر نبود!»
امان از رفیق ناباب، خورد تنگ آدم، آدم
را برمیدارد با خودش میبرد. صدها عامل دیگر هم هست. بعضی وقتها نیتهای
خیرخواهانه هم هست. یعنی من میگویم اگر چند سال دیگر دست ما باشد، ما زحمت
کشیدیم، هشت سال آوردیم تا اینجا، بعدش چه میشود؟ آقا! این جوری نیست. به
خدا قسم این قدر تو را میداند. این بعداً باید برای تو شمشیر بزند.
نمیتوانی به زور صندلی را نگه داری آقا! تحویل بده برو با خیال راحت بشو
استاد دانشگاه. بعد از چهار سال اول این کار را کرده بودی، در چهار دوم با
منت و التماس میگفتند بیا درس بده. به امام زمان آرای تو ده برابر میشد.
حالا ولش کن! کار از این حرفها گذشته! تا یک جایی تحمل میکند! ببخشید
اینها دیوانهاند و نمیدانند وقتی رئیسجمهورشان میرود امریکا و فریاد
هولوکاست را سر میدهد باید تاوانش را پس بدهد؟ ببخشید پس بعد از 33 سال
باید خیلی دیوانه باشند؟ نمیداند که سر قصه انرژی هستهای وقتی که کارد
تیز شد، باید تاوان پس بدهد؟ دلاری 4000 تومان حداقل تاوانی است که باید پس
بدهد. چرا این دیوانه در روز 22 بهمن دست زن و بچهاش را گرفت و آمد کف
خیابان و گفت حق مسلّم ماست؟ اگر ما هم مثل آنوَر آبیها تحلیل کنیم که
اینها را با کیک و ساندیس آوردهاند که آقا! آقا چرا آمدید کف خیابان و
حمایت کردید از اینکه حق مسلّم ماست؟ نمیدانستی تاوان دارد؟ از روز اول
که انقلاب کردی، با حاکمیت 200 ساله امپریالیسم مچ انداختی، نمیدانستی
تاوان دارد؟ جنگ شروع شد و رفتی خط را نگه داشتی، درحالی که سلاطین تو بیش
از 200، 300 سال سرسرهبازی کرده بودند. گربه نبودیم که... نهنگ بودیم...
سر نهنگ در بینالنهرین، گُردهاش در تاجیکستان و آذربایجان و دُماش در
هرات، پاکستان، هندوستان، سینه نهنگ در بحرین، آن سوی خلیجفارس. در طول
این چند صد سال هر بار که به ما زدند شاهان ما در حال سرسرهبازی بودند. یک
بار اتفاق افتاد که ایستادگی کردیم، لذتش را هم همه دارند، میچشند. یک
متر زمین را هم ندادیم، ولو قطعنامه کثیف امضا شد. هنوز که هنوز است جنازه
بچههای مردم برنگشته است، ولی این شرافت، این ایستادگی را رذلترین آدمها
هم نمیتوانند انکار کنند. اگر یک روز پدر تو نمیرفت، روزی مثل امروز سر
پدرت را نمیگرفتی که بابا! جاسم و عدنان خیرالله به ما حمله کردند، چرا
نرفتی؟ اینهایی که به این شکل تحمل کردند، امروز پای کار هستند، متوقعند،
اینها خواسته دارند.
این جوری نیست که بتوانی با افکار اینها
بازی کنی، یعنی امروز بگویی من یک نفری تصمیم گرفتهام فتیله هولوکاست را
بدهم بالا. دادیم بالا و همه دنیا گفتند: «ای والله! باریکلا به شما!» فردا
فشار آمد و مرغ شد ده هزار تومان، آخ آخ آخ! خیلی بد شد، فتیله را یک کمی
بدهیم پایین؟ این قدر این مردم و این نظام بیشناخت هستند؟ یعنی مردمی که
در جنوب لبنان و خود لبنان، سابقه ندارد از یک چهره سیاسی خودشان اینگونه
استقبال کنند که چهار صبح در شارعالمطار، خیابان فرودگاه با زن و بچه
منتظر رئیسجمهور یک کشور غریبه باشند. دیدید که چه اتفاقی افتاد. حضرت آقا
دیشب قشنگ فرمود که رأیگیری کنید منفورترین چهره تاریخ کیست و مردم همه
دنیا بیایند و رأی بدهند. اگر امریکا و رئیسجمهور امریکا نبود، هر چه
دلتان میخواهد بگویید. مردم لبنان به خاطر چه چیز رئیسجمهور شما آمدند؟
به خاطر قدش؟ قیافهاش؟ بازوی آرنولدیاش؟ شما برای چه محبوب هستید؟ اینکه
140 کشور را به مملکتتان دعوت کنید، ریاست سازمان ملل را بنشانید کنار دست
خودتان، بعد بگویید آقای یانکیمون! خوب گوش بده بابا! فرمایش آقاست:
هندسه این سازمان ملل از اساس بر پایه مستکبرین بنا نهاده شده است. حق وتوی
ابرقدرتها از قانون جنگل هم بدتر است. ما با این هندسه مخالفیم. آن اتاقی
هم که فرمانش را به دست تو دادهاند، کلاً سرِ کاری است. میگیری یا
نمیگیری؟ شیمون پرز به او نامه داد و گفت: «الاغ! نفهمیدی آن سید به تو چه
میگفت؟ چرا تا آخر در آن جلسه نشستی؟» برای 140 کشور صحبت کردیم. بعد از
اینکه جلسه رسمی تمام میشود، همه میآیند پایین و میگویند آقا! دم شما
گرم! بابا! شما کی هستید! ما به عنوان رؤسای دولت مالزی و اندونزی و...
نمیتوانیم رسماً مواضعی مثل شما را اتخاذ کنیم. باریکلا! فرستاده اندونزی
بود که گفت: «تخصص من اقتصاد است، اما اینجا با مباحث اقتصاد مقاومتی شما
آشنا شدم، چقدر اینها عالی است. باید بروم و دو باره روی این مباحث کار
کنم». «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا
میکرد».
آقا! 140 کشور را آوردید اینجا. منتظر
تاوانش نباید باشیم؟ متأسفانه چون هر روز یک توپ جدید جلوی پایمان
میاندازند و مشغول آن میشویم، یادمان میرود که دیروز چه پیروزیای
داشتیم. بابا! دیروز ده هیچ زدیم! معلوم است که حداقل تاوانش این است که
چهار تا آدم بیسواد با دلارهای چاپ شده تقلبی کف خیابان جمهوری اقتدار
اینها را بشکنند. با مرغ اقتدار اینها را بشکنند. کف خواستههای این نظام
است که آقای رئیسجمهور! آقای ریاست قوه قضائیه! وَ أَینَ تَذهَبُوا؟ اگر
بخواهید فریاد اینها را بشنوید، میداند ولو رفیقش سعید تاجیک در 8 ماه
فتنه پای کار بود، ولی او نباید دانشجوها و اساتید و رفقایش را جمع کند و
برود جلوی اوین بست بنشیند. میداند نباید این کار را بکند. چرا؟ چون
کریستین امانپور کف خیابان است. به خدا میفهمد که نباید این کار را بکند.
خیلی که بخواهد خودش را خالی کند، در مغازه فحش خواهر و مادر میدهد. فردا
که 22 بهمن است، میبینی همینی که فحش داده با زن و بچهاش کف خیابان است.
عباسآقا! شما نبودی دیروز فحش میدادی؟ جواب میدهد حاجی! ولش کن! آن
بابت چیز دیگری بود.
یک اتفاقی دارد میافتد که اینهایی که
دارند فحش میدهند، روز 22 بهمن کف خیابان هستند، نیستند؟ اینها را به عشق
کیک و ساندیس میآورند؟ چه جوری باید تحلیل کنیم؟ در همین انتخابات مجلس
اخیر دیدید چه اتفاقی افتاد. همهشان مطالبه دارند، ولی مطالباتشان را
منطقی و قانونی میگویند، چون مردم شریفی هستند. میفهمد که وقتی این اتفاق
افتاد، نباید بریزد کف خیابان و شعار بدهد و لذا باز هم صبر میکنیم، صبر
میکنیم، صبر میکنیم، هر چند این اعتقاد را هم داریم که این صبر هم حدی
دارد. بیش از اندازه روی آن فشار بگذارید، از یک جایی میزند بیرون. این
آقا این را میداند که کاری که دارد آن طرف میشود، یکسری این است. این
لایه میانی، یعنی مسئولین گیجاند و اطلاعات ناقص هم دارند، حلقه واسط بین
آقا و مردم هستند و میروند به آقا میگویند: «آقا! کرکره را بکشید پایین،
ما در شِعب هستیم» و آقا جواب میدهند: «تحلیلتان غلط است. ما در شعب
نیستیم، در خیبر و بدر هستیم». بدر یعنی چه؟ یعنی اگر رسول خدا(ص) امشب
تصمیم گرفت که بزنیم به بدر، میزنیم. خیبر یعنی ما تصمیم میگیریم کی
بزنیم. این فرمایش آقاست. ولو اینکه چنین مسئولین گیج و کلافهای داشته
باشیم که تحلیلشان اشتباه است، هدف این است که اگر بتوانند این حلقه را جدا
کنند و بیاورند کف خیابان، آن موقع میگویند جواب گرفتهایم. اینها ملتی
نیستند که زیر بمباران... حرف را قشنگ گوش بدهید.... امریکاییها میگویند
این برای اولین بار است که تحریمها و فشارها باعث دلبستگی و همبستگی نشد و
لذا جواب میدهد. باز هم فشار بگذارید. شب انتخابات به آنها گفتند این قدر
زِر نزنید اینها همبستگیشان بیشتر میشود. این دفعه گفتند فشارها را زیاد
کردیم، پالس آمد و مسئولین اینها دچار چند دستگی شدند. به نظر میرسد
فشارها در جامعه اینها دارد جواب میدهد. مگر دیوانه است که وقتی با هزینه
کمتر میتواند جواب بگیرد، بیاید حمله نظامی کند. برای اینها جواب نمیدهد.
همه بابا ننههای اینها در روز مبادا استشهادی هستند. حسین فهمیدهها از
زیرزمین و از قیافههایی که اصلاً باور نمیکنی، میجوشند. شاید دو باره
اخراجیها پیش بیاید، یعنی میبینی اینها دو دَر میشوند، ولی همین شلوار
لی سوراخها میریزند و خط را نگه میدارند. اعتقاد عمیق داریم که اینطور
میشود.
گیجی و کلافگی است. اگر این شلوار سوراخ
شده به خاطر این است که مخ سوراخ شده است. اتفاقی است که پیش آمده است.
سوراخها را پر کنیم آقا! این هم به خاطر این پیش آمده که خط سوراخ است.
اینها را نمیتوانند با این مدل نظامی از میدان بیرون انداخت. اینجا عراق
نیست که تانک امریکایی بیاید رژه برود و این بایستد و نگاه کند، عمراً!
هیچکدام از اینها مال تماشا کردن و نگاه کردن نیستند. خط را نگه میدارند.
اما دشمن در طول این 1400 سال در مورد
مدل شکستن اینها هم تجربههای خوب و مثبتی دارد. در اندلس در قلب اروپا، خط
را از دستش گرفت، نه با تهاجم نظامی. زن، پول، مقام، زر، زور، تزویر. در
طول تاریخ جواب داده است، سکس همیشه جواب داده است. به خاطر همین مدل
رسانهای جنگ نرمی که باز کردهاند دارد جواب میدهد. طرف میداند شبکه من و
تو دارد از اساس دروغ میگوید، ولی مخ را سوراخ میکند و ناخودآگاه اینها
میشوند سرباز آن طرفیها.
ما چه کار کنیم سرباز آنها نباشیم، چون واقعاً نیتمان این است که سرباز آنها نباشیم.
هر کسی موظف است بر اساس وظایف تخصصی
خودش خط را نگه دارد. اساس نگهداری خط حوزه و دانشگاه است. شما قبول میکنی
که امروز یک روحانی والامقام بیاید و وضعیت فرهنگی جامعه را به گردن دولت و
رئیس دولت بیندازد؟ علیرغم اینکه راجع به رئیس دولت صحبت کردیم، قبول
میکنی؟ به عنوان یک آدم فرهنگی نمیپرسی حضرت آیتالله! آشیخ! واتیکان ما
مسئولیتش چیست؟ اساسا! مسئولیت حوزه چیست که من تو را رها کنم و بگویم عامل
این بدبختی فرهنگی در جامعه رئیسجمهور است و بعد فحاشی کنم؟ یا چون دولت
بودجه فرهنگی را درست اختصاص ندارد و رفت به هدیه تهرانیها 50 تومان داد،
گیج و کلافه بود و یا رفت برای فیلم رالی 5 میلیارد گذاشت ـآن هم در شرایط
اقتصاد مقاومتیـ که فیلم رالی آن خانم درست شود. شما قبول میکنی که همه
فرهنگ به این است که رویانیان بیاید و زیرمیزی قرارداد ببندد؟ شما قبول
میکنی که این فرهنگسازی نیست که اگر تیم فوتبال برنده شد به هر نفر 20
میلیون بدهند، ولی اگر تیم بسکتبال برنده شد به هر بازیکن 300 هزار تومان
بدهند؟ درست است که بخشی از فرهنگسازی در این طرف است، اما آیا حوزه ما
نقش ندارد؟ همه این چیزها را میفهمند. 33 ساله شدیم آقا! یعنی کمترین ما
بعد از انقلاب 33 سال عمر دارند. این کسی هم که 27، 28 سال دارد، لباسهای
پدرش را به تن کرده است و دارد Style حسن باقری را میگیرد. شب حسن باقری
را نگاه میکند و میگوید نمیشود حسن باقری شد؟ میشود شد. میدان به او
نمیدهند. حمام زنانه است و همه دارند عربده مردانه میکشند! دست بچه
نمیدهند. یک تکه را دست بچه بدهید تا ببینید غوغا میکند. جواب این است که
هر کس هر جا هست خط را نگه دارد. سپوری! خط را نگه دار. فرهنگی هستی؟
رسانه هستی؟ خط را نگه دار. این رسانه ماست! این روزنامه را ببین! یک
صفحهاش نیست که در آن سیاهنمایی نباشد.
ما اصلاً نیاز به امریکا نداریم. بیخود
هزینه میکنند، هر چند روی همینها هزینه میکنند که ما را از درون بشکنند.
دیشب هم حضرت آقا فرمودند. چک سفید امضا به هیچ کدام از ما ندادهاند، کما
اینکه چک سفید امضا در احد به رسول خدا(ص) هم داده نشد. به رسول خدا(ص)،
اشرف کائنات و اشرفالمخلوق چک سفید امضا ندادند و در احد شکست مفتضحانهای
خورد که هر وقت میروید مدینه، میگویند آقا! حتماً برو آنجا! جفا میکنی
اگر به آنجا بروی و قبر حمزه سیدالشهدا(ع) را زیارت نکنی. آنجا به شما چه
میگویند؟ میگویند بیا در گوشات بگویم، کسی نفهمد. اینجا رسول خدا(ص)
ضایع شد! علیبن ابیطالب(ع)، سیفالله القادر، یواش بگوییم، اینجا ضایع شد
آقا! برای چه آقا! جلوی چشم این همه دشمن ضایع شدند. دندان مبارک رسول
خدا(ص) با مشت شکسته شد، دست به یقه، تن به تن. حمزه سیدالشهدا(ع) کف میدان
افتاد و هند جگرش را درآورد. نبرد به اینجا کشید، پس معلوم است که چک سفید
امضا به ما هم نمیدهند. آقا دیشب فرمود. حرف دیشب است، تنوری، داغ که به
ما هم ندادهاند. پس معلوم است که باید بایستیم. آقاجان! کجا را نگه دارم؟
تپه کجاست؟ تلالعنین کجاست آقاجان که من باید نگه دارم؟ منِ دانشجو که
گفتی افسر جوان هستم، به من درجه دادی، آقاجان! خط کجاست که من نگه دارم؟
همه جا که خط نیست آقاجان! هر جایی بخواهد عشقش بکشد بایستد که دورمان را
میزنند. آقاجان! تو باید بگویی کجا را نگه دارم. در طول این سالها همهاش
گفته، اما کسی این دغدغهها را ندارد، رادیوی من، تلویزیون من، دانشگاه
من، استاد من، مدرسه من مال این حرفها نیست، مال این عصر نیست، مال برهه
پیچش تاریخی نیست. برای خودشان دارند یک روند پوسیده تاریخی را میروند.
باید پنج سال بجنگی تا قصه دروغین پترس فداکار هلندی را از کتاب فارسی
مدرسه دربیاوری و بهجایش دریاقلی بگذاری. این یعنی باید 50 سال بجنگی تا
داستان دروغین صادق هدایت نیهیلیست را از کتاب بکشی بیرون و بهجای آن عباس
دوران بگذاری. فرهنگی هستی، باید بجنگی. کجا؟ همه جا. در نانوایی، در
تاکسی، در اتوبوس، در خانه، با بچهات باید بجنگی.
مال این حرفها نیستیم.
مال این حرفها نیستی، خط را تحویل
امریکایی بده برو استراحت کن. آقای هاشمی فرمودند باید برگردیم. به کجا
برگردیم آقا؟ به دوره تو؟ تو با آوردن تکنوکراتها عامل نهادینه شدن این
بدبختی و وضعیت هستی. احمدینژاد گول تو را نمیخورد که آخر عمری نباید دو
باره جاسبی را میآورد مسئول اسلامی کردن دانشگاهها! و للاسلام سلام علیکم
و رحمة الله، الفاتحه!! خط سوراخ است، خط سوراخ است. علمدارها خسته
شدهاند؟ علمدارها کیش هستند. آنها را میزنیم کنار و علمدارهای تازهنفس
را میگذاریم سر کار، چون باید بجنگیم. ما حاضر نیستیم عنان را دست سارکوزی
و اوباما و عوامل آنها بدهیم. آقای هاشمی! اگر خواستیم برگردیم به دلار
400 تومان زمان تو و زمان جنگ برنمیگردیم که فاحشهها لا دلار 400 تومان،
آنتالیا و ترکیهشان به راه باشد ـکما اینکه الان هم به راه استـ یکی از
ناراحتیها این است که در سال گذشته 7 میلیون نفر با دلار این مملکت
رفتهاند آنتالیا و تایلند.
الان بیشتر شده است.
بدبختی همین است. در زمان جنگ موظف
بودیم پول فاحشهها را تأمین کنیم، از این طرف خانوادهها با دو شهید و سه
شهید خط را نگه دارند که آن طرف برقرار باشد. همه راضی از چسب رازی!
نمیخواهیم دو باره این اتفاق بیفتد. میدانیم که باید دو باره پوست
بیندازیم. نمیشود لامبورگینی یک میلیارد و چهار صد میلیون تومانی در
خیابان رژه برود و از این طرف داد اقتصاد مقاومتی بزنیم. عزیزم! نمیشود در
بندرانزلی گوشماهی و صدف پلاستیکی چینی 40 هزار تومان معامله شود. سنگ و
قلوهسنگ چینی در پلاستیک 40 هزار تومان! کلاه حصیری که یک عمر صنایع دستی
گیلان و مازندران بوده است، چینیاش در مازندران پر باشد. دیگر کسی در
گیلان و مازندران سبد نمیبافد. همه بدبخت شوند. اینها محصول تو هستند آقای
هاشمی و همینطور تا زمان آقای احمدینژاد. اگر میخواستی درست بشود که
باید در را میبستی. جانماز چینی، مهر چینی، تشبیح چینی، قرآن چینی، پیغمبر
چینی و خدا چینی. با این مدل تفکر شما که نمیشود خط را نگه داشت. ما
مسیرمان را از شما جدا میکنیم. نمیتوانیم بپذیریم در این مملکت
لامبورگینی رژه برود. بنزهایی که در خیابان بهشتی و مطهری فروخته میشد،
حالا آمده در نازیآباد نمایشگاه زده است و دارد فروش میرود! باورت میشود
در نازیآباد که در هر کوچهاش ده تا شهید داریم، این اتفای افتاده است!
این بر اساس چه مدل فکری است؟ یعنی الان همه مایه تیله دارند و خرکیف
هستند؟ یا این برنامه است؟ داستان چیست؟ شما را به خدا یکی من گیج کلافه را
هدایت کند که داستان چیست؟ پریروز آمدید فشفشه هوا کردید که خودروی ملی
درست کردهاید. الان میرویم میبینیم کارخانه تعطیل است. ایرانخودرو دیزل
با چندین هزار پرسنل تعطیل است. چرا؟ میگوید این بایستی از کره میآمد،
این باید از چین میآمد، این بایستی از فلان جا میآمد. پس دروغ میگفتید.
بسیار ممنون از شما.
یا علی!
منبع: بولتن نیوز
ارسال نظر
اخبار برگزیده