نگاه معنی دار یک پدر شهید/ تموم کن این فاصله رو.....
گروه استانی «تیتریک»؛ چه نگاه سوزناکی دارد این پدر شهید...معلوم است دلش برای دلبند مهربانش خیلی تنگ شده ..معلوم است با خود میگوید اگر پسر رشیدم اکنون بود ، سر بر شانه هایش میگذاشتم و از این روزگاری که همه خوبی ها را با سرعت به تاراج میبرد گله میکردم...
معلوم است از سرو وضع ما ناراضی است ، از خنده ها و اخلاق بی خیالمان دلش خون میشود....
نکند با خود بگوید حیف جوان رعنایم که برای استقلال و امنیت فردای امثال تو جان خود را فدا کرد...
کاش با خود فکری نکند...
شهدا شرمنده ایم .........
چطور پنهون کنم بغض تو نوشتهام که نشکنه دلت؟چطور باید غم چشمامو از
نگاه ها قایم کنم؟ خستگی هامو از صدام چطور باید پنهون کنم؟
بسه دیگه جنگیدن
تموم کن این فاصله رو
دیگه نمی خوام پنهون کنم غصه هامو جونم رسیده به لب.
نه ...
نه ...
هیچی نگو...
آروم ام نکن...
دیگه چشمام رسوا شده اشک ها دیگه تاب ماندن ندارن درست مثل من که دیگه تابی برای ماندن ندارم.
حیران شده ام
تو که آزاد و رهایی و سبک بال
من اسیرم ..اسیر دنیا .منه بی پر و بال
اینجا برام مثل قفس تنگ و تاریکه
بابا...من دل بریده ام از هر کس و ناکس جایی که هر کسش به فکرخودش است چه
ارزشی برای ماندن داره .خدایا ...خدایا سخت شده واسم .داغ تو ویران گر روحم شده.
کاش برسم به دیدارت .
برام سخت تر از قبل شده دوریت
کاش برسم به دیدارت
کاش برسم به دیدارت
کاش برسم به دیدارت
به امید روز وصال