مراسم یادخاطرات شهدا و جانبازان و ایثارگران درسرحد آباد فردیس؛
سلام دریادل به یاد آن روزها، مقدمت در جمع ما گلباران
مراسمی به یاد خاطرات شهدا و خاطره گویی جانبازان و ایثارگران در مسجد جامع سرحد آباد شهرستان فردیس برگزار شد.
گروه استانی «تیتریک»؛
بدون مقدمه :
الو سلام
بفرمائید :
گفت : مراسمی به یاد خاطرات شهدا و خاطره گویی جانبازان و ایثارگران در مسجد جامع سرحد آباد شهرستان فردیس برگزار کرده ایم اگر ممکن است جهت گزارش در خدمت باشیم .
یاد پیامکی که برایم فرستاده بودند افتادم که : سلام دریادل به یاد آن روزها مقدمت در جمع یاران گلباران روز جمعه ۲۵ مهر در مسجد جامع سرحد آباد افتادم که در آخر متن پیامک قید شده بود” کاظمی "
نمی دانستم ایشان از خانواده شهید کاظمی هستند ولی مراسم خاطره گویی برایم بسیار جالب بود و به همین دلیل یکی از گزارشهای که صبح جمعه جزء برنامه های من برای شبکه خبری تحلیلی فردیسان بود را کنسل کردم و به سرحد آباد رفتم تا آدرس را پیدا کنم ۲۰ دقیقه دیرتر از قرارمان رسیدم خیلی ناراحت و نگران از اینکه مردم و خانواده های شهدا و جانبازان همه آمده اند و جای دوربین من آنجا خالیست تا از بیانات و خاطرات این عزیزان چیزی عایدم نشود
به هر حال آدرس را پیدا کردم و وارد مسجد شدم وچه غریبانه دیدم مراسم یاد یاران و خاطره گویی جانبازان را دست به دوربین بردم تا تصاویری از این مراسم داشته باشم ولی کسی جز خانواده های شهدا و جانبازان دفاع مقدس نبود و دیدم مراسمی چون غریبی شهدای ما در جبهه ها که در هنگام شهادت کسی بالای سرشان نبود
مراسم شروع شده بود . مجری برنامه به نوبت خانواده های شهدا و سپس جانبازان را به تریبون دعوت می کرد تا هرکدام به نوبه خود از فرزندان شهیدشان ، وصیت نامه هایشان ویا از خاطره دوران حضور در جبهه را بیان کنند ، مادر یا پدر شهیدی به نوبت خاطره ای از شهیدان خود را بیان می کردند . فضای مسجد چنان بود که خود را در خط مقدم حس می کردم .
بهروزی ، از شهید کاظمی می گفت از شهیدمحمد خاکی فیروز و خواندن نماز شب و طلب شهادت از خدایش می گفت از شهید طباطبایی که با چه دردسری توانست به جبهه اعزام شود و از شهید احمد بهروزی و شهید سعید خاکی فیروزگفت
پسر حاجی بخشی از دو برادر شهیدش و از شجاعت ها و فعالیت های پدرش در زمان حیاتش می گفت .
خواهر شهید کاظمی از خصوصیات برادر شهیدش و از همسنگران برادرش شهیدان غلامرضا بهرامی و ابراهیم بهرامی که غلامرضا بی سر و ابراهیم بهرامی بی دست شهید شدند رامی گفت .
رسولی شاعر توانمندکه در وصف شهید و شهدا و گلایه ازجامعه امروزی شعرها می سرود .
پدر نوری از پسرش که چه ساده و عاشقانه به شهادت رسید .
نوروزی ،که به یاد دوران دفاع مقدس وپیروزی خرمشهر نوای آهنگران (ممد نبودی ببینی را خواند. یاد قلی زاده بچه محل و همسنگرم افتادم که دقایقی بعد از آزادی خرمشهر وقتی شهید شده بود چگونه اسلحه در دستانش قفل شده بود. حس کردم در منطقه عملیانی هستم .. و آرپیچی بر دوش گرفتم و در حال شلیک … که صدای مجری مرا به خود آورد و متوجه شدم دوربین بر دوشم وتصویر از این عزیزان را برای آیندگان شاید برای آخرین بار و یا شاید … در حال ضبط کردن می باشم .
به خود آمدم وشنیدم مجری گفت آقای … شما هم از آن دوران برایمان بگوئید .
دوربین را خاموش کردم و پشت تریبون قرار گرفتم . خدایا در مقابل این پاکان و پاک سرشتان چه بگویم .من آلوده به دنیا . آخر من کجا و در مقابل این همه سروهای بلند قامت حرف زدن کجا ؟
با صلوات برمحمد (ص) آنچه برزبانم آمد این بود که یاران روزگاری برای پیکار با دشمن آرپیچی و دوشکاهی بردوش داشتم و اکنون بجای آن دوربین بردوشم ، تا در عرصه فرهنگ و انتقال خواسته ها و مشکلات مردم ویا عملکردهای مثبت مسئولین دلسوز یا احیانآ بالعکس آن به مردم انجام وظیفه کنم و از همسنگران شهیدم حیدری ، قلی زاده ، بهترین دوستم شهید نیکخواه خواستم تا حلالم کنند . آرام از اعماق وجودم گفتم بی مروتها رفتید و شرمندگی را بردوشم گذاشتید…
کاظمی مسئول برگزاری این مراسم با بیان : ای شهید، ای فراتر از ادراک ،ای توصیف تو دست نایافتنی که خدایت گفت:ولکن لا تشعرون،به تبسم رگهایت سوگند، به لحظه ی شیرین پروازت در افق وصل ، به لبخند مولایمان مهدی در آخرین دم گسستنت از خاک ،بر آرمان و ایمان تو پای می فشاریم ، در پایان ازحاضرین در این مراسم تقدیر و قدر دانی به عمل آورد .
بدون مقدمه :
الو سلام
بفرمائید :
گفت : مراسمی به یاد خاطرات شهدا و خاطره گویی جانبازان و ایثارگران در مسجد جامع سرحد آباد شهرستان فردیس برگزار کرده ایم اگر ممکن است جهت گزارش در خدمت باشیم .
یاد پیامکی که برایم فرستاده بودند افتادم که : سلام دریادل به یاد آن روزها مقدمت در جمع یاران گلباران روز جمعه ۲۵ مهر در مسجد جامع سرحد آباد افتادم که در آخر متن پیامک قید شده بود” کاظمی "
نمی دانستم ایشان از خانواده شهید کاظمی هستند ولی مراسم خاطره گویی برایم بسیار جالب بود و به همین دلیل یکی از گزارشهای که صبح جمعه جزء برنامه های من برای شبکه خبری تحلیلی فردیسان بود را کنسل کردم و به سرحد آباد رفتم تا آدرس را پیدا کنم ۲۰ دقیقه دیرتر از قرارمان رسیدم خیلی ناراحت و نگران از اینکه مردم و خانواده های شهدا و جانبازان همه آمده اند و جای دوربین من آنجا خالیست تا از بیانات و خاطرات این عزیزان چیزی عایدم نشود
به هر حال آدرس را پیدا کردم و وارد مسجد شدم وچه غریبانه دیدم مراسم یاد یاران و خاطره گویی جانبازان را دست به دوربین بردم تا تصاویری از این مراسم داشته باشم ولی کسی جز خانواده های شهدا و جانبازان دفاع مقدس نبود و دیدم مراسمی چون غریبی شهدای ما در جبهه ها که در هنگام شهادت کسی بالای سرشان نبود
مراسم شروع شده بود . مجری برنامه به نوبت خانواده های شهدا و سپس جانبازان را به تریبون دعوت می کرد تا هرکدام به نوبه خود از فرزندان شهیدشان ، وصیت نامه هایشان ویا از خاطره دوران حضور در جبهه را بیان کنند ، مادر یا پدر شهیدی به نوبت خاطره ای از شهیدان خود را بیان می کردند . فضای مسجد چنان بود که خود را در خط مقدم حس می کردم .
بهروزی ، از شهید کاظمی می گفت از شهیدمحمد خاکی فیروز و خواندن نماز شب و طلب شهادت از خدایش می گفت از شهید طباطبایی که با چه دردسری توانست به جبهه اعزام شود و از شهید احمد بهروزی و شهید سعید خاکی فیروزگفت
پسر حاجی بخشی از دو برادر شهیدش و از شجاعت ها و فعالیت های پدرش در زمان حیاتش می گفت .
خواهر شهید کاظمی از خصوصیات برادر شهیدش و از همسنگران برادرش شهیدان غلامرضا بهرامی و ابراهیم بهرامی که غلامرضا بی سر و ابراهیم بهرامی بی دست شهید شدند رامی گفت .
رسولی شاعر توانمندکه در وصف شهید و شهدا و گلایه ازجامعه امروزی شعرها می سرود .
پدر نوری از پسرش که چه ساده و عاشقانه به شهادت رسید .
نوروزی ،که به یاد دوران دفاع مقدس وپیروزی خرمشهر نوای آهنگران (ممد نبودی ببینی را خواند. یاد قلی زاده بچه محل و همسنگرم افتادم که دقایقی بعد از آزادی خرمشهر وقتی شهید شده بود چگونه اسلحه در دستانش قفل شده بود. حس کردم در منطقه عملیانی هستم .. و آرپیچی بر دوش گرفتم و در حال شلیک … که صدای مجری مرا به خود آورد و متوجه شدم دوربین بر دوشم وتصویر از این عزیزان را برای آیندگان شاید برای آخرین بار و یا شاید … در حال ضبط کردن می باشم .
به خود آمدم وشنیدم مجری گفت آقای … شما هم از آن دوران برایمان بگوئید .
دوربین را خاموش کردم و پشت تریبون قرار گرفتم . خدایا در مقابل این پاکان و پاک سرشتان چه بگویم .من آلوده به دنیا . آخر من کجا و در مقابل این همه سروهای بلند قامت حرف زدن کجا ؟
با صلوات برمحمد (ص) آنچه برزبانم آمد این بود که یاران روزگاری برای پیکار با دشمن آرپیچی و دوشکاهی بردوش داشتم و اکنون بجای آن دوربین بردوشم ، تا در عرصه فرهنگ و انتقال خواسته ها و مشکلات مردم ویا عملکردهای مثبت مسئولین دلسوز یا احیانآ بالعکس آن به مردم انجام وظیفه کنم و از همسنگران شهیدم حیدری ، قلی زاده ، بهترین دوستم شهید نیکخواه خواستم تا حلالم کنند . آرام از اعماق وجودم گفتم بی مروتها رفتید و شرمندگی را بردوشم گذاشتید…
کاظمی مسئول برگزاری این مراسم با بیان : ای شهید، ای فراتر از ادراک ،ای توصیف تو دست نایافتنی که خدایت گفت:ولکن لا تشعرون،به تبسم رگهایت سوگند، به لحظه ی شیرین پروازت در افق وصل ، به لبخند مولایمان مهدی در آخرین دم گسستنت از خاک ،بر آرمان و ایمان تو پای می فشاریم ، در پایان ازحاضرین در این مراسم تقدیر و قدر دانی به عمل آورد .
منبع: فردیسان
ارسال نظر
اخبار برگزیده