از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز!
باز احمدی نژاد سرفه کرد، رسانه های اصولگرا شروع کردند به نصیحت کردن. گاهی با خودم میگویم حق همه اینهاست که احمدی نژاد مدام حالشان را بگیرد!
من واقعا دلیل این همه آشفتگی را نمیفهمم؟ بعد از گذشت حدودا سه سال از ماجرای معاون اولی اسفندیار رحیم مشایی، که علقه و علاقه جناب احمدی نژاد به مشایی رسما و صراحتا معلوم و مشخص شد (غیر رسمیش که پیش از آن معلوم بود) و بعد از اینکه همه فهمیدند احمدی نژاد، مشایی را با حکم هیچ کسی و هیچ مقامی از خودش جدا نمیکند، این دوستان اصولگرا هنوز هم او را نصیحت میکنند که مراقب جریان انحرافی باش!
کیهان به احمدی نژاد تاخته که این چه لقبهایی است که برای اسفندیار دولت تراشیدی؟ و کلی دلیل و مدرک آورده که انحراف مشایی را ثابت کند. برای چه کسی؟ برای احمدی نژاد یا خوانندگان کیهان؟! آخرش هم نصحیت کرده که «جناب احمدی نژاد! اقداماتی نظیر عزل و نصب های اخیر به یقین راه به جایی نمی برد، چرا که مردم بسیار هوشیارتر و بصیرتر از آنند که حلقه انحرافی تصور می کند. این گونه اقدامات به جایگاه مردمی حضرتعالی آسیب می رساند که رسانده است!»
بی خیال برادر! آیا از احمدی نژاد انتظاری غیر از این داشتی؟! خودت را گول میزنی یا خوانندگانت را؟ اولا که تغییر اعضای کابینه حق رییس جمهور است ثانیا بر فرض که حلقه انحرافی (یعنی جریان مرموزی که خودش را به زور به احمدی نژاد چسبانده!) پشت سر همه این قضایا باشد، خوب که چه؟ بعد از سه سال نصیحت کردن و خطر جریان موهوم انحرافی را به رییس و همه کارهی همان جریان گوشزد کردن، واقعا خسته نشدید؟ کار دیگری بلد نیستید؟
من اگر جای شما بودم نه وقت احمدی نژاد را میگرفتم، نه بیهوده نصحیتش میکردم و نه در بازی دولتیها خودم را گرفتار میکردم. به جای در افتادن با احمدی نژاد و مشایی و جریان انحرافی و ساکتین فتنه و کاسبین فتنه و پرونده سازی برای نامزدهای احتمالی انتخابات آینده و تخریب آنها، به فکر چارهای برای رهایی از این وضعیت میافتادم!
البته باید پرسید کدام چاره؟ سایت ها و رسانههای اصولگرا که همه را تخریب کردهاند، دیگر چه کسی برایشان باقی مانده؟ برای همین هم میگویم که حقشان هست. آنقدر بر سر و کله هم بزنند، آنقدر در سایتها و روزنامههایشان درباره احمدی نژاد و مشایی و قالیباف و لاریجانی و هاشمی و ناطق نوری و ولایتی و خاتمی بنویسند و مشغول اینها شوند؛ آنقدر درباره جلسات خصوصی فلانی با بهمانی افشاگری کنند؛ آنقدر از بهم خوردن و یا برهم زدن برنامه سفر هاشمی به شهرش ذوق کنند تا یک روزی از خواب زمستانی بیدار شوند. روزی که دیگر کار از کار گذشته. البته اگر بیدار شوند!