تحلیلی بر ساختار قدرت در دوره پهلوی؛
دموكراسی مآبی در حكومت محمدرضا پهلوی!!
ظهور 32 كابینه ناپایدار در دوره سلطنت پدر و فرزند(عمده كابینه ها در دوره محمدرضا شاه است) نتیجه ساختار غلط قدرت در درون این حكومت بوده است.
گروه انقلاب اسلامی «تیتریک»؛ آنچه كه بنام سلسله پهلوی می شناسیم در واقع محصول كودتای سوم اسفند سال 1299 ش است كه رضاخان آنرا بنا نهاد. از آنجا كه بنای آن بر پایه مردم سالاری نبود و دست استعمارگران در برپایی آن دخالت داشت، فرجامی غیر از آنچه در سال 1357 اتفاق افتاد- سقوط آن بدست مردم و به رهبری روحانیت- انتظار نمی رفت. پس از رضا شاه، چون نهادهای سازمان یافته ای كه بتوانند پس از او سقوط ناگهانی او خلاء قدرت را پر نمایند، وجود نداشت، در نتیجه میراث سیاسی او بین چندین جریان وابسته به او تقسیم شد و در دوره محمدرضا شاه گروههای قدرتِ ارتش، دربار، مجلس، هیئت دولت، احزاب و مطبوعات قدرت بدست آمده در دوره رضا شاه را بین خود تقسیم شده می دیدند؛ دوره ای كه از دید این تحقیق به دوره «ظهور دولتهای ناپایدار» شناخته می شود. «حكومت دموكراسی مآبانه» محمدرضا شاه، در حقیقت با اقدامات او در هئیت دولت مرتبط بود. این اربتاط بیانگر ساختار قدرت در درون رژیم پهلوی و وابستگان آن است. در حقیقت حكومت دموكراسی مآبانه پاسخ رژیم پهلوی دوم به خواسته های به جا و برحق مردم بود. چرا كه به نظر میرسد ظهور 32 كابینه ناپایدار در دوره سلطنت پدر و فرزند(عمده كابینه ها در دوره محمدرضا شاه است) نتیجه ساختار غلط قدرت در درون این حكومت بوده است. ساختاری كه در آن فقدان پایگاههای مردمی برای مشروعیت دهی به اصول اساسی حكومت، زمینه را برای ظهور گروههای سیاسی برهم كنش فراهم ساخته بود كه برای كسب كرسی های مجلس و دولت با یكدیگر معامله می كردند و برای مردم هیچ نقشی در تصمیم گیریهای كلان كشور قائل نبودند.
ظهور سی و دو دولت ناپایدار در دوره حكومت سلسله پهلوی در ایران كه 53 سال به طول انجامیده است جای تأمل بسیار دارد. دولتهایی كه مدت اعتبارشان به هیچ وجه معلوم نبود و بسته به نظر شاه وقت، وابستگان به شاه، اوضاع سیاسی و اقتصادی كشور، نظر دول غربی و فشار مردم و روحانیون متغیر بودند و كابینه هایی به اصطلاح «ناپایدار» تشكیل می دادند؛ كه به طور متوسط عمر هر كدام از آنها حدود 2 سال بوده است. تأمل در این مسئله ما را به بسیاری از حقایق سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی رهنمون می سازد. در اینجا تحلیلمان را در سه نكته بیان می كنیم: اولین نكته اینست كه مهمترین علت عزل و نصب نخست وزیران وضعیت و شرایط سیاسی و اقتصادی حاكم بر جامعه ایران بوده است. این نكته هم از جانب شاه ایران و هم از جانب دول غربی(بخصوص دو كشور آمریكا و انگلیس) مدنظر بوده است. چرا كه هر دوی آنها با هدف حفظ حكومت و تداوم منافع، اقدام به عزل یا نصب نخست وزیران می كرده اند؛ و در این راه اولین حربه و ابزار را تغییر كابینه می دیدند. بنابراین می توان گفت كه عزل و نصب نخست وزیران مهمترین اقدام دموكراسی مآبانه شاهان پهلوی برای تداوم حكومت بر مردم و فریب افكار عمومی بوده است تا مردم را به بهبود اوضاع و شرایط اقتصادی و سیاسی كشور امیداور نگهدارند.
نكته دوم: برآمدن هیچ كدام از نخست وزیران در چهارچوب منش سیاسی و سیستمهای رایج تشكیل كابینه در جهان آن روز نبوده است، چرا كه بحرانهای مشروعیت و بی ثباتی سیاسی و بحران های اقتصادی و اجتماعی عامل مشخص كننده رئیس كابینه بوده است. در این خصوص اگر به جدول فوق توجه شود در دوره زمامداری هر یك از روسای دولتها مسئله ای سیاسی یا اقتصادی گریبانگیر حكومت وقت بوده است و اساسا تشكیل كابینه نیز برای رفع فوری آن بحران یا مسئله بوجود می آمده است. بنابراین تحلیلهایی كه در این خصوص مبنی بر رشد و شكوفایی اقتصادی و سیاسی مطرح می شود و برخی تحلیلگران خارجی و محققان داخلی در رأس آن قرار دارند، سرابی بیش نیست و بهترین دلیل نیز روی كار آمدن «دولتهای ناپایدار» در كشور بوده است.
نكته سوم: سومین مسئله به نقش مردم و روحانیت مربوط می شود. این دو قشر هم در روی كار آمدن رئیس الوزراها و هم در بركناری آنها نقش داشته اند. چرا كه اعتراضات مردمی به رهبری روحانیون بر علیه اقدامات نابخردانه دولتهای وقت، شاه را بر می انگیخت تا برای ایجاد آرامش نسبی در جامعه، كابینه را تغییر دهد و به این شكل از فشار افكار عمومی بكاهد. مصادیق این امر از ماجرای تمدید قرارداد نفت گرفته تا مسئله لایحه تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و قانون مصونیت مستشاران آمریكایی در ایران مشاهده می شود؛ كه اگر درایت و آینده نگری روحانیون نبود، قطعا محمدرضا شاه به بسیاری از اهداف استبدادی خود می رسید و آنها را به «اسم دموكراسی» به خورد مردم می داد. اوج این آینده نگری در سال 1357 و به رهبری حضرت آیت الله خمینی(ره) رهبر كبیر انقلاب اسلامی ایران است؛ در حالیكه رژیم پهلوی به هر دری زد تا روحانیت را به بقاء خود قانع كند و همان شیوه تشكیل كابینه های ناپایدار را تداوم بخشد، امام خمینی (ره) تداوم سلسله پهلوی را مهمترین عامل وضع كنونی كشور اعلام كرد. با شعله ور شدن آتش انقلاب در زمستان 1356 و گسترش دامنه آن در سال 1357، لحن انتقادی نمایندگان مجالس نیز تندتر شد. همانها كه چاپلوسی شاه را می كردند به منتقدان مردمی تبدیل شدند. با استعفای جمشید آموزگار و نخست وزیری شریف امامی آزادیهای سیاسی بیشتری به مردم داده شد(قانعی، 1388: 99). اما هیچ یك از اینها درمانگر وضع فعلی نبود و همگان نیز به این امر پی برده بودند. بنابراین در دوره پهلوی مدیریت كشور جولانگاه تعداد محدودی از مدیران بود و ملاك ورود به اعضای این خانواده"هزار فامیل" وابستگی قومی، قبیله ای، خاوادگی و ارادت و نزدیكی به دربار بود. حتی خود مجلس نیز در درون همین سیستم اداره می شد. بنابراین هر كس كه از درون این اقوام سر بر می آورد شانس ورود به مناصب بالای حكومتی را داشت و تنها با اندك تلاشی در زمینه كسب وجهه اجتماعی، می توانست وجهه سیاسی پیدا كرده و خود را در سطح ملی مطرح كند. با بررسی وزرای كابینه ها و نخست وزیران می توان گفت كه اكثر آنها از افرادی بودند كه در دوره قاجار و دوره رضاشاه پهلوی جزو گروه نخبگان سیاسی بودند. خانواده هایی مثل آشتیانی، اردلان، اسفندیاری، اعلم، اقبال، اكبر، امامی، حكیمی، منصور و هدایت جزو مهمترین آنها محسوب می شدند كه در دوره های مختلف در دولت به قدرت رسیدند.
اما آنچه كه اسلام به عنوان اولین ضرورت به پیروان خود آموخته است، نپذیرفتن حكومت ظالم و فاسد بر شئون جامعه اسلامی است. چرا كه دین اسلام نیز بر همین اساس از سوی خداون متعال بر رسول اكرم(ص) فرستاده شده است و امام خمینی (ره) با پیروی از سنت ائمه و معصومین (ع) و با اتكاء به نظریه ولایت فقیه تصمیم به برچیدن رژیم پهلوی گرفت و با افشاگری های خود درباره رژیم پهلوی سعی كرد تا طرحی نو در اندام كشور اسلامی ایران انداخته شود و برای اولین بار در تاریخ ایران، جامعه اسلامی بر اساس حكومت و رهبری اسلامی بنیان نهاده شود. در این زمان استراتژی امام خمینی(ره) مخالفت جدی با تمامی فعالیت هایی بود كه سعی در ابقاء خاندان پهلوی و نظام سلطنتی داشتند. ایشان دولت بختیار و دو مجلس سنا و شورای ملی را به دلیل وابستگی به شاه باطل و غیر قانونی اعلام كرد و هر نوع همكاری و موافقت با آنها را خیانت به ملت و از نظر شرعی فساد و حرام خواند. در این میان مناسبات ایران و اسرائیل كه در سطح گسترده ای شكل گرفته بود ندای دادخواهی مردم ایران را رساتر به گوش رژیم پهلوی می رساند؛ این روابط به دلیل نارضایتی های مردم نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا كرد و مردم را در تصمیم خود مصمم تر ساخت.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ظهور سی و دو دولت ناپایدار در دوره حكومت سلسله پهلوی در ایران كه 53 سال به طول انجامیده است جای تأمل بسیار دارد. دولتهایی كه مدت اعتبارشان به هیچ وجه معلوم نبود و بسته به نظر شاه وقت، وابستگان به شاه، اوضاع سیاسی و اقتصادی كشور، نظر دول غربی و فشار مردم و روحانیون متغیر بودند و كابینه هایی به اصطلاح «ناپایدار» تشكیل می دادند؛ كه به طور متوسط عمر هر كدام از آنها حدود 2 سال بوده است. تأمل در این مسئله ما را به بسیاری از حقایق سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی رهنمون می سازد. در اینجا تحلیلمان را در سه نكته بیان می كنیم: اولین نكته اینست كه مهمترین علت عزل و نصب نخست وزیران وضعیت و شرایط سیاسی و اقتصادی حاكم بر جامعه ایران بوده است. این نكته هم از جانب شاه ایران و هم از جانب دول غربی(بخصوص دو كشور آمریكا و انگلیس) مدنظر بوده است. چرا كه هر دوی آنها با هدف حفظ حكومت و تداوم منافع، اقدام به عزل یا نصب نخست وزیران می كرده اند؛ و در این راه اولین حربه و ابزار را تغییر كابینه می دیدند. بنابراین می توان گفت كه عزل و نصب نخست وزیران مهمترین اقدام دموكراسی مآبانه شاهان پهلوی برای تداوم حكومت بر مردم و فریب افكار عمومی بوده است تا مردم را به بهبود اوضاع و شرایط اقتصادی و سیاسی كشور امیداور نگهدارند.
نكته دوم: برآمدن هیچ كدام از نخست وزیران در چهارچوب منش سیاسی و سیستمهای رایج تشكیل كابینه در جهان آن روز نبوده است، چرا كه بحرانهای مشروعیت و بی ثباتی سیاسی و بحران های اقتصادی و اجتماعی عامل مشخص كننده رئیس كابینه بوده است. در این خصوص اگر به جدول فوق توجه شود در دوره زمامداری هر یك از روسای دولتها مسئله ای سیاسی یا اقتصادی گریبانگیر حكومت وقت بوده است و اساسا تشكیل كابینه نیز برای رفع فوری آن بحران یا مسئله بوجود می آمده است. بنابراین تحلیلهایی كه در این خصوص مبنی بر رشد و شكوفایی اقتصادی و سیاسی مطرح می شود و برخی تحلیلگران خارجی و محققان داخلی در رأس آن قرار دارند، سرابی بیش نیست و بهترین دلیل نیز روی كار آمدن «دولتهای ناپایدار» در كشور بوده است.
نكته سوم: سومین مسئله به نقش مردم و روحانیت مربوط می شود. این دو قشر هم در روی كار آمدن رئیس الوزراها و هم در بركناری آنها نقش داشته اند. چرا كه اعتراضات مردمی به رهبری روحانیون بر علیه اقدامات نابخردانه دولتهای وقت، شاه را بر می انگیخت تا برای ایجاد آرامش نسبی در جامعه، كابینه را تغییر دهد و به این شكل از فشار افكار عمومی بكاهد. مصادیق این امر از ماجرای تمدید قرارداد نفت گرفته تا مسئله لایحه تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و قانون مصونیت مستشاران آمریكایی در ایران مشاهده می شود؛ كه اگر درایت و آینده نگری روحانیون نبود، قطعا محمدرضا شاه به بسیاری از اهداف استبدادی خود می رسید و آنها را به «اسم دموكراسی» به خورد مردم می داد. اوج این آینده نگری در سال 1357 و به رهبری حضرت آیت الله خمینی(ره) رهبر كبیر انقلاب اسلامی ایران است؛ در حالیكه رژیم پهلوی به هر دری زد تا روحانیت را به بقاء خود قانع كند و همان شیوه تشكیل كابینه های ناپایدار را تداوم بخشد، امام خمینی (ره) تداوم سلسله پهلوی را مهمترین عامل وضع كنونی كشور اعلام كرد. با شعله ور شدن آتش انقلاب در زمستان 1356 و گسترش دامنه آن در سال 1357، لحن انتقادی نمایندگان مجالس نیز تندتر شد. همانها كه چاپلوسی شاه را می كردند به منتقدان مردمی تبدیل شدند. با استعفای جمشید آموزگار و نخست وزیری شریف امامی آزادیهای سیاسی بیشتری به مردم داده شد(قانعی، 1388: 99). اما هیچ یك از اینها درمانگر وضع فعلی نبود و همگان نیز به این امر پی برده بودند. بنابراین در دوره پهلوی مدیریت كشور جولانگاه تعداد محدودی از مدیران بود و ملاك ورود به اعضای این خانواده"هزار فامیل" وابستگی قومی، قبیله ای، خاوادگی و ارادت و نزدیكی به دربار بود. حتی خود مجلس نیز در درون همین سیستم اداره می شد. بنابراین هر كس كه از درون این اقوام سر بر می آورد شانس ورود به مناصب بالای حكومتی را داشت و تنها با اندك تلاشی در زمینه كسب وجهه اجتماعی، می توانست وجهه سیاسی پیدا كرده و خود را در سطح ملی مطرح كند. با بررسی وزرای كابینه ها و نخست وزیران می توان گفت كه اكثر آنها از افرادی بودند كه در دوره قاجار و دوره رضاشاه پهلوی جزو گروه نخبگان سیاسی بودند. خانواده هایی مثل آشتیانی، اردلان، اسفندیاری، اعلم، اقبال، اكبر، امامی، حكیمی، منصور و هدایت جزو مهمترین آنها محسوب می شدند كه در دوره های مختلف در دولت به قدرت رسیدند.
اما آنچه كه اسلام به عنوان اولین ضرورت به پیروان خود آموخته است، نپذیرفتن حكومت ظالم و فاسد بر شئون جامعه اسلامی است. چرا كه دین اسلام نیز بر همین اساس از سوی خداون متعال بر رسول اكرم(ص) فرستاده شده است و امام خمینی (ره) با پیروی از سنت ائمه و معصومین (ع) و با اتكاء به نظریه ولایت فقیه تصمیم به برچیدن رژیم پهلوی گرفت و با افشاگری های خود درباره رژیم پهلوی سعی كرد تا طرحی نو در اندام كشور اسلامی ایران انداخته شود و برای اولین بار در تاریخ ایران، جامعه اسلامی بر اساس حكومت و رهبری اسلامی بنیان نهاده شود. در این زمان استراتژی امام خمینی(ره) مخالفت جدی با تمامی فعالیت هایی بود كه سعی در ابقاء خاندان پهلوی و نظام سلطنتی داشتند. ایشان دولت بختیار و دو مجلس سنا و شورای ملی را به دلیل وابستگی به شاه باطل و غیر قانونی اعلام كرد و هر نوع همكاری و موافقت با آنها را خیانت به ملت و از نظر شرعی فساد و حرام خواند. در این میان مناسبات ایران و اسرائیل كه در سطح گسترده ای شكل گرفته بود ندای دادخواهی مردم ایران را رساتر به گوش رژیم پهلوی می رساند؛ این روابط به دلیل نارضایتی های مردم نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا كرد و مردم را در تصمیم خود مصمم تر ساخت.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ارسال نظر
اخبار برگزیده