شناخت امام زمان عامل جلوگیری از نا امیدی
به گزارش گروه فرهنگی تیتریک، هادیان البرز نوشت: در هر بحثي پيش از پرداختن به مسائل آن، بايد به ضرورت و بايستگي آن توجه كرد، تا با انگيزة قوي و توان كافي وارد آن شد.
از اين رو در ابتدا چند پرسش را مطرح ميكنيم:
آيا مباحث مهدويت، كاربردي است و يا صرفاً تئوري و حاشيهاي است؟
آيا بحث از مهدويت و مسائل آن نياز بشر امروز است و ميتواند به انتظارات او پاسخ دهد؟
اعتقاد به مهدويت چه تحولي در زندگي انسان مسلمان ايجاد ميكند؟ و ...
در بحث قبلی به بعد اعتقادی آن پرداختیم و حال بعد بعدی:
دو. بعد اجتماعي
بشر از روزي كه روي زمين قرار گرفت، پيوسته در آرزوي يك زندگي اجتماعي سعادت بخش بوده است. اگر اين خواسته امكان تحقق خارجي نداشت، هرگز چنين آرزو و اميدي در نهاد وي نقش نميبست؛ همان طور كه اگر غذا يا آبي نبود، تشنگي و گرسنگي هم نبود... .
«مهدويت»، فكر و انديشهاي است كه آثار اجتماعي فراواني دارد، مهمترين آنها، از بين بردن يأس و نااميدي از پيكره اجتماع است. مهدويت؛ يعني، اميدواري به آيندهاي روشن و پيامي رهاييبخش به بشر سرخورده و ستم ديده و اينكه روزي يك مرد الهي خواهد آمد و آنچه مردم بدان اميد دارند، تحقق خواهد بخشيد.
يك مسلمان، باور قطعي دارد كه تنها نظام اجتماعي كه ميتواند به خواستههاي مشروع او به طور كامل پاسخ دهد و نظامي را براساس حق و عدالت شكل دهد، نظام زيباي حكومتي اسلام است كه شكل كامل آن در عصر ظهور ولي عصر4 تحقق خواهد يافت. اين، يعني اميد، نشاط و زندگي. اين انديشه آن قدر روشن است كه حتي برخي از مستشرقان (نظير ماربين فيلسوف آلماني) هم بدان تصريح كرده است: «از جمله مسائل اجتماعي بسيار مهم كه هميشه [ميتواند] موجب اميدواري و رستگاري [باشد] همانا اعتقاد به وجود حجّت عصر و انتظار ظهور او است.»
بنابراين اعتقاد به وجود مقدس مهدي موعود4 اميد را در دلها زنده ميكند. انساني كه معتقد به اين اصل است، نا اميد نميشود، چون ميداند يك پايان روشن حتمي وجود دارد... سعي ميكند كه خودش را به آن برساند[1] و از حركت نميايستد بلكه سعي در تحقق بخشيدن آن دارد و از اينرو در برابر سختيها و ناملايمات تن به شكست نميدهد. اين بزرگترين ره آورد اجتماعي براي بشر در پرتو اعتقاد به مهدويت است.
پی نوشت:
[1]. مصلح جهاني و مهدي موعود از ديدگاه اهل سنت، سيد هادي خسروشاهي، ص 77 (به نقل) از روليسيول بزرگ يا سياسة الحسينيه، فصل 7، صص 49 و 50، تحت عنوان: فلسفة مذهب شيعه.