سید غلامحسین حسنتاش
استقلال انرژي امريكا و آثار ژئوپلتيك آن
روند توليد نفت و گاز ايالاتمتحده در چند سال اخيرنشان مي دهد كه پيشبيني IEA نميتواند چندان دور از واقع باشد ضمنا اينكه مراجع معتبر ديگري نيز اين پيشبيني را تائيد ميكنند.
گروه بین الملل «تیتریک»، در ماه گذشته آژانس بينالمللي انرژي (IEA) جديدترين ويرايش خود از
چشمانداز جهاني انرژي تا سال ۲۰۳۵ ميلادي را منتشر كرد. مهمترين بخش اين
گزارش به چشمانداز تحول در عرضه و تقاضا و صادرات و واردات انرژي در
آمريكاي شمالي و خصوصا ايالات متحده امريكا مربوط ميشود. چشمانداز ۲۰۱۲
آژانس بينالمللي انرژي پيشبيني نموده است كه ايالات متحده در سال ۲۰۱۲ به
يك صادركننده خالص گازطبيعي تبديل ميشود. همچنين يكي از اقتصاددانان ارشد
آژانس در مصاحبهاي كه براي معرفي اين چشمانداز برگزار شد، گفته است كه
ايالات متحده در حدود سال ۲۰۱۷ به اولين توليد كننده نفت جهان تبديل خواهد
شد و از اين جهت از روسيه و عربستان سعودي سبقت خواهد گرفت. آژانس پيشبيني
نموده است كه توليد نفت ايالات متحده در سال ۲۰۲۰ به ۱۱.۱ و در سال ۲۰۲۵
به ۱۰.۹ ميليون بشكه در روز برسد البته براساس اين پيشبيني عربستان سعودي
مجددا از سال ۲۰۳۰ با ۱۱.۴ ميليون بشكه در روز به جايگاه اول باز خواهد گشت
و توليد نفت ايالات متحده در آن سال حدود ۱۰.۲ ميليون بشكه در روز خواهد
بود.
پيش بينيهاي IEA در گذشته با تورش زيادي همراه بود اما در چند
سال اخير دقيقتر، منطقيتر و قابل اعتمادتر شده است. روند توليد نفت و گاز
ايالاتمتحده در چند سال اخيرنشان مي دهد كه پيشبيني IEA نميتواند چندان
دور از واقع باشد ضمنا اينكه مراجع معتبر ديگري نيز اين پيشبيني را
تائيد ميكنند. نمودارهاي زير روند توليد نفت و گاز ايالات متحده را نمايش
ميدهد.
همانطور
كه ملاحظه ميشود توليد گاز ايالاتمتحده از سال ۲۰۰۵ و توليد نفت آن از
سال ۲۰۰۸ روند سعودي بخود گرفتهاند كه تمامي اين افزايش توليد از منابع
اصطلاحا غيرمرسوم نفت و گاز حاصل شده است.ايالاتمتحده بر خلاف اينكه منابع
مرسوم نفت و گازش ته كشيده است داراي منابع عظيم اصطلاحا غير مرسوم
هيدروكربني است. افزايش توليد امريكا از منابع مذكور مرهون افزايش قيمت نفت
در دروه ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ بوده است، قيمتهاي بالاي نفت در اين دوره موجب شد
كه استخراج نفت از منابع غيرمرسوم اقتصادي شود و سرمايهگذاري عظيمي در اين
بخش صورتگيرد. شايد از همينجا بتوان درك كرد كه چرا آمريكائي ها بعداز
سال ۲۰۰۸ نيز عليرغم بحران و ركود شديد اقتصادي، مشكل چنداني با قيمتهاي
بالاي نفتخام در دامنه ۸۰ تا ۱۰۰ دلار نداشتهاند و طالب بازگرداندن قيمت
جهاني نفت به دامنه قبل از ۲۰۰۴ نبودهاند. چراكه بازگشت قيمتها به دامنه
(۳۰ تا ۴۰ دلاري) قبل از ۲۰۰۴، سياستهاي انرژي اين كشور را تسهيل و حمايت
نمي كند، ضمن اينكه در شرايط ركود ساختاري تحرك بخش نفت و گاز و انرژي به
عنوان يك بخش مهم اقتصادي، به نوبه خود مغتنم است و اين امتيازي است كه
امريكا و كانادا درمقايسه با ساير رقباي مهم اقتصادي خود در سازمان همكاري
هاي اقتصادي، از آن بهرهمند هستند. تحولات موسوم به بهارعربي خصوصا در
كشور ليبي نيز به حفظ قيمتهاي جهاني نفت در دامنه مورد بحث كمك كرد و بعد
از بازگشت نفت ليبي به به بازار هم، تحريم نفتي ايران بالانس عرضه و تقاضا
را در جهت حفظ اين دامنه قيمتي برقرار كرده است و با اين وصف شايد بتوان
پيشبيني نمود كه در صورت افت شديد قيمتهاي جهاني نفت نسبت به اين دامنه،
احتمالا تشديد تحريم نفتي عليه ايران وجود خواهد داشت و اگر هم مسئله تحريم
ايران به هر طريقي حل شود احتمالا عربستانسعودي با كاهش توليد نفت خود در
اين جهت ايفاي نقش خواهد نمود.
بايد توجه داشت كه نمودار فوق تنها
توليد نفتخام ايالات متحده را نشان داده است، درحاليكه متناسب با افزايش
توليد گازطبيعي، ميزان توليد ميعاناتنفتي در اين كشور نيز افزايش يافته و
براساس گزارش اداره اطلاعات انرژي امريكا، كل توليد سوخت مايع در اين كشور
در سال ۲۰۱۱ حدود۱۰.۱۴ ميليون بشكه در روز بوده است و واردات نفت اين كشور
در چند سال اخير با كاهش قابل توجهي همراه بوده است. IEA برآورد كرده است
كه ظرف ده سال آينده خالص واردات نفت ايالات متحده به ۴ ميليون بشكه كاهش
خواهد يافت درحالي كه اين عدد در سال ۲۰۱۱ حدود ۸.۷ ميليون بشكه در روز
بوده است. همچنين اين برآورد حاكي از آن است كه ايالاتمتحده در سال ۲۰۳۵
از نظر انرژي كاملا خود كفا خواهد بود ونيازي به واردات نخواهد داشت. ضمنا
بايد توجه داشت كه بينيازي ايالاتمتحده به منابع انرژي خارج از قاره
امريكا خيلي سريعتر از سال ۲۰۳۵ و در ۱۰ تا دوازده سال ديگر رخ خواهد داد.
در جريان رقابتهاي انتخاباتي ميان اوباما و رامني، سياستهاي اعلام شده
انرژي توسط هردو كانديدا بر قطع وابستگي انرژي ايالاتمتحده به خارج از
قاره در افق ۲۰۲۰ تاكيد داشت و اين نشان ميدهد كه اين مسئله، استراتژي بلند
مدّت انرژي اين كشور است كه بههرحال دنبال خواهد شد.
بر اساس گزارش
IEA، در افق ۲۰۳۵ منطقه امريكاي شمالي به صادركننده خالص هيدروكربنها تبديل
خواهد شد. اين تحول مهم در چشمانداز توليد نفت و گاز در امريكاي شمالي،
بدون شك آثار تجاري هم خواهد داشت كه گزارش IEA به آن اشاره كرده است. اين
گزارش اشار دارد كه تا سال ۲۰۳۵به تدرج تا حدود ۹۰ درصد از صادرات نفت
منطقه خاورميانه به مقصد آسيا و عمدتا دو كشور چين و هند خواهد بود.
اما
مسئلهاي كه توجه به آن بسيار حائز اهميت است و لازم است مورد بحث و بررسي
فراواني قرارگيرد، آثار ژئوپلتيك اين تحول است كه ميتواند در دهه آينده
بر سرنوشت منطقه خاورميانه و خليجفارس تاثيرگذار باشد. براي اينكه در اين
زمينه فتح بابي شده باشد ذيلا به چند نكته اشاره ميشود:
۱- اين
احتمال وجود دارد كه ايالاتمتحده بدنبال كاهش و قطع وابستگيانرژياش به
منطقه خليجفارس، توجهش به اين منطقه رقيق شود و حضورش را در منطقه كاهش
دهد و در اينصورت اهميت امنيت تنگههاي استراتژيك هرمز و بابالمندب و
كانال سوئز نيز براي امريكا كم خواهد شد و متقابلا مسئله امنيت منطقه براي
رشد و توسعه اقتصادي كشورهاي آسيائي و خصوصا دو كشور چين و هند افزايش
خواهد يافت و در اينصورت قابل بررسي است كه تغيير در منافع و علائق به
منطقه خليجفارس و خاورميانه چه آثاري بر ساختار قدرت و روابط در سطح
بينالمللي و خصوصا منطقه خواهد داشت.
۲- در نقطه كاملا مقابل احتمال
فوق، نگارنده بر اين است كه بينياز شدن ايالات متحده از نفت و گاز
خاورميانه نه تنها موجب كاهش علائق اين كشور به منطقه نخواهد شد بلكه اين
امر قدرت مانور امريكا را در منطقه افزايش خواهد داد. در اين رابطه بايد
توجه داشت كه سلطه بر مناطق نفتخيز جهان و كنترل آبراهها و معابر عبور
انرژي، ابزار و اهرم قدرت امريكا و تفوق اين كشور بر رقباي اقتصادي خود
است. بنابراين وقتي كه ايالاتمتحده خودش از منابع منطقه بينياز باشد قدرت
مانورش براي فشار بر رقبائي كه نيازمند منابع اين منطقه هستند بيشتر
ميشود، چراكه هر نا امني در منطقه امنيت انرژي ايالاتمتحده را بخطر
نخواهد انداخت، بلكه امنيت انرژي رقبا را تهديد خواهد نمود. جالب است كه
حتي در مورد تجارت گاز نيز، امريكائيها طرفدار گسترش آن بصورت LNG در
مقابل خطلوله هستند، تا تجارت گاز نيز تحت كنترلشان باشد. بنابراين بايد
ديد كه اين افزايش قدرت مانور امريكا در منطقه در صورت بينيازي از منابع
آن، چه آثاري خواهد داشت.
۳- در جريان تحولات موسوم به بهار عربي،
امريكائيها تاكنون اجازه ندادهاند كه وزش نسيمهاي اين بهار از مرزهاي
عربستانسعودي عبور كند. حتي رژيم حاكم بر بحرين نيز تداوم حيات خود را
مرهون عربستانسعودي است. شايد اگر اين نگراني وجود نداشت كه موفقيت
تحولخواهان در بحرين، موجب تشجيع شيعيان مناطق شرقي و نفتخيز عربستان
خواهد شد و دامنه تحولخواهي را به عربستان خواهد كشيد، تحولات بحرين به
گونه ديگري رقم ميخورد و اجازه دخالت عربستان در امور داخلي بحرين داده
نميشد. به هرحال اين يك واقعيت است كه حمايت امريكا از رژيمهاي سلطنتي،
منسوخ و غير دموكراتيكي مانند عربستان و بحرين و كويت، يك تضاد غير قابل
توجيه در سياستخارجي اين كشور است كه اعتبار ادعاها و سياستخارجي اين
كشور را زير سئوال برده است. طبيعي است تا وقتي كه نفت عربستان در بازار
جهاني نفت غير قابل جايگزين است و ايالاتمتحده نيز به اين بازار نيازمند
است، دولت امريكا نميتواند ريسك نزديك شدن جريان بهار عربي و تحولخواهي
به مرزهاي عربستان را بپذيرد و اين تضاد غيرموجه در سياستخارجي امريكا
تداوم خواهد داشت. اما اگر ايالاتمتحده از نفتوگاز بازارهاي جهاني (خارج
از امريكاي شمالي) بينياز شود، ممكن است اوضاع سياست و قدرت در كشورهاي
جنوب خليجفارس به گونه ديگري رقم بخورد و در اينصورت علاوهبر اينكه تضاد
سياستخارجي امريكا برطرف خواهد شد،بر اثر تحولات ناشي از آن، رشد اقتصادي
رقباي مهمي مانند چين كه مهمترين چالش بلندمدت ايالاتمتحده ميباشد، نيز
كنترل و تعديل خواهد شد.
ارسال نظر
اخبار برگزیده