مهاجران منا از نگاه شاعران البرزی
سیف الدین حسین زاده
نگرانم که دوباره برسد عید و عزادار شویم
تازه داماد شب زلزله هم بستر آوار شویم
تازه از دفن شقایق که رسیدیم به خانه نگران
به شناسائی مرغی که پرش سوخته احضار شویم
دسته گل بر سرگلهای خزان دیده کم آورده بهار
دل من بغض نکن باز بیا راهی بازار شویم
خوابمان پر شده ازساحل موجی که پر از هلهله است
صبح ناخواسته بی پنجره همسایه ی دیوار شویم
زخم داغی که هنوز از اثرش ناله ی فریاد بلند
چند شب چله بگیریم واز این مرثیه تبدار شویم
تازه از ختم بهار آمده ام مار گزیده شده ام
نگرانم که دوباره برسد عید و عزادار شویم
فاطمه ماکنالی
عاشقان دربستر خاک منا
زائرانی مانده در سیل بلا
حادثه، مکه، شب عید و عظیم
عده ای نالان و عطشان در حریم
لحظه هایی داغ و بس پرالتهاب
مردمی پیچیده درهم، پر زتاب
یک نفر فریاد میزد، آب، آب
دیگری از فرط تب ، میرفت خواب
جمعی از یاران شمر و حرمله
در تماشای وقوف قافله
سیل جمع زايران در سد شدند
حاجیان، جمله همه پرپر شدند
حاجیان سوی خدا بشتافتند
حجشان کامل شد و ره تافتند
مرگ بر ال سعود ، بر عاملان
این جنایت گردن این خائنان
محمد تفرشي
مهمان کشی که رسم شدازدشت کربلا
تکرار شدشبیه همان صحنه درمنا
انجاکه اب برلب تشنه حرام شد
شددرمناحرام به مانندکربلا
هفتادودوشقایق بی جرم وبی گناه
انجابه سجده رفته ولی سرزتن جدا
اینجاهزارهاگل همرنگ یاس ها
افتاده اندبالب تشنه به خاک ها
انجاهوای گرم ومناهم هوای گرم
افتاده اندنعش شهیدان به ناروا
وقتی که کاروان مدینه زره رسید
پیچیدبرفضای مدینه غم وعزا
ازکاروان حچ تمتع زمن مپرس
بازامدند زخمی وخونی وبی ردا
نفرین حق به ال سعودو امیه باد
تالحظه ای که روزقیامت شودبه پا
عقیق خون-جت الاسلام اکبر حمیدی شایق
صورت آیینه ها رنگ عزا افتاده است
همچو پاییزی که رنگ از گل جدا افتاده است
از شرار شعله های فتنه ی آل سعود
هر شهیدی بر زمین بی دست و پا افتاده افتاده است
در دیار عاشقان، در سر زمین لاله ها
بر عقیق خون، غبار ناله ها افتاده است
اشک ماتم آنقدر جاری شده از دیدگان
کودک شیرین زبان هم از نوا افتاده است
کی تواند سروها را بشکند مشتی حباب؟
در خیال باطن آنان هوا افتاده است
چهره ی تزویریان گر چه فریبی بیش نیست
سایه وحشت های آنان در منا افتاده است
ازتحیر مانده ام در حکمت کار خدا
بهر چه کعبه به دست اشقیا افتاده است؟!
آتش فتنه فتاده گر چه در دامان گل
در یمن کی غنچه از نشو و نما افتاده است؟
وعده های آسمانی در زمین گل گرده است
چونکه شیطان دیگر از چشم خدا افتاده است
روز آدینه کنار کعبه از شوق ظهور
در سرم شایق هوای آشنا افتاده است
سیف الدین حسین زاده
کمر همت خود بسته سعودی که عزادار کند
میهمانان خدا را به صفی کرده و بر دار کند
عرب مار وملخ خورکجا مهتری کعبه کجا
بی هنر دُر نشناسد که اگر کوشش بسیار کند
از ابوجهل و ابو زاده چه خیری برسد مردم را
جز همین شر دمادم که فقط وحشی تاتار کند
رسم این قوم ستم پیشه ی مهمان کش بی دین این است
کعبه را برسر امنیت حجاج خود آوار کند
یمن و سوریه در آتش نامردی او می سوزد
به خدا کافر زنگی که اگر این همه یکبار کند
مرگ برمن که اگرشیر شتر خواهم و دیدار عرب
شاد از اینم که خداوند مرا همدم کفتار کند
خوابمان برده به خرگوشی این خواب گران می نازیم
کیست مارا سحر از خلسه ی طوفان زده بیدار کند؟
سوده میرزایی
حج نرفتیم که قربانی کفار شویم
وقت آن است همه عاقل و بیدار شویم
حج مگر این همه توهین و اهانت دارد
دوسه روزیست جهان، روز قیامت دارد
خاک ما آخر شهنامه ببین غارت شد
وای بر ما که چنین فاجعه ای عادت شد
قبله ی ماست که بازار عرب ها شده است
پول هامان همه دینار عرب ها شده است
هم وطن کعبه فقط سنگ نشان من و توست
راهمان گم شده و این به ضیان من و توست
حاجی احرام دگر بند خدا در دل ماست
هرکجا نام علی بود بدان محفل ماست
چشم بگشا و ببین مزرعه آفت دارد
تا کجا شیعه مگر صبر و طاقت دارد
تا کجا باید از این زخم بدن درد کند
مگر این آتش کفار، خدا سرد کند
ما به دل تا به ابد داغ منا را داریم
غصه ای نیست، بدانید خدا را داریم
چشم های منا-نرگس زارعی
این گونه با نام خدا، دل را هراسان میکنند
انسان کشی را یک نفس، اسان اسان میکنند
اینان مگر از عاطفه خوردند حتی قطره ای!
اسلام را دیگر چرا ، با ظلم یکسان میکنند
ابلیس هم ازرده ی خون خواری انان شده
شیطان پست نفس را،این گونه شادان میکنند
هردیده ای خون گشته و با اشک خون ها میچکد
هردیده را آخر چرا این گونه گریان میکنند
خورشید هم میگیرد از ، آنان به روزی انتقام
روز دگر رحمی به این ، خورشید تابان میکنند؟
تنها یزیدان زمان، اسمی ز قرآن خوانده اند
در کربلا هم عشق را، اینگونه بی جان میکنند
هر عقل از دروازه ای ، از ظلم میگوید ولی
چشمان عاقل را چرا اینگونه حیران میکنند!
وقتی بخواهد آفتی ، ویران کند یک باغ( اسلام واقعی) را
هرزینه هارا ابتدا، درخاک پنهان میکنند
هرگل به جای خار در، باغش ندارد زندگی
قدر گل آلاله را ، اینگونه ارزان میکنند
روزی جهان پر می شود، چون باغ از آلاله ها
قهر خدا برنسلشان آنان که طوفان میکنند.
انتهای پیام/