در ميان آنها رزمندهاي بود كه هر دو دست و پاهايش شكسته بود به همين دليل بايد من به او غذا ميخوراندم با هر قاشقي كه به دهان او ميگذاشتم اشك ميريخت تا اينكه به قاشق ششم رسيد. از او پرسيدم: «چرا اشك ميريزي؟»
کد خبر: ۴۱۲۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۲۵
اخبار برگزیده