خاطره رئیس ستاد دهه فجر استان البرز از “مرگ بر شاه بازی”!
رییس ستاد دهه فجر استان البرز: شبها در قم برنامه ای به نام “مرگ بر شاه بازی” داشتیم.
گروه استانی «تیتریک»؛ حجت الاسلام و المسلمین روحی یزدی در بیان خاطراتش از سال ۵۷ به دانش روز گفت: سال ۵۷، ۱۸ ساله و در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بودم. از سال ۵۶ که نهضت امام اوج گرفت، طلبه جوانی بودم و در برنامه هایی که معمولا روحانیون جوان اعم از تظاهرات و برنامه های تبلیغی در آن شرکت داشتند خود را ملزم به حضور و فعالیت می دانستیم.
زمانیکه مقاله احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات علیه امام چاپ شد و به مقام مرجعیت جسارت کرد درس های حوزه علمیه تعطیل شد و ما هم به مدت سه روز کار طلاب جوان این بود که مخصوصا به منزل مراجع می رفتند از منزل مرحوم آیت الله گلپایگانی، مرحوم نجفی مرعشی، علامه طباطبایی در قالب راهپیمایی آرام حضور پیدا می کردیم و از بزرگان دین و حوزه می خواستیم که عکس العملی نسبت به اهانت به جایگاه امام (ره) نشان دهند تا اینکه روز ۱۹ دیماه در راهپیمایی شرکت کردیم و قرار شد بعد از مراجعت به منزل، نماز و استراحت مجددا عصر شرکت کنیم که در ادامه کسبه و طلاب نیز حضور پیدا کردند و ساعت ۴ عصر ۱۹ دی بود که به منزل آیت الله نوری همدانی رفته بودیم، در برگشت از منزل ایشان خیابان صفاییه قم، میدان فاطمی که الان به نام میدان شهداست و خیابان ارم تیر اندازی شد و تعدادی از کسانیکه در این حضور اعتراض آمیز بودند به شهادت رسیدند، حسین قاسمیان دوست همکلاسی دوره دبستان خودم نیز در آن جمع به شهادت رسید.
با توجه به شهادت ایشان و رفتاری که رژیم در مقابل مرجعیت داشت و برخوردی که در این چند روز مامورین ساواک داشتند عصبانی و ناراحت بودیم مجددا استارت کار و نهضت مجدد امام خورده شد و کم کم کار به جایی کشید که شبها در قم برنامه ای به نام "مرگ بر شاه بازی” داشتیم و به گونه ای بود که شبها وارد خیابانها و کوچه های فرعی می شدیم چون در این مدت اخیر قم حکومت نظامی بود و کسی مجاز نبود شبها در خیابان حضور پیدا کند اما ما مامورین را در خیابانی سرگرم می کردیم، آتش روشن می کردیم و شعار می دادیم و زمانیکه جمعیتمان کم بود از بلندگو استفاده می کردیم تا جمعیت زیادی جلوه کنیم و زمانیکه مامورین سرگرم می شدند دوستان با کد و رمزهایی با توجه به اینکه آن زمان تلفن همراه نبود با چراغ قوه از ابتدای کوچه، انتهای کوچه خبر می دادیم که مامورین آمدند یا رفتند و این کدهایی بود که معمولا بین ما رد و بدل می شد و شبهای بسیار شیرینی بود.
ما روزها کلاس می رفتیم و درس می خواندیم و شبها نیز در مرگ بر شاه بازی بودیم و به آن مبارزه نمی گفتیم آنقدر که برای ما در عالم جوانی حضور در برنامه ها نشاط آفرین و شاداب بود که این اسم را به آن داده بودیم و زمانیکه گارد شاهنشاهی مشغول خاموش کردن آتش و لاستیک ها در کوچه می شدند قسمت هایی دیگر شعارها بلند می شد، این حرکت ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال ۵۷ ارتباط امام با مردم قویتر شد و ما با توجه به اینکه طلبه بودیم در ایام تعطیلی حوزه برای تبلیغ به شهرها می رفتیم، من در آن زماناستان کرمان و اکثر شهرهای آن را رفتم و همچنین استان هرمزگان که صرفا برای تبلیغ و نیز حامل پیام های انقلاب بودیم؛ نوارهای کاست به مردمی که می شناختیم می دادیم و اعلامیه هایی به آنها می دادیم. در این حین و قبل از پیروزی انقلاب داستان به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان پیش آمد، یکی از نقاط عطف قبل از انقلاب به آتش کشیدن قران های مسجد جامع و خود مسجد جامع کرمان بود و تعدادی را نیز شهید کردند. در بزرگداشت شهدای این ایام مراسمی در مسجد جامع گذاشته شد و جمعیت خوبی آمده بودند و بین دوستان صحبت بر این شد که چه کسی علیه شاه شعار بدهد.
قرعه به نام بنده افتاد، محور شعارهای آن زمان درود بر امام و مرگ بر شاه بود. من وارد اتاق صوت شدم و غیر از میکروفونی که به منبر وصل شد و غیر منتظره مرگ بر شاه عظیم و درود بر خمینی برای اولین بار در آن منطقه از یک تریبون رسمی شعار داده شد و همین حرکت باعث شد که خیلی از افراد قدرت، توان و جسارت به خود بگیرند و پیامد این برنامه این بود که در همان سال ۵۷، در ششم ماه محرم خواهر زاده من ” حسن توکلی”در تظاهرات شرکت کرد تیر خورد و جدا از بحث دایی و خواهر زاده مثل دو برادر بودیم و در روز تاسوعا به شهادت رسید و در روز عاشورا تشییع جنازه شد و تقریبا اولین شهید انقلاب آن زمان بود. بعد از اینکه هفتم او را در کرمان برگزار کردیم با توجه به اینکه خواهر من بسیار ناراحت از دست دادن فرزندش بود هفتم خواهر زاده ام که به خوارم گفتیم که به قم بیاید خواهرم نیز تصادف کرد و فوت شد.
قبل از پیروزی انقلاب و در حادثه ۱۹ دی داماد ما به تهران زنگ زد که قم تیر اندازی شد، یک ساعت بعد ساواک او را به مدت سه سال به سقز تبعید کرد و ما نیز که در منزل به چند نفر اظلاع دادیم به سراغ ما آمدند.
در خاتمه لازم است بگویم که جوانان قدر آزادی امروز را بدانند و اگر جوانان ما از آن زمان اطاعات کافی داشته باشند قدر آزادی و نعمت هایی که در اختیار دارند را بیشتر می دانند.
زمانیکه مقاله احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات علیه امام چاپ شد و به مقام مرجعیت جسارت کرد درس های حوزه علمیه تعطیل شد و ما هم به مدت سه روز کار طلاب جوان این بود که مخصوصا به منزل مراجع می رفتند از منزل مرحوم آیت الله گلپایگانی، مرحوم نجفی مرعشی، علامه طباطبایی در قالب راهپیمایی آرام حضور پیدا می کردیم و از بزرگان دین و حوزه می خواستیم که عکس العملی نسبت به اهانت به جایگاه امام (ره) نشان دهند تا اینکه روز ۱۹ دیماه در راهپیمایی شرکت کردیم و قرار شد بعد از مراجعت به منزل، نماز و استراحت مجددا عصر شرکت کنیم که در ادامه کسبه و طلاب نیز حضور پیدا کردند و ساعت ۴ عصر ۱۹ دی بود که به منزل آیت الله نوری همدانی رفته بودیم، در برگشت از منزل ایشان خیابان صفاییه قم، میدان فاطمی که الان به نام میدان شهداست و خیابان ارم تیر اندازی شد و تعدادی از کسانیکه در این حضور اعتراض آمیز بودند به شهادت رسیدند، حسین قاسمیان دوست همکلاسی دوره دبستان خودم نیز در آن جمع به شهادت رسید.
با توجه به شهادت ایشان و رفتاری که رژیم در مقابل مرجعیت داشت و برخوردی که در این چند روز مامورین ساواک داشتند عصبانی و ناراحت بودیم مجددا استارت کار و نهضت مجدد امام خورده شد و کم کم کار به جایی کشید که شبها در قم برنامه ای به نام "مرگ بر شاه بازی” داشتیم و به گونه ای بود که شبها وارد خیابانها و کوچه های فرعی می شدیم چون در این مدت اخیر قم حکومت نظامی بود و کسی مجاز نبود شبها در خیابان حضور پیدا کند اما ما مامورین را در خیابانی سرگرم می کردیم، آتش روشن می کردیم و شعار می دادیم و زمانیکه جمعیتمان کم بود از بلندگو استفاده می کردیم تا جمعیت زیادی جلوه کنیم و زمانیکه مامورین سرگرم می شدند دوستان با کد و رمزهایی با توجه به اینکه آن زمان تلفن همراه نبود با چراغ قوه از ابتدای کوچه، انتهای کوچه خبر می دادیم که مامورین آمدند یا رفتند و این کدهایی بود که معمولا بین ما رد و بدل می شد و شبهای بسیار شیرینی بود.
ما روزها کلاس می رفتیم و درس می خواندیم و شبها نیز در مرگ بر شاه بازی بودیم و به آن مبارزه نمی گفتیم آنقدر که برای ما در عالم جوانی حضور در برنامه ها نشاط آفرین و شاداب بود که این اسم را به آن داده بودیم و زمانیکه گارد شاهنشاهی مشغول خاموش کردن آتش و لاستیک ها در کوچه می شدند قسمت هایی دیگر شعارها بلند می شد، این حرکت ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال ۵۷ ارتباط امام با مردم قویتر شد و ما با توجه به اینکه طلبه بودیم در ایام تعطیلی حوزه برای تبلیغ به شهرها می رفتیم، من در آن زماناستان کرمان و اکثر شهرهای آن را رفتم و همچنین استان هرمزگان که صرفا برای تبلیغ و نیز حامل پیام های انقلاب بودیم؛ نوارهای کاست به مردمی که می شناختیم می دادیم و اعلامیه هایی به آنها می دادیم. در این حین و قبل از پیروزی انقلاب داستان به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان پیش آمد، یکی از نقاط عطف قبل از انقلاب به آتش کشیدن قران های مسجد جامع و خود مسجد جامع کرمان بود و تعدادی را نیز شهید کردند. در بزرگداشت شهدای این ایام مراسمی در مسجد جامع گذاشته شد و جمعیت خوبی آمده بودند و بین دوستان صحبت بر این شد که چه کسی علیه شاه شعار بدهد.
قرعه به نام بنده افتاد، محور شعارهای آن زمان درود بر امام و مرگ بر شاه بود. من وارد اتاق صوت شدم و غیر از میکروفونی که به منبر وصل شد و غیر منتظره مرگ بر شاه عظیم و درود بر خمینی برای اولین بار در آن منطقه از یک تریبون رسمی شعار داده شد و همین حرکت باعث شد که خیلی از افراد قدرت، توان و جسارت به خود بگیرند و پیامد این برنامه این بود که در همان سال ۵۷، در ششم ماه محرم خواهر زاده من ” حسن توکلی”در تظاهرات شرکت کرد تیر خورد و جدا از بحث دایی و خواهر زاده مثل دو برادر بودیم و در روز تاسوعا به شهادت رسید و در روز عاشورا تشییع جنازه شد و تقریبا اولین شهید انقلاب آن زمان بود. بعد از اینکه هفتم او را در کرمان برگزار کردیم با توجه به اینکه خواهر من بسیار ناراحت از دست دادن فرزندش بود هفتم خواهر زاده ام که به خوارم گفتیم که به قم بیاید خواهرم نیز تصادف کرد و فوت شد.
قبل از پیروزی انقلاب و در حادثه ۱۹ دی داماد ما به تهران زنگ زد که قم تیر اندازی شد، یک ساعت بعد ساواک او را به مدت سه سال به سقز تبعید کرد و ما نیز که در منزل به چند نفر اظلاع دادیم به سراغ ما آمدند.
در خاتمه لازم است بگویم که جوانان قدر آزادی امروز را بدانند و اگر جوانان ما از آن زمان اطاعات کافی داشته باشند قدر آزادی و نعمت هایی که در اختیار دارند را بیشتر می دانند.
منبع: دانش روز
ارسال نظر
اخبار برگزیده