تغییر و تحول فرهنگی حداقل بیست سال زمان می طلبد/ نگاه هزینه ای به فرهنگ بیراهه است
امروزه وقتی از علم سخن می گوییم ، چه تصویری در ذهن ما نقش می بندد ؟ آیا فقط تصویری از حرکت قطارها ، دود کارخانه ها ، شلیک موشک ها ، پرتاب ماهواره ها و … در ذهن ما تداعی می شود ؟ یا در کنار همه دستاوردهای علم وقار ، متانت ، اخلاق و فضائل انسانی یک عالم و استاد را نیز می توان به تماشا نشست ؟
معلم کیست ؟
در این میان نقش معلم چیست ؟ آیا صرفا، یک آموزنده است ؟ آیا فقط، انتقال دهنده معلومات است ؟ آیا او فقط وظیفه دارد تئوری ها و دانش های پیشینیان را پاسداری کرده و بی کم و کاست به نسل بعدی تحویل دهد یا می تواند روح تحقیق و تفکر را نیز در شاگردان و جویندگان علم ایجاد کند ؟ آیا می توان انتظار داشت که معلم ، زمینه ساز رشد ، خلاقیت و نوآوری های علمی در دانش آموزان باشد یا اینکه او فقط مجری برنامه های از پیش ساخته ی نظامی بوروکراتیک و خشک است که در قالب بخشنامه های وزارت آموزش و پرورش نمایان می شود ؟ انتظار جامعه از معلم چیست ؟ آیا انتظار مردم از معلم این است که چند ساعتی در روز، فرزندان آنها را در محیطی به نام کلاس ، اسیر میز و نیمکت های خشک و بی روح کند یا معلم می تواند راه پرواز به سوی افق های بلند انسانی را در روح و جان دانش آموزان ایجاد کند ؟
از معلم چه می خواهیم ؟
آیا او ابزاری است که دانش آموزان را برای
حضور در ماراتن خشک و بی روحی به نام کنکور آماده می کند ؟ آیا او کسی است
که دانش آموزان را به عنوان ماشین تست زنی آماده نگهداشته و با روغن کاری
مناسب آنها را به روز رسانی (up date ) می کند ؟ آیا او کسی است که گرد گچ
را پای تخته ی سیاه یا ذرات رنگ ماژیک را پای تخته ی سفید به حلق خود می
فرستد تا فرزندان این مردم از سد کنکور عبور کرده و به سوی سرنوشتی نا
معلوم تحصیلات دانشگاهی را آغاز کنند وتلقی شان هم از دانشگاه ، جز یک
دبیرستان بزرگ و با شکوه نباشد ؟ آیا ارزشگذاری کار معلم فقط در آمارها و
نمودارهای قبولی های کنکور قابل محاسبه است ؟ آیا امروزه سخن گفتن از نجات
انسان ، باروری اندیشه ها و برافروختن شعله های حقیقت جویی در جان آدمیان
محلی از اعراب دارد ؟ آیا اساسا چنین انتظاری برای معلمان جامعه ترسیم می
شود ؟
آیا خانواده ها به امید شغل و زندگی بهتر برای فرزندانشان از معلم فقط به
عنوان کمک کار تست زنی فرزندان استفاده می کنند ؟ در چنین شرایطی اگر معلمی
بخواهد چون سقراط حکیم ، عطش آموختن ولذت درک و فهم از رمز و رازهای هستی
را در جان شاگردان پدید آورد چگونه خواهد توانست آنرا در داخل سیستم بسته و
فرسوده ی نظام آموزشی کشور به مرحله اجرا درآورد ؟
مدارا و تعامل معلم
مدارای یک معلم با انتظارات جامعه ای که نمی داند کجا میرود ، چگونه خواهد بود ؟ تعامل او با سیستم آموزشی که جز بخشنامه اداری را نمی فهمد چگونه امکان پذیراست ؟ او که با عشق به نجات انسان شغل معلمی را برگزیده است ، اینک که آن آرزوها را بر باد رفته می بیند ، چه کاری می تواند بکند ؟ طرز تلقی او در بدو امر این بود که با انسان سروکار دارد و انسانیت انسان در گرواندیشه ی اوست ، اما انتظار نظام آموزشی از او و تقاضای خانواده ها چیزی جز شکستن سد کنکور برای فرزندان آنها نیست . در این تعارض پیش آمده بین اهداف نخستین ووضعیت موجود چه کار می توان کرد ؟او چگونه می تواند به احساس های لطیف درونی اش پشت کند و چون ابزاری در خدمت سیستمی درآید که به او و کارش ارزش معنوی قائل نیست ؟ اگر او بخواهد از درد ها و رنج های آدمیان سخن بگوید ، پاسخ کدام سوال کنکور خواهد بود ؟ آری ، او به کنکور زندگی می اندیشد اما سیستم از او تست زدن می خواهد . او به آینده ی تمدنی ایران زمین می اندیشد ولی سیستم آموزشی او را وادار می کند که در باره ی تاریخ تمدن بشر، سوال چهارگزینه ای طراحی کند و در برابر هر پاسخ صحیح ،سه پاسخ دروغین نیز به خورد دانش آموزان بدهد . او می خواهد دانش آموز را مبتکر ، خلاق و پژوهشگر بار آورد ولی خانواده ها او را برای تدریس خصوصی دعوت می کنند . او می خواهد دانش آموزش به کشف حقیقت نائل شود اما دانش آموز فوت و فن های موفقیت در کنکور را از او می طلبد .
او می داند که راه کنونی نظام آموزشی کشور، راه نیست، بی راهه است اما سیستم ، از او درجا زدن و در بیراهه راندن را طالب است . چگونه مدارا کند معلم ؟ چگونه تعامل کند با چیزی که بدان معتقد نیست ؟ او می داند که دانش آموز او بعد از موفقیت در کنکور و ورود به دانشگاه دچار پارادوکس وتناقض خواهد شد . برای اینکه در دوازده سال گذشته فقط حافظه ی اورا تقویت کرده اند ، تند خوانی را به او یاد داده اند نه تعمق و تفکر در حقایق را . به تست زنی عادتش داده اند نه به درک عمیق از مسائل و روابط مفاهیم . در حالیکه دانشگاه ، جای تفکر و کشف است . در دانشگاه باید حرفی برای گفتن داشت . در دانشگاه ، ذهنی پویا و خلاق لازم است تا ضمن تسلط بر بنیان های دانش ، بتوان به افق های جدیدی از کشف حقیقت نائل آمد .
نگاه جامعه به معلم
جامعه ای که اقتصاد محور است و همه چیز را در خدمت اقتصاد فردی و منفعت شخصی می خواهد ، به معلم نیز نگاه ابزاری دارد و هزینه کردن در آموزش و پرورش را اتلاف سرمایه تلقی می کند . متاسفانه نظام مدیریتی کشور نیز مستثنی از این نگرش نیست و آموزش و پرورش را مقوله ای فرعی و درجه چندم محسوب می کند . در چنین حال و روزی چه کار باید کرد ؟ آیا می توان انتظار پیشرفت و تحول در عرصه پژوهش و فرهنگ داشت اما در آموزش و پرورش سرمایه گذاری نکرد ؟ تجربه موفق مراکز تربیت معلم و دانشسرای عالی ، چرا به بوته فراموشی سپرده شد ؟ آیا صرف اینکه کسی از طریق دانشگاه آزاد ، پیام نور ، جامع علمی کاربردی یا آموزش ضمن خدمت فرهنگیان لیسانسی بگیرد، صلاحیت معلمی هم پیدا می کند ؟ آیا طی دوره های تخصصی روش تدریس ، آشنایی با اصول روانشناسی ، فنون معلمی و اطلاعات تربیتی برای تدریس ضرورتی ندارد ؟ معلمی که در مراکز تربیت معلم و دانشسرا ها تربیت نشده است از کجا می تواند این دانش ها و توانایی ها را به دست آورد ؟ علاوه بر آن ، چه معیاری وجود دارد که توانایی معلمی یک فرد را بسنجد ؟ آیا آموزش های دوره های لیسانس چنین آمادگی را در فرد ایجاد کرده اند ؟
تحول فرهنگی ، پروژه است یا پروسه ؟
اگر بخواهیم به مقوله آموزش و فرهنگ با
نگاه هزینه ای بنگریم و آنگاه بخواهیم ظرف دو سال شاهد حصول نتیجه باشیم بی
تردید راه را اشتباه رفته ایم . تغییر و تحول فرهنگی حداقل بیست سال زمان
می طلبد و تغییر نسل ها ظرف بیست و پنج سال صورت می پذیرد . بر این اساس
ثمره کار یک معلم را در یک دوره بلند مدت می توان به صورت تغییر نگرش و
ارتقای بینش نسل جدید شاهد بود .
به مقوله آموزش و پرورش و مهمتر ازآن مقوله فرهنگ نمی توان به عنوان یک
پروژه نگاه کرد و برای آن زمانبندی و بودجه بندی اقتصادی تعیین کرد و
چنانچه در مدت زمان معین نتیجه لازم حاصل نشد آنرا پروژه شکست خورده نامید.
جریان آموزش ، پرورش و تحول فرهنگی ، پروسه ای طولانی است و نیازمند عزم
وتلاش جدی است . این پروسه بدون داشتن برنامه های کلان و تربیت مدیران لایق
، توانمند وبرخوردار از طرح ، برنامه و قدرت اجرایی امکان پذیر نخواهد بود
. همچنین آشنا کردن معلمان به شیوه های نوین تعلیم و تربیت جهت آماده سازی
نسل جدید برای زندگی در جهان مدرن ، در عین پایبندی به ریشه های فرهنگی
وبومی خود ، یکی از وظایف اصلی نهاد آموزش و پرورش است .
نکته حائز اهمیت در این میان ، پویایی روش های تعلیم و تربیت است . ماندن
در افکار گذشته و روش های قدیمی موجب دور افتادن کشور از قافله پیشرفت دنیا
خواهد بود . در دنیای امروز نمی توان ایزوله زندگی کرد . فرهنگ هایی که
پویایی و نوگرایی نداشته باشند ، قدرت مقابله با تهاجم فرهنگ های بیگانه را
نیز نخواهند داشت .