ساواک: چرا شما مثل آقای حلبی کار نمی کنید؟
گروه فرق ضاله/رضا اکبری آهنگر؛
یکی از ادّعاهای انجمن حجتیّه که در تلاشند تا آن را به اثبات برسانند، ادّعای مخالفت و مبارزه ی با رژیم شاهنشاهی است. لذا اسناد و خاطرات را زیر و رو می کنند تا شاید سند و یا خاطره ای در راستای این ادّعای کذب خود بیابند. این در حالی است که آنان از سوی دیگر در تناقضی آشکار، مدّعی اند که "ما به حسب وظیفه ی شرعی خود که مبارزه با بهائیّت بود، تقیّه کرده و برای رسیدن به این هدف نمی توانستیم به مبارزه ی با شاه روی بیاوریم." جدای از همه ی این مسائل اسناد و خاطرات مختلفی وجود دارد که نه تنها کذب بودن ادّعای مخالفت و مبارزه ی آن ها با رژیم را ثابت می کند، بلکه ما را به رضایت رژیم ستمشاهی از فعّالیّت آنان و همچنین روابط دو طرفه ی سران این گروه و رژیم، رهنمون می کند. آیت الله مهدوی کنی(رئیس مجلس خبرگان رهبری) در خاطراتشان به رضایت ساواک از عملکرد رهبر انجمن و درخواست متقابل آقای حلبی از رژیم، اینگونه اشاره می کنند:
« آنچه من از انجمن می دانستم این بود که اینها جمعیتی هستند که با بهائی ها مبارزه می کنند و تقیّد دارند که در کارهای سیاسی دخالت نکنند. آقای حلبی هم رهبر آنها است . بنده با انجمنی ها خیلی روی خوش نشان نمی دادم؛ چون ما دنبال راه امام بودیم و مبارزه را اصل می دانستیم، لذا گاهی از اوقات که ساواک ما را برای بازجویی یا برای زندان می برد از پیشنهادهایی که به من یا امثال بنده می دادند این بود که چرا شما مثل آقای حلبی کار نمی کنید؟ می گفتند ایشان از تشیع و اسلام حمایت جدّی دارد و با بهایی ها مبارزه می کند بدون آن که در امور سیاسی دخالت کند و کسی هم با او کاری ندارد. شما هم همین کارها را بکنید.
ما می گفتیم که این مبارزه را کافی نمی دانیم، مسئله بهایی ها گوشه ای از مبارزه است، باید ببینیم چه کسی بهائی ها را تأیید می کند و چگونه بهائی ها در رأس امور قرار گرفته اند و به تدریج تمام مراکز نظامی سیاسی را قبضه می کنند و چرا آمریکائی ها از آنها حمایت می کنند. ما این سبک مبارزه را ناقص می دانیم. ریشه را آزاد گذاردن و شاخ و برگ ها را زخمی کردن کار درستی نیست... .
آقای حلبی در یکی از جلسات اوقاف در رژیم شاه شرکت کرد تا با جلب نظر مسئولان اوقاف، بچه های انجمن را به عمره یا حج ببرد. گفته می شد نظر ایشان این بود که جوانان انجمن را به حج ببرند باشد که امام زمان را در آنجا – در مکه یا در عرفات – زیارت کنند و مورد تفقّد حضرتش قرار گیرند. امام با این روش مخالف بودند و با بیاناتی عتاب آلود می فرمودند: کسانی که با اوقاف همکاری می کنند عادل نیستند. تقریباً حمله ی غیر مستقیمی به مرحوم حلبی بود. اینها مربوط به قبل از انقلاب بود که در رساله ی توضیح المسائل نیز به صورت مسئله ی فقهی مطرح نموده اند.»[1]
البته این سئوال ساواک که "چرا شما مثل آقای حلبی کار نمی کنید؟" پرسشی بوده که از مبارزان دیگری همچون آیت الله گرامی، آیت الله عراقچی، حجت الاسلام سالک، حجت الاسلام شجونی و آقایان علی اکبر پرورش و عزّت شاهی هم هنگام بازجویی پرسیده شده است. تذکر این نکته هم لازم است که نه تنها امام بلکه مراجع دیگری همچون آیات عظام گلپایگانی و مرعشی نیز نسبت به اوقاف رژیم پهلوی تنفّر داشتند که اسناد آن موجود است.
حجت الاسلام و المسلمین شیخ جعفر شجونی در خاطره ای کوتاه، به مجموعه ای از این نکات اشاره می کنند:
« خدا شاهد است یک بار من زندان بودم و داشتم تعهد می نوشتم تا آزاد شوم و رئیس ساواک وقت[تهران]- یعنی سرهنگ مولوی- به من گفت دیروز زن و بچه ات آمده بودند به دیدنت و همه شان مریض و گرفتار بودند. تو چرا با این وضعیت کاری انجام می دهی که خودت را گرفتار کنی و زندانی شوی؟ این بار که بیرون می روی مانند آقای حلبی رفتار کن.
ما هرگز او را نگرفته ایم و نخواهیم گرفت. تو هم مانند او با بهایی ها مبارزه کن. چرا می روی بالای منبر و علیه شاه و درباریان سخنرانی می کنی. او زمانی این حرف ها را می زد که من در حال نوشتن تعهد بودم. داشتم می نوشتم که اینجانب برخلاف مصالح عالیه کشور اقدام نکنم و...
در حال نوشتن آن بودم که سرهنگ مولوی به من گفت وقتی رفتی بیرون با بهایی ها مبارزه کن و مطمئن باش هیچکس با تو کاری نخواهد داشت. من هم قبول کردم و گفتم بسیار خب. از این به بعد من علیه بهایی ها صحبت می کنم اما من لقمه درشت بر می دارم. گفت یعنی چه؟ گفتم یعنی اینکه من به منبر می روم و می گویم امیر عباس هویدا بهایی است، تیمسار سمیعی بهایی است، مهندس روحانی وزارت کشاورزی بهایی است، پزشک شاه، هژبر یزدانی و... بهایی هستند.»[2]
یکی از ادّعاهای انجمن حجتیّه که در تلاشند تا آن را به اثبات برسانند، ادّعای مخالفت و مبارزه ی با رژیم شاهنشاهی است. لذا اسناد و خاطرات را زیر و رو می کنند تا شاید سند و یا خاطره ای در راستای این ادّعای کذب خود بیابند. این در حالی است که آنان از سوی دیگر در تناقضی آشکار، مدّعی اند که "ما به حسب وظیفه ی شرعی خود که مبارزه با بهائیّت بود، تقیّه کرده و برای رسیدن به این هدف نمی توانستیم به مبارزه ی با شاه روی بیاوریم." جدای از همه ی این مسائل اسناد و خاطرات مختلفی وجود دارد که نه تنها کذب بودن ادّعای مخالفت و مبارزه ی آن ها با رژیم را ثابت می کند، بلکه ما را به رضایت رژیم ستمشاهی از فعّالیّت آنان و همچنین روابط دو طرفه ی سران این گروه و رژیم، رهنمون می کند. آیت الله مهدوی کنی(رئیس مجلس خبرگان رهبری) در خاطراتشان به رضایت ساواک از عملکرد رهبر انجمن و درخواست متقابل آقای حلبی از رژیم، اینگونه اشاره می کنند:
« آنچه من از انجمن می دانستم این بود که اینها جمعیتی هستند که با بهائی ها مبارزه می کنند و تقیّد دارند که در کارهای سیاسی دخالت نکنند. آقای حلبی هم رهبر آنها است . بنده با انجمنی ها خیلی روی خوش نشان نمی دادم؛ چون ما دنبال راه امام بودیم و مبارزه را اصل می دانستیم، لذا گاهی از اوقات که ساواک ما را برای بازجویی یا برای زندان می برد از پیشنهادهایی که به من یا امثال بنده می دادند این بود که چرا شما مثل آقای حلبی کار نمی کنید؟ می گفتند ایشان از تشیع و اسلام حمایت جدّی دارد و با بهایی ها مبارزه می کند بدون آن که در امور سیاسی دخالت کند و کسی هم با او کاری ندارد. شما هم همین کارها را بکنید.
ما می گفتیم که این مبارزه را کافی نمی دانیم، مسئله بهایی ها گوشه ای از مبارزه است، باید ببینیم چه کسی بهائی ها را تأیید می کند و چگونه بهائی ها در رأس امور قرار گرفته اند و به تدریج تمام مراکز نظامی سیاسی را قبضه می کنند و چرا آمریکائی ها از آنها حمایت می کنند. ما این سبک مبارزه را ناقص می دانیم. ریشه را آزاد گذاردن و شاخ و برگ ها را زخمی کردن کار درستی نیست... .
آقای حلبی در یکی از جلسات اوقاف در رژیم شاه شرکت کرد تا با جلب نظر مسئولان اوقاف، بچه های انجمن را به عمره یا حج ببرد. گفته می شد نظر ایشان این بود که جوانان انجمن را به حج ببرند باشد که امام زمان را در آنجا – در مکه یا در عرفات – زیارت کنند و مورد تفقّد حضرتش قرار گیرند. امام با این روش مخالف بودند و با بیاناتی عتاب آلود می فرمودند: کسانی که با اوقاف همکاری می کنند عادل نیستند. تقریباً حمله ی غیر مستقیمی به مرحوم حلبی بود. اینها مربوط به قبل از انقلاب بود که در رساله ی توضیح المسائل نیز به صورت مسئله ی فقهی مطرح نموده اند.»[1]
البته این سئوال ساواک که "چرا شما مثل آقای حلبی کار نمی کنید؟" پرسشی بوده که از مبارزان دیگری همچون آیت الله گرامی، آیت الله عراقچی، حجت الاسلام سالک، حجت الاسلام شجونی و آقایان علی اکبر پرورش و عزّت شاهی هم هنگام بازجویی پرسیده شده است. تذکر این نکته هم لازم است که نه تنها امام بلکه مراجع دیگری همچون آیات عظام گلپایگانی و مرعشی نیز نسبت به اوقاف رژیم پهلوی تنفّر داشتند که اسناد آن موجود است.
حجت الاسلام و المسلمین شیخ جعفر شجونی در خاطره ای کوتاه، به مجموعه ای از این نکات اشاره می کنند:
« خدا شاهد است یک بار من زندان بودم و داشتم تعهد می نوشتم تا آزاد شوم و رئیس ساواک وقت[تهران]- یعنی سرهنگ مولوی- به من گفت دیروز زن و بچه ات آمده بودند به دیدنت و همه شان مریض و گرفتار بودند. تو چرا با این وضعیت کاری انجام می دهی که خودت را گرفتار کنی و زندانی شوی؟ این بار که بیرون می روی مانند آقای حلبی رفتار کن.
ما هرگز او را نگرفته ایم و نخواهیم گرفت. تو هم مانند او با بهایی ها مبارزه کن. چرا می روی بالای منبر و علیه شاه و درباریان سخنرانی می کنی. او زمانی این حرف ها را می زد که من در حال نوشتن تعهد بودم. داشتم می نوشتم که اینجانب برخلاف مصالح عالیه کشور اقدام نکنم و...
در حال نوشتن آن بودم که سرهنگ مولوی به من گفت وقتی رفتی بیرون با بهایی ها مبارزه کن و مطمئن باش هیچکس با تو کاری نخواهد داشت. من هم قبول کردم و گفتم بسیار خب. از این به بعد من علیه بهایی ها صحبت می کنم اما من لقمه درشت بر می دارم. گفت یعنی چه؟ گفتم یعنی اینکه من به منبر می روم و می گویم امیر عباس هویدا بهایی است، تیمسار سمیعی بهایی است، مهندس روحانی وزارت کشاورزی بهایی است، پزشک شاه، هژبر یزدانی و... بهایی هستند.»[2]
[1] - خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجه سروی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم 1387، ص198
[2] - روزنامه روزگار، سال پنجم، ش1564، یکشنبه 2/5/1390، ص8
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده