سرزمین «مکدونالد» در آستانه ورشکستگی
به نقل از روزنامه بهار، در روز اول آگوست 2012 شهر کوچک سن برناردینو واقع در شرق لسآنجلس اعلام ورشکستگی کرد؛ همان شهری که بیش از یک ساعت با لسآنجلس فاصله ندارد و امروز یکی از خشنترین و فقیرترین شهرهای آمریکا محسوب میشود. این شهر که زمانی پایه و اساس یکی از بزرگترین موفقیتهای آمریکا به شمار میآمد امروز حتی توانایی پرداخت حقوق ماموران پلیس را هم ندارد و شهر در زبالهها غرق شده است.
و این برای کسانی که در این شهر ماندهاند یک فاجعه محسوب میشود. اما این ورشکستگی را میتوان افلاس سرزمینی دانست که طی چندین دهه برخورداری از رفاه، از این امتیاز برای ساختن دولت و سیستمی کارآمد استفاده نکرد. آمریکا در تمامی نقاط خود با کمبود پول روبهرو است: در واشنگتن و در شهرها و دیگر ایالات و همینطور در ولایات. آمریکا در سالهای گذشته هیچ سرمایهگذاری روی زیرساختهای خود انجام نداد و به همین خاطر شالودههای این کشور تحلیل رفت؛ همان شالودهها و اساسی که به همه آمریکاییها این امکان را میداد که سهمی از آن رویای آمریکایی داشته باشند.
سن برناردینو سومین شهر ایالت کالیفرنیا محسوب میشود که بعد از دو شهر استاکتون و سپس اسکیورت ماموت اعلام ورشکستگی کرد. اکثر شهرهای آمریکا امروزه بدهیهای بالایی دارند و هیچکس به غیراز واشنگتن این امکان را ندارد که به آنها پول قرض بدهد. این وضعیت برای مردم عادی نیز کاملا محسوس است. روزنامه اکونومیست در یکی از شمارههای اخیر خود نوشت که سررسید بدهیهای شهرها و ولایات نه در 10 سال آینده بلکه همین امروز و فردا منقضی خواهد شد.
«مردیت ویتنی» تحلیلگر اقتصادی که زمانی سرنوشت شرکتهای سیتیز گروپ و برادران لمان را پیشبینی کرده بود، در پایان سال 2010 نسبت به ورشکستگی شهرها و ولایات آمریکا هشدار داد. او گفته بود که بیش از یکصد شهر را خطر ورشکستگی تهدید میکند و خسارات احتمالی بیش از صدمیلیارد دلار خواهد بود. در حال حاضر بدهیهای محلی بالغ بر دو میلیارد دلار میشود و این در حالی است که دولت ایالات متحده بیش از 16میلیارد دلار مقروض است. این بحران حتی به صورت مستقیم بر زندگی شهروندان تاثیر گذاشته و قدرت خرید مردم کاهش یافته است.
در این میان سن برناردینو حتی توانایی پرداخت حقوق کارمندان را هم ندارد. نهادهای شهر برای کاستن از هزینهها 20درصد از کارمندان خود را اخراج کرده و حقوق بقیه افراد را 10درصد کاهش داده است. شمار همکاران شهردار نیز از 9 نفر به دو نفر رسیده و سه کتابخانه از چهار کتابخانه شهر و همینطور مرکز مشاوره برای مبارزه با بزهکاری تعطیل شده است. به احتمال زیاد پلیس این شهر نیز در آینده نزدیک از اتومبیلهای قرضی از شهرهای همسایه و به صورت مشترک برای انجام وظایف خود استفاده خواهد کرد. و این برای شهری که در سال 2012 شاهد 32 فقره قتل بوده است و یکی از صد شهر خطرناک آمریکا به حساب میآید اصلا خبر خوبی نیست.
سن برناردینو با 213000 نفر جمعیت در سال گذشته 45میلیون دلار کسری بودجه داشت. حتی بخش خدمات شهری نیز از چندی پیش قادر به ارائه خدمات ضروری نیست و به همه این مشکلات میتوان مشکل عدم پرداخت حق بازنشستگی کارمندان را نیز اضافه کرد. با آغاز بحران مالی درآمدها به شدت کاهش یافت و مالیاتهای پرداختنشده قیمت خانه و مستغلات در این شهر را در حد صفر کاهش داد.
تعداد مزایدههای اجباری در این شهر سهبرابر و نیم بیشتر از میانگین آن در سراسر ایالات متحده است و هر روز نیز سقوط به پرتگاه محتملتر میشود. در شهر دیترویت باغچههای جلوی خانههای خالیشده با رنگ سبز رنگآمیزی شده است تا حداقل خریداران در نظر اول فکر کنند که هنوز هم در این باغچهها چمن وجود دارد. اما در سن برناندینو پولی برای خرید رنگ وجود ندارد.
«بینا خاخریا» به عنوان واسطه خرید و فروش ملک برای یک شرکت بزرگ املاک و مستغلات کار میکند و این شرکت در واقع سازمانی است که خانهها را از ویرانی کامل نجات میدهد. این شرکت خانههای مزایدهای را خریده و تعمیراتی جزیی و ظاهری روی آن انجام میدهد و سپس به دنبال مشتری میگردد و غالبا این خانهها به زوجهای جوانی که در همین شهر زندگی میکردند فروخته میشد.
اما امروز تلاش برای نجات بیهوده است زیرا دیگر نمیتوان چیزی را نجات داد. در حال حاضر یک خانه بزرگ و ویلایی سه اتاقخوابه در سن برناندینو تنها 56هزار دلار خرید و فروش میشود یعنی یکدهم قیمت آپارتمانی شیک در لسآنجلس. و به این صورت افرادی مانند خاخریا نیز باید به فکر شغلی دیگر در جایی دیگر باشند.
سرمایهگذاریهای دولت در اقتصاد آمریکا از دهه 70 سیر نزولی به خود گرفت. در حالی که در سال 1975 امکانات و خدمات عمومی که دولت ارائه میداد هزینهای برابر با 72درصد تولید ناخالص ملی را شامل میشد امروزه این رقم به 55درصد کاهش یافته است. اگرچه در این سالها شهرداران آمریکا پروژههای زیادی از جمله استادیوم و پارک و امثالهم را ساختند اما هزینه همه این اقدامات از منابعی خارج از دولت تامین میشد. به این ترتیب دولت آمریکا به عنوان مثال مخارج ساخت هیچ بزرگراهی را بر عهده نمیگرفت و این روش درست برخلاف روش دولت در دهه 30 محسوب میشود.
به این ترتیب شهرها غالبا خودگردان شدند اما این خودگردانی عوارضی هم داشت که از جمله آن افزایش شدید دستمزد نیروهای پلیس و همینطور افزایش امتیازهای بخش خدماتی بود. در حال حاضر در شهر ورشکستهای چون سن برناندینو هر مامور آتشنشانی سالانه یکصدهزار دلار حقوق میگیرد. در عین حال بیمه بازنشستگی که مدیریت شهر برای این افراد پرداخت میکند نیز افزایش یافته و در مقایسه با 10سال پیش سهبرابر شده است. به این صورت 15درصد از بودجه شهر هزینه بیمه بازنشستگی میشود و این مشکل سن برناندینو را فلج کرده است.
در عرصه سیاسی آمریکا اما بحث اصلی بر سر مالیاتهای کمتر است. تنها یکدرصد جمعیت سن برناردینو شامل قانون پرداخت مالیات میشود و اگرچه همین رقم نیز برای این شهر کوچک قابل توجه به نظر میآید اما حکایت از افزایش شکافهای اجتماعی است. این شهر سیستم نقلیه عمومی مدرنی ندارد و ارتباط با متروپل لسآنجلس چندان ساده نیست و علاوه بر آن دولت هم حاضر به سرمایهگذاری برای ساخت اتوبانهای جدید نیست.
باراک اوباما در زمان رقابتهای انتخاباتی اعلام کرد که موفقیت یک مدیر بدون یک دولت قدرتمند امکانپذیر نیست و حتی به یکی از مدیران بزرگ آمریکا نیز گفت که بدون کمک دولت نمیتواند به تنهایی شرکت خود را اداره کند و ظاهرا حق با اوباما است. از نظر رییسجمهور آمریکا مسئولیت موفقیت و عدم موفقیت را نمیتوان متوجه یک نفر دانست.
با این حال جمهوریخواهان با تمام قدرت همچنان در مقابل افزایش مالیاتها مقاومت میکنند و آمریکا به این خاطر دچار بحران شد زیرا تا مدتها همه فکر میکردند که هرکس تنها مسئول شخص خودش است و نه دیگران.
آلبرت اوکورا یعنی همان مردی که صاحب موزه مکدونالد است در سال 1984 یک شرکت عرضه فستفود زنجیرهای تاسیس کرد. این شرکت تنها مرغگریل شده عرضه میکند و به گفته اوکورا رمز موفقیت وی نیز پیروی از همان اصل ماشین همبرگرسازی مکدونالد بود زیرا در این جا نیز مرغها به صورت هماهنگ و یکنواخت گریل میشوند.
در حال حاضر اوکورا یکی از معدود افراد موفق شهر سن برناندینو به حساب میآید و تعداد شعبههای خود را به 32 رسانده است. او میخواست در لسآنجلس یک رستوران افتتاح کند اما پول کافی برای این کار نداشت زیرا هزینه افتتاح یک رستوران در لسآنجلس بسیار بیشتر از همه شعبههای فست فود وی در شهری است که دیگر کسی تمایلی برای ماندن در آن ندارد. او که خود را «چیکن من» مینامد تنها هدف زندگیاش رسیدن به رکورد بالاترین فروش مرغ گریلشده در جهان است. اما افرادی مانند اوکورا بیش از هر چیز دیگر به دنبال فخرفروشی و به رخ کشیدن ثروت خود هستند بدون آنکه گامی برای بیرون کشیدن کشور خود از این باتلاق بردارند.
آلبرت اوکورا و شهر سن برناندینو را میتوان نمادی از وضعیت امروز آمریکا و صاحبان سرمایه در این کشور بحرانزده به شمار آورد.