همراه با زائران کربلا
گروه فرهنگی «تیتریک»، به نقل از "هادیان البرز" این بار از زائران اربعین حسینی می گوید..
بسم الله..
ازشخصی پرسیدیم آژانس کجاست؟
گفت سرکوچه ..
وقتی داخل ماشین آژانس نشستیم و بعد از مدتی که با راننده گرم گرفتیم گفت کجامیرید کوله بارو کوله پشتی و برداشتین و راهی شدین؟
گفتیم کربلا..
اشک به چشماش آمد و ناراحت شد..از ماجرای کربلا رفتن خودش تعریف کرد که شب ۱۹ ماه مبارک بعد از کلی گریه و آه و اشک در خواب مردی رو دیده بود قد بلند با عمامه سیاه و ریش سفید..
گفته بود باب الحوائج که صدا میکردی منم چی میخوای بگو..
گفت منم سر به زیر بودم و حرفی نتونستم بزنم
مرتبه دوم گفت باب الحوائجی که صدا میزدی منم بگو چی میخواستی؟
گفت بازم حرفی نزدم
صبح که بیدارشدم به خانمم گفتم همچین خوابی دیدم خانمم گفت ان شاءالله که خیره ..
گذشت و شب ۲۱ ماه مبارک خونه بودم و خانمم رفته بود روضه بعد ازکلی گریه و آه و اشک خواب دیدم یکی اومد درو زد و یه پاکت بهم داد که روی پاکت نوشته بود ” ز- ح- ک ” که بعد فهمیدم مخفف سه کلمه ” زمان – حرکت- کربلاست ”
بعد که بیدار شدم گفتم ان شاءالله که خیره ..
رفتم پایگاه محل رفیقام بهم گفتن فلانی نمیای بریم کربلا؟
گفتم چطوری ؟ چقد ؟ گفت ۲۵۰..گفتم نه هیچی پول ندارم نمیتونم الان بیام..گفت عیب نداره ..
می گفت همونجا نشسته بودم که یه بنده خدایی اومد بعد از سلام و روبوسی گفت فلانی ببخشید این ۲۵۰ تومن که بهت بدهکار بودم . بعدا یادم اومد این بنده خدا ۲۵۰ هزار تومان پنج سال پیش از من قرض گرفته بوده.
۲۵۰ هزار و داد و گفت این ۵۰ هزار هم از شیر مادر حلال تر این و بگیر و برو ..
میگفت ۲۵۰ هزارو دادم و ۵۰ هزار رو هم گذاشتم جیبم وفردای اون روز راه افتادیم به سمت کربلا..
میگفت خواب دیدنم با زمان حرکتم سمت کربلا دو روز شد..راه افتادیم سمت کربلا اما مرتبه اول نفهمیدم فکر کردم خوابه تا این که برگشتم و الان خاطراتم و مرور میکنم ..
آخر سر گفت :دکترها جوابم کردن و در کل شش ماه تا یک سال بیشتر وقت ندارم و زنده نیستم.حرم حضرت عباس "ع ” که رفتید اونجا من ودعا کنید و به آقا بگید فلانی سلام رسوند وگفتش که التماس دعا داریم..
ما راه افتادیم سمت کربلا .. ان شاءالله اگر خدا قسمت کنه زائر آقاابا عبدالله "ع” و حضرت علی ابن ابی طالب "ع” هستیم..
قدم قدم با زائران حسینی…
اتمام پیام/