گفتگوی" تیتر1" با یک جوان، که سبک زندگی اش سالم و نایاب است؛
روایت عجیب زندگی سالم یک جوان البرزی + تصاویر
یک جوان روستایی از استان البرز، با ما از سبک زندگی اش می گوید، و این سبک زندگی آنقدر سالم و نایاب است که در روزگار کنونی بسیار عجیب به نظر می رسد، خواندن این گزارش خالی از لطف نیست.
گروه استانی«تیتریک»،گونه هایی گل انداخته و آفتاب سوخته دارد و بسیار محجوب و مؤدب است، آنقدر ساده و بی شیله پیله پاسخ سؤالهایمان را می دهد که احساس میکنی سالها است او و خانواده اش را می شناسی، جوانی روستایی از خطه البرز.
روایت گذران زندگی صبح تا شبش را که می شنوی توسن خیالت به پرواز در می آید و دشتهایی را که او زیر پا میگذارد تا کشت و کار کند را از نظر می گذرانی، شبها و روزهایی به سبک روزگار قدیم، تمام چیزهایی که بوی سلامت و مهربانی از آن بر می خیزد.
روایت گذران زندگی صبح تا شبش را که می شنوی توسن خیالت به پرواز در می آید و دشتهایی را که او زیر پا میگذارد تا کشت و کار کند را از نظر می گذرانی، شبها و روزهایی به سبک روزگار قدیم، تمام چیزهایی که بوی سلامت و مهربانی از آن بر می خیزد.
خانه اش سرسبز و در دل کوه است، پدر و مادری دارد کهنسال که او عصای محکمی برای این روزهای آنان است، تلویزیون و مبایل برای او بی معنی است، نه اینکه نداند چیست بلکه کاربردشان برایش بی اهمیت است، این اشیاء را بی اهمیت و دست و پاگیر می داند، برخلاف بیشتر جوانان امروزی چه در شهر و چه در روستا، صبح ها چشمانش در چشمان ستاره های سحر گشوده می شود و با تابش اولین اشعه های خورشید راهی کار و تلاش در دشت و دمن می گردد.
پا به پای چوپان روستا تا زمینهای کشاورزی می رود، می رود تا کشت کند و میوه به بار بیاورد.
او وقت زیادی دارد فکر کند، با خود زمزمه کند و با خدای خود در خلوت قرار بگیرد، می گوید بیشتر مواقع برای خودم در صحرا آواز میخوانم و آوازهایش هم بیشتر برگرفته از لالایی هایی است که مادر در کودکی برایش خوانده است.
چیزی که چشمان او می بیند، خوش بو و تازه کننده روح و جان است و می تواند خیال را تا رویاهای دور و دست نیافتنی به پرواز در بیاورد.
مهربانی به حیوانات ریشه در خلق و خویش دارد و در هیچ کتابی این را نیاموخته است، در عروسی و عزای هم روستایی های خود شرکت و خاصانه آنان را در کارها یاری میکند، می خواهد خانه ای خشتی و سیمانی با دستانش بسازد تا بتواند عروسی بیاورد و در کنارش زندگی را رنگ و بو و معنی بیشتری دهد، از خرجهای عروسی نمی ترسد چون تجملات در افکارش راه ندارد، همین که سقفی بالای سر بسازد و وسایل رفاه خانه اش را فراهم کند، دست عروسش را گرفته و به خانه می آورد و روز و شب برای معیشت و کسب نان حلال تلاش می کند، کاری که پدر در زندگی کرد.
در زندگی یاد گرفته است که دارندگی برازندگی می آورد ولی نه به قیمتی که دنیا و آخرت خود را از دست بدهد، چک و سفته و بدهی را به زندگی راه نمی دهد، می گوید: لقمه ای کمتر می خوریم ولی سری آسوده بر زمین می گذاریم و سر آسوده بهترین میراثی است که پدر برای او برجای گذاشته است.
پدرش را آقاجان صدا می کند و با وجود اینکه امروز توانایی کار کردن ندارد و وابسته به پسر است، چیزی از آقایی او برای فرزند کاسته نشده , و آقاجان همچنان بزرگ خانه است.
سبک زندگی این جوان پاک نهاد روستایی بسیار سالم و دلنشین است، نوع تغذیه، روابط و بی دغدغگی و عدم وابستگی به فضاهای غیر واقعی و مجازی اش، هر کسی را به غبطه می اندازد.
یک زندگی سالم که در این روزگار ناسالم عجیب و نایاب است.
انتهای پیام/
او وقت زیادی دارد فکر کند، با خود زمزمه کند و با خدای خود در خلوت قرار بگیرد، می گوید بیشتر مواقع برای خودم در صحرا آواز میخوانم و آوازهایش هم بیشتر برگرفته از لالایی هایی است که مادر در کودکی برایش خوانده است.
زمینهای کشاورزی و باغاتی که در آن محصول می کارد چندین تپه تا خانه فاصله دارد و او این مسیر را هر روز با پای پیاده و یا با استر طی میکند، پیاده روی جزو جدا نشدنی از زندگی او است و لمیدن و خوابیدنهای طولانی در رختخواب برایش بشدت غریب است.
تصاویری که او هر روز در قاب چشمانش می نشاند صدها بار زیباتر از تصاویری است که در شبکه های مجازی و اینترنتی وجود دارد، تصاویری که او می بیند قابل لمس است.
تصاویری که او هر روز در قاب چشمانش می نشاند صدها بار زیباتر از تصاویری است که در شبکه های مجازی و اینترنتی وجود دارد، تصاویری که او می بیند قابل لمس است.
چیزی که چشمان او می بیند، خوش بو و تازه کننده روح و جان است و می تواند خیال را تا رویاهای دور و دست نیافتنی به پرواز در بیاورد.
در دنیای او عشق های مجازی، فساد اخلاقی، خیانت و تعرض راه ندارد، روزهای او با تلاش در طبیعت آغاز شده و با زمین گذاشتن کوله بار خستگی و دستاوردهای تلاشش در زمان تاریکی هوا ، به اتمام می رسد، نمازش را می خواند و بر سفره ای که مادر گشوده در کنار پدر با احترام می نشیند.
از او میپرسم در سفره معمولا چه میگذارید و چه غذایی مصرف می کنید؟
می گوید: سبزی هایی که مادر در باغ کاشته، ماست و دوغی که شیرش از گوسفدان دوشیده شده، آبگوشت یا آشی که نخود و رشته اش هم محصول دست خودمان است، کره، خامه، سرشیر و حتی میوه و ها و خشکباری که هنگام شب نشینی با مهمان میخوریم هم زحمت دست خودمان است و سالمتر از آن خوراکی پیدا نمی شود.
از او میپرسم در سفره معمولا چه میگذارید و چه غذایی مصرف می کنید؟
می گوید: سبزی هایی که مادر در باغ کاشته، ماست و دوغی که شیرش از گوسفدان دوشیده شده، آبگوشت یا آشی که نخود و رشته اش هم محصول دست خودمان است، کره، خامه، سرشیر و حتی میوه و ها و خشکباری که هنگام شب نشینی با مهمان میخوریم هم زحمت دست خودمان است و سالمتر از آن خوراکی پیدا نمی شود.
مهربانی به حیوانات ریشه در خلق و خویش دارد و در هیچ کتابی این را نیاموخته است، در عروسی و عزای هم روستایی های خود شرکت و خاصانه آنان را در کارها یاری میکند، می خواهد خانه ای خشتی و سیمانی با دستانش بسازد تا بتواند عروسی بیاورد و در کنارش زندگی را رنگ و بو و معنی بیشتری دهد، از خرجهای عروسی نمی ترسد چون تجملات در افکارش راه ندارد، همین که سقفی بالای سر بسازد و وسایل رفاه خانه اش را فراهم کند، دست عروسش را گرفته و به خانه می آورد و روز و شب برای معیشت و کسب نان حلال تلاش می کند، کاری که پدر در زندگی کرد.
در زندگی یاد گرفته است که دارندگی برازندگی می آورد ولی نه به قیمتی که دنیا و آخرت خود را از دست بدهد، چک و سفته و بدهی را به زندگی راه نمی دهد، می گوید: لقمه ای کمتر می خوریم ولی سری آسوده بر زمین می گذاریم و سر آسوده بهترین میراثی است که پدر برای او برجای گذاشته است.
پدرش را آقاجان صدا می کند و با وجود اینکه امروز توانایی کار کردن ندارد و وابسته به پسر است، چیزی از آقایی او برای فرزند کاسته نشده , و آقاجان همچنان بزرگ خانه است.
سبک زندگی این جوان پاک نهاد روستایی بسیار سالم و دلنشین است، نوع تغذیه، روابط و بی دغدغگی و عدم وابستگی به فضاهای غیر واقعی و مجازی اش، هر کسی را به غبطه می اندازد.
یک زندگی سالم که در این روزگار ناسالم عجیب و نایاب است.
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده