اختصاصی/ چند روز پس از روز پزشک!
تبریک سرد یک مریض سرطانی به پزشک معالجش/ لباس مقدس پزشکی را آلوده به دلالی نکن!
یک مریض سرطانی دردمندانه روز پزشک را به پزشک معالجش تبریک گفت و از او خواست لباس مقدس این حرفه شریف را با معامله گری و دلالی آلوده نکند.
گروه اجتماعی «تیتریک» ؛ مطب ساکت بود و بیماران در انتظار ورود به اتاق پزشک ، غیر از آوای ناله یکی دو نفر از بیماران که از اتاق شیمی درمانی مجاور سالن انتظار به گوش میرسید ، صدایی نبود.
دختر جوانی در کنارم نشسته بود که چهره ای رنگ پریده و اندامی بسیار لاغر و تکیده داشت.
ناتوانی دستان و بی رمقی پاهایش اصلا با سن و سالش جور در نمی آمد.
هردو از اینهمه سکوت کلافه بودی و چه چیزی بهتر از یک همصحبتی زنانه میتوانست ، مدت انتظار را کم کند.
ناتوانی دستان و بی رمقی پاهایش اصلا با سن و سالش جور در نمی آمد.
هردو از اینهمه سکوت کلافه بودی و چه چیزی بهتر از یک همصحبتی زنانه میتوانست ، مدت انتظار را کم کند.
همین که فهمید خبرنگار هستم ، خود را کمی نزدیک کرد و با حالتی شبیه کسی که بخواهد مطلبی را در گوشی بیان کند ، گفت : میتوانی حرفهای مرا چاپ کنی و به دست پزشک معالجم برسانی؟
گفتم چرا خودت به او نمیگویی ؟؟
دستم را به آرامی گرفت و ادامه داد: دیگر نمیخواهم پایم را به مطبش بگذارم ولی دلم میخواهد حرفهایم را بشنود و از رفتار خود شرمنده شود!
گفتم چرا خودت به او نمیگویی ؟؟
دستم را به آرامی گرفت و ادامه داد: دیگر نمیخواهم پایم را به مطبش بگذارم ولی دلم میخواهد حرفهایم را بشنود و از رفتار خود شرمنده شود!
با گفتن این حرف چشمان نمناکش را به دیگر بیماران حاظر در اتاق انتظار انداخت و گفت : برای من که دیگر خیلی دیر شده است ولی شاید با گفتن این حرفها مهربانی و احسانی که میشد صرف من شود و بهبود پیدا کنم ! نصیب بیمار دیگری شود و او بتواند زندگی را در آغوش بگیرد.
با نگاهم او را تشویق به صحبت کردم
ادامه داد: دو سال پیش به سرطان مبتلا شدم و این در حالی است که خانواده ای دست تنگ و به لحاظ مالی ناتوان دارم
با هرچه داشتیم و نداشتیم درمان خود را آغاز کردم ، رفت و آمدها به بیمارستان و مطب شروع شد
شیمی درمانی با هزینه های هنگفت
آزمایشهای متعدد و داروهایی که قیمتهایشان سرسام آور بود
تازه بعد از آن باید تقویت میشدم و نوع خوراکی که میخوردم هم با زندگی حقیرانه ما جور در نمی آمد
به غیر از آن باید به طور مداوم به مطب دکتر سر میزدیم و هربار هم باید ویزیتهای آنچنانی دکتر معالجم را پرداخت میکردیم
چیزی که همیشه بر زبان پزشک من بود ، تنها پول بود و هزینه کرد...
با وجود اینکه من و پدر و مادرم مدام از نداری گله میکردیم ، حتی یک بار از حق ویزیت خود در مطبش گذشت نکرد و بارها و بارها با جیب خالی به خانه برمیگشتیم و روز از نو و روزی از نو بود....
تا اینکه به عمل جراحی نیاز پیدا نمودم و پدرم هرچه داشت و نداشت را فروخت و هزینه جراحی نمود.
این دختر بیمار با بیان اینکه از اینجا به بعد دیگر حتی توان پرداخت ویزیتهای دکتر را هم نداشتیم اظهار داشت : با وقفه ای که به لحاظ تنگدستی در ادامه معالجه ام پیدا شد ، حالم رو به خراب شدن گذاشت و حتی دیگر نمیتوانستم روی پاهایم بأیستم و با کمک یکی از بستگان راهی مطب دکتر که در خیابانی شلوغ و در طبقه پنجم یک برج مطب داشت شدیم.
هرچقدر تلاش کردیم نتوانستم از ماشین پیاده شوم و تهوع وحشتناک هم امانم را بریده بود ، بنابراین پدرم به مطب رفت و از دکتر خواست پایین در خیابان مرا ببیند و از این حال خراب نجاتم
دهد...
و دکتر که گویی با توهینی وحشتناک مواجه شده پدرم را به شدت از در می راند و میگوید، فکر کرده ای که من کم کسی هستم و در شأن من است که بیایم و مریض تو را در خیابان ببینم؟؟!!
و ما به هر ترتیب که بود خود را به اتاق دکتر رساندیم و او پس از معاینه من داد و بیداد را از سر گرفت که مریضی تو پیشرفت کرده و این تقصیر وقفه ای است که در معالجه ات انداختی و زحمتهای مرا به باد دادی...
پدرم در لحظه رو به پزشک معالج کرده و میگوید : از نداری بود که نتوانستیم او را زودتر بیاوریم وگرنه کدام پدر و مادر مرگ فرزند خود را میخواهد که ما بخواهیم؟؟؟
دختر بیمار ادامه داد: دکتر در پاسخ به پدرم گفت ، اگر پول نداشتی چرا اصلأ معالجه را شروع کردی و دیگر معالجه دختر تو به من ربطی ندارد زیرا مریضی اش پیشرفت کرده است..
دختر دلشکسته با لحنی گلایه مندانه افزود : دست از پا درازتر درحالی که حتی ویزیت گران همان ملاقات را هم توسط منشی اش دریافت کرد راهی خانه شدیم و در حال حاضر هم تنها برای اینکه دردهایم ساکت شود خود را به دوا و درمان بسته ام....
وی ادامه داد: انگار نه انگار که دارو ندارمان به مدت دو سال در همان مطب رفت و نتیجه نگرفتم ولی گلایه ام از معالجه نشدنم نیست ، بلکه از نامهربانی و
دست به خیر نبودن یک انسا ن است که قسم یاد کرده ، تا جایی که در توان دارد از آلام و رنج بشریت کم کند...
آیا اگر مریضی نتواند هزینه های معالجه را بدهد باید اینگونه رانده و نا امید شود؟؟
این مریض سرطانی اظهار داشت : چند شب گذشته از اخبار فهمیدم که مناسبت بزرگداشت روز پزشک را در کشور داشتیم و من میخواهم به دکتر معالجم تبریکی سرد بگویم و یاد آوری کنم: همان ابوعلی سینا که به خاطر او روز پزشک نامگذاری شده است ، به دلیل نیکوکاری و خیر بودن نسبت به افراد ناتوان و فقیر شهرت داشته است....
من هرگز نمیخواهم همه پزشکان را مورد ملامت قرار دهم و جسارتی کرده باشم ، چه بسا پزشکانی که از هستی خود برای معالجه افراد گذشته اند و با خدا معامله کرده اند...
روی صحبت من با پزشکانی است که با لباس مقدس پزشکی به دلالی و معامله های رو و زیر میزی می پردازند و دل ناتوان ها و دست تنگها را میشکنند..
وی در پایان خاطر نشان کرد : یادمان باشد که زندگی ما با مرگ پایان نمیگیرد و مطمئن هستم به سبب رنجی که به من عطا شده است خداوند پاداشی بی نظیر برایم در نظر گرفته است ولی آن دکتر چه...چه چیزی برای او در نظر گرفته خواهد شد...
رفتن و آمدن ها در این دنیا فقط و فقط برای تعیین شدن چگونگی زندگی اخروی است......
برای شفای همه بیماران دعا کنیم....
" اللهم لا اله الا انت العلی العظیم ذو السلطان القدیم و المن العظیم و الوجه الکریم "
” لا اله الا انت العلی العظیم ولی الکلمات التامات و الدعوات المستجابات خل ما اصبح. "
* عکسهای خبر تزئینی می باشد.
ارسال نظر
اخبار برگزیده