"تیتر1"/ در باب حقیر دانستن مردم توسط رژیم پهلوی؛
از نوشته های مادر فرح/ محمد رضا پهلوی میگفت ، مردم یک مشت گوسفند هستند
فریده دیبا مادر فرح در کتاب خود نوشته است ، دامادم محمد رضا پهلوی میگفت ، مردم یک مشت گوسفند هستند و ارزشی ندارند و او با این افکار فاتحه حکومت خود را خواند.
گروه وبگردی «تیتریک»؛تحقیر
مردم ایران و دادن نسبتهای منفی و حقارت آمیز به آنها پدیده ای است که رژیم منحوس پهلوی به آن عادت داشت و از این رو بود که پشتوانه ای عظیم را از دست داد ، ملتی که به تعبیر حضرت امام خمینی (ره) «بهصورت
مجاهدین صدر اسلام درآمدند» و حماسه ای شکوهمند را پدید آورده و جهانی کردند.
به بخش کوچکی از همهی اظهارنظرهای تحقیرآمیز دربارهی مردم ایران، از دوران پهلوی اول تا امروز اشاره می کنیم و در ادامه قسمتهایی از نوشته های کتاب خاطرات مادر فرح را در این خصوص میخوانیم.
به بخش کوچکی از همهی اظهارنظرهای تحقیرآمیز دربارهی مردم ایران، از دوران پهلوی اول تا امروز اشاره می کنیم و در ادامه قسمتهایی از نوشته های کتاب خاطرات مادر فرح را در این خصوص میخوانیم.
محمدرضا پهلوی پس از پیروزی انقلاب بزرگترین اشتباه خود را تلاش برای پیش بری «مردمی باستانی» بهسوی استقلال و سلامت و فرهنگ «با کمک زور» میدانست.
رضا پهلوی مردم ایران را مردمی میشناخت که «عادت به شستن دست و صورت نداشتند و آب دماغ خود را به آستین پیراهن میکشیدند و پاک میکردند»
فرح دیبا آخرین همسر آخرین شاه ایران مردم جنوب تهران را «کمتر از حیوان» میدانست.
تاجالملوک مادر محمدرضا پهلوی مردم ایران را «افرادی حسود و مذبذب» میدانست که «حکومت کردن بر آنها افتخار محسوب نمیشود.»
محمدرضا پهلوی مردم ایران را «از معدود ملل عقبافتادهي جهان» میدانست که «حتی عادت به شستشوی دست و صورت خود نداشتند» و البته بر این باور بود که «رضاخان مردم را به شستن دست و صورت و نظافت شخصی عادت داد»
فریده دیبا نگارنده کتاب دخترم فرح در کتاب خود به بیان خاطرات زندگی اش پرداخته است ، در این کتاب که از روی نوار کاست صحبتهای وی پیاده شده ، این خاطرات به صورتی ساده و بیانی بدون مصلحت اندیشی بی پرده بیان شده است.
رضا پهلوی مردم ایران را مردمی میشناخت که «عادت به شستن دست و صورت نداشتند و آب دماغ خود را به آستین پیراهن میکشیدند و پاک میکردند»
فرح دیبا آخرین همسر آخرین شاه ایران مردم جنوب تهران را «کمتر از حیوان» میدانست.
تاجالملوک مادر محمدرضا پهلوی مردم ایران را «افرادی حسود و مذبذب» میدانست که «حکومت کردن بر آنها افتخار محسوب نمیشود.»
محمدرضا پهلوی مردم ایران را «از معدود ملل عقبافتادهي جهان» میدانست که «حتی عادت به شستشوی دست و صورت خود نداشتند» و البته بر این باور بود که «رضاخان مردم را به شستن دست و صورت و نظافت شخصی عادت داد»
فریده دیبا نگارنده کتاب دخترم فرح در کتاب خود به بیان خاطرات زندگی اش پرداخته است ، در این کتاب که از روی نوار کاست صحبتهای وی پیاده شده ، این خاطرات به صورتی ساده و بیانی بدون مصلحت اندیشی بی پرده بیان شده است.
وی بر اثر کهولت سن و نا آشنایی با ساخت و پاختهای سیاسی اسرار مگوی خانواده پهلوی و دیبا را آشکار کرده است.
در این کتاب فریده دیبا دست خواننده را میگیرد و به ریزترین و خصوصی ترین مسائل این خانواده ، پشت پرده های مفاسد اخلاقی و اقتصادی خاندان پهلوی میبرد و جالب اینکه جانب هیچگونه مصلحت اندیشی را نیز رعایت نکرده است.
همچنین در این کتاب در عین اینکه از جزء به جزء اخلاقیات و کارها پرده برداشته شده ولی القاب تشریفاتی و عبارات مبالغه آمیز در سطر به سطر آن دیده میشود و تلاش شده است تا بعضی از دشنامها و واژگان توهین آمیز به مخالفان شاه و مبارزان علیه حکومت پهلوی حذف گردد.
به گفته ناشر کتاب فریده دیبا در رادیوی لوس آنجلس ، این کتاب که در آن روزهای دربدری و اقامت در غربت و مفاسد اخلاقی خاندان پهلوی در آن به راحتی در مقابل چشمان خوانندگان قرار گرفته است به شدت خشم این اعضای خانواده محمدرضا پهلوی را و حتی دخترش فرح را فراهم آورده است.
این کتاب در میان ایرانیان مقیم آمریکا از پرطرفدارترین و پرفروشترین کتابها است که در این اینجا به مناسبت فرارسیدن 36 سالگرد پیروزی انقلاب پرشکوه اسلامی ، بخشهایی از آن را برای استفاده خوانندگان قرار میدهیم.
بخشی از اواخرکتاب : خاطره دیگرم مربوط به نطق تاریخی محمدرضا در روز اول شروع جشنهای دوهزارو پانصد ساله ، در برابر آرامگاه کوروش کبیر ، در پاسارگاد است.
محمدرضا ، در آن روز ، سخنرانی تاریخی خود را خطاب به مقبره کوروش کبیر ایراد کرد و ضمن آن گفت : (( کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم!))
از آن لحظه به بعد این جمله دستاویزی برای فرح و نوه ها و حتی خواهران و برادران محمدرضا شاه شده بود که متصل سربه سر محمدرضا میگذاشتند و با او شوخی میکردند.
برای مثال رضا به دخترم میگفت : (( مامان شما برو آسوده بخواب بابا طبق قولی که به کوروش داده همچنان بیدار است!))
یا دخترم به من میگفت :(( برو چند دقیقه استراحت کن و بخواب !من از کوروش اجازه ات رو گرفته ام!))
البته محمد رضا بیدار و متوجه نبود که اطرافیانش او را خواب کرده اند.
او حقایق جامعه ایران را نمی دید.
مردم را تحقیر میکرد و ناچیز میشمرد.
محمد رضا می گفت این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند.مثل گوسفند میمانند.
تحقیر او نسبت به مردم پس از ماجرای بیست و هشتم مرداد 1332 زیاد شده بود.
در این روز مردم تا ظهر از مصدق حمایت میکردند و به نفع او شعار میدادند و از بعد از ظهر حامی محمد رضا شدند و شروع به تظاهرات شاهدوستانه کردند.
محمدرضا که تلون مزاج و دورویی مردم را در این ماجرا دیده بود ، دیگر اعتمادی به توده های مردنم نداشت و آنها را ((عوام)) مینامید.
محمدرضا موقعی که در سال 1356 مهمترین و بزرگترین تظاهرات خیابانی در تبریز روی داد و خبر اجتماع و تظاهرات مردم تبریز 0 به مناسبت چهلم کشته شدگان قم )) به اطلاع محمدرضا رسید ! با ناراحتی به فرح گفته بود : برخلاف قولی که به کوروش داده بودم نتوانستم خودم را بیدار نگه دارم !))
مردم تبریز برای بزرگداشت کشته شدگان حوادث قم مراسمی در یکی از مساجد تبریز برپا کرده و ضمن آن با پلیسها درگیر شده بودند.
محمدرضا نمیتوانست این حادثه را که در آن مجسمه های محمدرضا به پایین کشیده شده و چند سینما و یک کارخانه تولید نوشابه (پپسی کولا) را آتش زدند و در این حادثه چند نفر کشته و زخمی شدند.
محمدرضا نمیتوانست این حادثه را باور کند و پیاپی میگفت : (( مردم تبریز؟ نه نه باورم نمیشود! ))
خدا لعنت کند اطرافیان محمدرضا و به خصوص امیرعباس هویدا را که همیشه شاه را باد میکردند واو را ((عقل کل)) می نامیدند!
بوسیدن دست و پای محمدرضا و اطلاق القاب و اسامی پر طمطراق از زمان روی کار آمدن او در شهریور 1320 شروع شده بود و از زمان دوران حکوکت دکتر اقبال اوج گرفت و در دوران نخست وزیری هویدا به بلندای خود رسید .
به نظر من این بزرگترین ظلمی است که به محمدرضا شده است ، بخصوص پس از جشنهای دوهزارو پانصدمین سالگرد تأسیس شاهنشاهی ایران محمدرضا دچار افکار مالیخولیایی گردید.
در این کتاب فریده دیبا دست خواننده را میگیرد و به ریزترین و خصوصی ترین مسائل این خانواده ، پشت پرده های مفاسد اخلاقی و اقتصادی خاندان پهلوی میبرد و جالب اینکه جانب هیچگونه مصلحت اندیشی را نیز رعایت نکرده است.
همچنین در این کتاب در عین اینکه از جزء به جزء اخلاقیات و کارها پرده برداشته شده ولی القاب تشریفاتی و عبارات مبالغه آمیز در سطر به سطر آن دیده میشود و تلاش شده است تا بعضی از دشنامها و واژگان توهین آمیز به مخالفان شاه و مبارزان علیه حکومت پهلوی حذف گردد.
به گفته ناشر کتاب فریده دیبا در رادیوی لوس آنجلس ، این کتاب که در آن روزهای دربدری و اقامت در غربت و مفاسد اخلاقی خاندان پهلوی در آن به راحتی در مقابل چشمان خوانندگان قرار گرفته است به شدت خشم این اعضای خانواده محمدرضا پهلوی را و حتی دخترش فرح را فراهم آورده است.
این کتاب در میان ایرانیان مقیم آمریکا از پرطرفدارترین و پرفروشترین کتابها است که در این اینجا به مناسبت فرارسیدن 36 سالگرد پیروزی انقلاب پرشکوه اسلامی ، بخشهایی از آن را برای استفاده خوانندگان قرار میدهیم.
بخشی از اواخرکتاب : خاطره دیگرم مربوط به نطق تاریخی محمدرضا در روز اول شروع جشنهای دوهزارو پانصد ساله ، در برابر آرامگاه کوروش کبیر ، در پاسارگاد است.
محمدرضا ، در آن روز ، سخنرانی تاریخی خود را خطاب به مقبره کوروش کبیر ایراد کرد و ضمن آن گفت : (( کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم!))
از آن لحظه به بعد این جمله دستاویزی برای فرح و نوه ها و حتی خواهران و برادران محمدرضا شاه شده بود که متصل سربه سر محمدرضا میگذاشتند و با او شوخی میکردند.
برای مثال رضا به دخترم میگفت : (( مامان شما برو آسوده بخواب بابا طبق قولی که به کوروش داده همچنان بیدار است!))
یا دخترم به من میگفت :(( برو چند دقیقه استراحت کن و بخواب !من از کوروش اجازه ات رو گرفته ام!))
البته محمد رضا بیدار و متوجه نبود که اطرافیانش او را خواب کرده اند.
او حقایق جامعه ایران را نمی دید.
مردم را تحقیر میکرد و ناچیز میشمرد.
محمد رضا می گفت این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند.مثل گوسفند میمانند.
تحقیر او نسبت به مردم پس از ماجرای بیست و هشتم مرداد 1332 زیاد شده بود.
در این روز مردم تا ظهر از مصدق حمایت میکردند و به نفع او شعار میدادند و از بعد از ظهر حامی محمد رضا شدند و شروع به تظاهرات شاهدوستانه کردند.
محمدرضا که تلون مزاج و دورویی مردم را در این ماجرا دیده بود ، دیگر اعتمادی به توده های مردنم نداشت و آنها را ((عوام)) مینامید.
محمدرضا موقعی که در سال 1356 مهمترین و بزرگترین تظاهرات خیابانی در تبریز روی داد و خبر اجتماع و تظاهرات مردم تبریز 0 به مناسبت چهلم کشته شدگان قم )) به اطلاع محمدرضا رسید ! با ناراحتی به فرح گفته بود : برخلاف قولی که به کوروش داده بودم نتوانستم خودم را بیدار نگه دارم !))
مردم تبریز برای بزرگداشت کشته شدگان حوادث قم مراسمی در یکی از مساجد تبریز برپا کرده و ضمن آن با پلیسها درگیر شده بودند.
محمدرضا نمیتوانست این حادثه را که در آن مجسمه های محمدرضا به پایین کشیده شده و چند سینما و یک کارخانه تولید نوشابه (پپسی کولا) را آتش زدند و در این حادثه چند نفر کشته و زخمی شدند.
محمدرضا نمیتوانست این حادثه را باور کند و پیاپی میگفت : (( مردم تبریز؟ نه نه باورم نمیشود! ))
خدا لعنت کند اطرافیان محمدرضا و به خصوص امیرعباس هویدا را که همیشه شاه را باد میکردند واو را ((عقل کل)) می نامیدند!
بوسیدن دست و پای محمدرضا و اطلاق القاب و اسامی پر طمطراق از زمان روی کار آمدن او در شهریور 1320 شروع شده بود و از زمان دوران حکوکت دکتر اقبال اوج گرفت و در دوران نخست وزیری هویدا به بلندای خود رسید .
به نظر من این بزرگترین ظلمی است که به محمدرضا شده است ، بخصوص پس از جشنهای دوهزارو پانصدمین سالگرد تأسیس شاهنشاهی ایران محمدرضا دچار افکار مالیخولیایی گردید.
ارسال نظر
اخبار برگزیده