قبحشکنی و هنجارزدایی به مقدار لازم
گروه هنر و سینما«تیتر یک»/ محمدرستم پور؛
در مورد فیلمی که تجاوز، قتل و اعدام را به تصویر میکشد و از طلاق، روابط نامشروع و غیراخلاقی زن و مرد، سقط جنین حکایت میکند، چه میتوان نوشت؟ ما عمداً کور شدهایم یا کارگردان به تازگی از فرنگ بازگشته است؟ خانواده منحط ایرانی به بنبست رسیده یا سینمای مترقی روشنفکری به پایان خود نزدیک شده است؟ ابتذال و انحطاط، جامعه را به جذامی بیدرمان مبتلا کرده و دولت در مقام یک طبیب چیرهدست به جراحی این جامعه عفونتزده تیغ برداشته یا خواب انتخابات چشم بیدار «فرهنگ و ارشاد» را بسته است؟ «جذب حداکثری» لاجرم باید به دفع ارزشها، هتک حرمتها، انکار عصمتها و صد البته تجاوز به قانونها و هنجارها بینجامد؟
یک داستان تلخِ در قالب یک فیلم فارسی
باید در همین ابتدا تصریح کرد متأسفانه ذکر داستان فیلم با تمامی جزئیات به این دلیل صورت میگیرد که قشر مذهبی جامعه به دانستن همین اطلاعات بسنده کنند و تنها و تنها برای اقناع کنجکاوی خود که به تحریک انصار حزبالله تهران شعلهور شده، به تماشای این فیلم غیراخلاقی و ضدخانواده شتاب نداشته باشند تا موافقان فیلم ادعا نکنند استقبال از فیلم نشانه این است که مسائل و مضامین فیلم مبتلابه جامعه است و دامنه وسیعی دارد و تمامی اقشار، طبقات، سنین و گروههای مختلف را در بر میگیرد!
ناهید (با بازی هنگامه قاضیانی) و نادر (با بازی فرهاد اصلانی) زن کارمند و مرد وکیلی از طبقه متوسط جدید جامعه، در زندگی زناشویی خود دچار بحران روابط و طلاق عاطفی هستند و قرار است به زودی از هم جدا شوند. دختر آنها آوا (با بازی باران کوثری) که آنها را به اسم صدا میکند، به نام همکاری در کار موسیقی با پسری به اسم پدرام (با بازی امیر حسین آرمان) روابط آزاد و غیرهنجاری دارد که مورد اعتراض مادرش و مورد تأیید پدرش است. سعید (با بازی حبیب رضایی) دوست نادر به حریم خانواده آشفته آنها راه دارد و سالهای بسیاری را با ایشان زندگی کرده است. راوی داستان، زنی است به نام سیمین (با بازی پانتهآ بهرام) که همسر سعید و دوست دختر دوران جوانی نادر است. او در دوران جوانی با نادر روابط غیراخلاقی و نامشروع داشته که به بارداری وی منجر شده و سقط جنین سبب شده او دیگر امکان بارداری نداشته باشد. حالا او از فرانسه بازگشته تا با همسر قانونیاش سعید دوباره زندگی کند. سعید میخواهد از او صاحب فرزندی شود و سیمین گمان میبرد او گذشته سیاه و تاریک او و رابطه غیراخلاقیاش با نادر را فهمیده است.
از دیگر سو، سعید در همه سالهایی که معتمد و محرم خانواده نادر بوده، علاقهمند و شیفته دخترش آوا شده است. علاقه و محبتی که به دلیل تأهل و رابطه نزدیک او و خانواده نادر امکان بروز نیافته است. در گیر و دار اختلاف آوا با پدر و مادرش و همچنین دلبستگیهایی که به پدرام دارد، سعید که از شدت انس و الفت آوا به او، عمو سعید خطاب میشود، پناه او میشود. شهوت سعید و مستی آوا کار را به همخوابگی آنها و خودکشی آوا میکشاند. آوا برای جبران این سوءاستفاده جنسی، سعید را به قتل میرساند. مادر آوا یعنی ناهید طی یک فداکاری مادرانه، صحنه را به گونهای میچیند که گویی او قاتل سعید است و به شکلی اعتراف میکند که او و سعید دلبسته هم بودهاند و قرار بوده هر یک از همسرانشان جدا شوند و با یکدیگر ازدواج کنند.
آوا با اشارت و مشورت دوست پسرش پدرام این فداکاری مادر را تاب نمیآورد و ماجرا را به پدرش که وکیلی دائمالخمر است، میگوید. از آن سو، سیمین وکالت حقوقی پیگیری قتل همسرش را از بازماندگان وی میگیرد و در انتقامجویی از نادر که او را برای همیشه از مادری محروم کرده، به دنبال قصاص آوا راهی راهروهای دادگستری میشود. تلاش پدر و مادر آوا برای جلب رضایت او با شرطگذاری عجیب و غیرانسانی او مواجه میشود: فرزند سعید که در شکم آواست، از آن من باشد و نادر نیز با من به فرانسه بازگردد! آوا این شرط را نمیپذیرد و بر اثر فشار عصبی ناشی از شنیدن این شرط، جنین در شکمش سقط میشود و در نهایت، سیمین که به هیچ کدام از اهداف خود- زندگی مجدد با سعید و صاحب فرزندشدن از سعید- دست نیافته، چهارپایه اعدام را از زیر پای آوایی که تازه بیست سالش شده است، میکشد و او به جرم قتل سعید اعدام میشود!
کدام مادر؟ مادری یعنی بارداری؟
سادهلوحانه است اگر هدف فیلمساز را تقدیس مقام مادری بدانیم. ارزش مادری به چیست؟ تنها به وجود یک نطفه در رحم؟ با این توصیف، شبیهسازهای حیوانی و انسانی آزمایشگاههای زیست نیز تحول ذاتی و معرفتی پیدا میکنند و چنان حرمت و عصمتی مییابند که باید بر گِرد آنها طواف کرد. انتقام سیمین از نادر تنها به این دلیل است که او، بیرحمانه و جاهلانه او را از مادری محروم کرده است؟ او میخواهد دختر نادر را از او بگیرد، تنها به این دلیل که او را مجبور کرده است جنین نامشروع ۵ ماه او را زیر خاک کند؟ آیا هر بارداری الزاماً مادری نام میگیرد؟
در یک نگاه تقلیلگرایانه، شأن و شوکت و شهرت مادری، اولاً به عصمت دخترانه موجودی باز میگردد که خود را از بند روابط کثیف حیوانی رها کرده و دل در گروی یک تعهد و میثاق منفرد عاشقانه گذاشته است. مادر از این روی تقدیس میشود که از یک عشق مطهر و انسانی، زمینهساز خلق موجودیتی شده که بر فطرت حنیف ابراهیمی استوار است. و ثانیاً رنجها و آلامی که مادر تحمل میکند تا فرزندش که از گوشت و پوست او تغذیه میکند، در دوران امانتداری او آسیبی نبیند و صحیح و سالم پای به این دنیا بگذارد. کاستن از این مقام معنوی والا به یک فعل و انفعال ساده و مستهجن فیزیولوژیک که در تمامی فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی با «تهوع» نمایش داده میشود، جفا به انسانیت و توهین به آفرینش نیست؟
کارگردان کجای فیلم شکوه مادری را به تصویر کشیده است؟ مممکن است فداکاری سیمین که دخترش آوا را از صحنه جرم فراری میدهد و اعتراف به علاقه حیوانی به سعید و تصمیم او برای ادامه زندگی با همسر قانونی و رسمیاش با سیمین، برای توجیه قتل او از مادری او ناشی شود، اما گلایه سیمین از نادر که رابطه جنسی با او سبب محرومیت دائمیاش از مادری شده است، نمیتواند و نباید معقول باشد. او تقاص عرضه ارزان خود به نادر را میدهد. و جالب اینجاست که شرط سیمین برای گذشتن از قتل او، هدیه فرزند نامشروع سعید و آوا به اوست. گویی که باید به هر قیمتی مادر شد و بارداری و فرزندیابی به هر شیوهای، مادری نام میگیرد. فرزندی که از نطفه مردی تشکیل شده که با او اتفاقاً روابط سرد و منزجرکنندهای داشته است. کارگردان مخاطب را چگونه میبیند؟ مادر را به چه میشناسد؟
عشق و شهوت؛ تعریف شما چیست؟
رابطه آزاد و بی قید و شرط پدرام و آوا به گونهای که حتی با هم وارد یک آپارتمان خالی میشوند، در زیرزمین خانهای با دو پسر دیگر کار موسیقی میکنند، به بدن هم دست میزنند، یک عشق اساطیری و لیلی و مجنون گونه است که از سوی پدر خانواده نیز تأیید میشود. علاقه سعید به آوا، خوابیدن در رختخواب او، سجده او در مقابل آوا، شوخی و خنده و گفتگوی دوطرفه و بازی بیلیارد نیز محبتی اصیل و ناب است. همچنین است علاقه نوستالژیک نادر به سیمین. اما خط قرمز علاقه و عشق زن و مرد، نه دست زدن به یکدیگر و با هم تنها شدن و ساعتها با هم خلوت کردن، بلکه تجاوز عاشق به معشوق است. آن هم اگر با رضایت معشوق باشد، ایرادی ندارد! همچنان که وکیل سعید در دادگاه برای آنکه او را از اتهام تجاوز به آوا نجات دهد، ادعا میکند این اتفاق با رضایت آوا صورت گرفته است!
با این تصویر، عشق و شهوت، رابطه سالم و غیرسالم، هنجار و ناهنجار، تجاوز و همخوابگی، تعریف روشنی ندارد و تنها به نوع نگاه شما بستگی دارد. کارگردان در مقام یک اگزیستانسیالیست بزرگ به شما میگوید اخلاق نسبی است و پدیدههای عالم، حسن و قبح عقلی ندارد و ارزش و ضدارزش، پندارهایی متوهمانه بیش نیستند. اما فیلمساز روشنفکر در مقام یک هادی و مربی به دختران جامعه توصیهای حداقلی دارد: دوستانی که خانواده شما و در محیط گرم و چارچوبدار خانه معرفی میکنند، مانند سعید قابل اعتماد نیستند و دوست پسرانی که خود در زیرزمنیهای سرد و نمور و پارکهای خلوت پیدا میکنید، مانند پدرام بسیار معصوم و نجیب و وفادار و شریف هستند که حتی اگر زمینه سوءاستفاده مانند در اختیار داشتن یک خانه خالی نیز فراهم باشند، خطا نمیکنند.
قبحشکنی و هنجارزدایی به مقدار لازم
شاتهای واضح از سِرو شراب، نوشیدن شراب، کشش جنسی مرد و زن، تجری بازیگران مرد و زن در دست زدن به اندام یکدیگر، بدحجابی و بدپوششی بازیگران زن، نمایش دلبخواهی چادر در وضعیتهای یأس و نومیدی، نشان ندادن قاضی و هیئت اداره کننده دادگاه و تنها پخش صدای محکم قاضی، نداشتن برق کلانتری و فضای تاریک آن، غل و زنجیر زدن به پای آوا در حالی که تنها یک مجرم است و در نهایت سکانسهای دلهرهآور و ترسناک انتهایی فیلم از قصاص، همه و همه مخاطب فهیم را به این نتیجه میرساند که کارگردان به دنبال زیر پا گذاشتن خطهای قرمز هنجاری جامعه است. در غیر این صورت، میتوان حتی پیامهای غیرواقعی برآمده از ذهن بیمار روشنفکری کارگردان همچون خیانت، قتل، اعدام، انحطاط خانواده را به گونهای روایت نمود که هیچیک از افراد مذهبی جامعه معترض نشود و کار تهیهکننده و کارگردان نیز به دادسرا نکشد. اصرار بر سیاهنمایی و تلخگویی به ویژه در سکانسهای پایانی در سینمای پس از انقلاب بینظیر و منحصربهفرد است.
یک فیلم و هزاران سؤال
فیلمنامهنویس و کارگردان چه پاسخی به ایرادات حقوقی فیلمنامه دارند؟ این فیلم چگونه مجوز اکران گرفته است؟ اگر مدیریت نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی به این فیلم مجوز دادهاند، پس چرا حالا کارگردان را مجبور کردهاند سینما به سینما بچرخد و بخشهای اصلاحی را قیچی کند؟ چه اصراری است نمایش این فیلم متوقف نشود؟ چرا خیانت، بحران، سیاهنمایی و مخالفخوانی تم اصلی فیلمهای امروز سینمای ایران شده است؟ فیلمسازان جمهوری اسلامی ایران در کدام شهر و محله زندگی میکنند که تا این حد انحطاط و بیچارگی و تیرهروزی را میبینند و ما نمیبینیم؟
شب، شب طلاقها و اختلافها، شب کینهها و حسادتها، شب مردنها و قبرهاست؛ کی روز وصالها و پیوستنها، روز مهرها و محبتها، روز تولدها و گهوارهها میرسد؟