می ترسیدیم فرزندمان مانند ما ناشنوا باشد/ برای مشکلات اقتصادی امثال ما تدبیر کنید
به گزارش گروه استانی «تیتریک»، ناشنوایی یکی از معلولیتهایی است که عده ای از مردم با آن روبرو هستند. متاسفانه در کشور ما ناشنوایان همانند دیگر معلولان جسمی، حرکتی و حسی با مشکلات عدیده ای روبه رو هستند. بانوی ناشنوای البرزی در گفت گو باتیتر1 گفت :من ملایری هستم . میثم (همسرم) اردبیلی است و دوست و همکار برادرم بود . برادرم مانند خودم ناشنواست او گفت همکاری دارد که او هم علاوه بر ناشنوا بودن قدرت تکلم هم ندارد. برادرم ، او را برای آشنایی بیشتر به من معرفی کرد تا اگر با یکدیگرتفاهم داشتیم ازدواج کنیم . من از این که خودم هم ناشنوا بودم ، از آشنایی و دلبستگی به میثم مقداری ابهام داشتم ، اما وقتی او را دیدم و با او صحبت کردم ، تصمیم گرفتم که بیشتر فکر کنم . دوره آشنایی شروع شد و ما بیشتر وجه تفاهم خود را یافتیم و تصمیم گرفتیم که ثمره آشناییمان رسمی شود .
وی ادامه داد : میثم به خواستگاری ام آمد و خانواده ام با ازدواج ما موافقت کردند . من مهریه ام را 114 تا انتخاب کردم . چرا که تصمیم گرفته بودم با میثم زندگی کنم و هدف دیگری نداشتم . در سال 92با یگدیگر ازدواج کردیم . برای خیلی از مردم جالب بود که من وهمسرم چگونه با یکدیگر معاشرت می کنیم و چگونه ابراز علاقه خودمان را به یکدیگر نشان می دهیم ، اما برای خودمان جای تعجب نداشت و بسیار هم برایمان لذت بخش بود ، چرا که ما به این شرایط عادت کرده بودیم و از زمانی که دنیا را شناختیم، به همین شکل زندگی کردیم.
زندگی خوب وشیرینی را داشتیم و دور از هرگونه ابهام وترسی که قبل از ازدواج داشتم . بعد از گذشت 2 سال تصمیم گرفتیم بچه دار شویم . اوایل ترس از مسئولیت فرد دیگر را داشتم و جدای از آن می ترسیدم ، فرزندم مانند خودمان ناشنوا باشد و سختی های فراوانی را متحمل شود . اما بعد از گذر زمان هیچ گونه ترسی برایم مفهومی نداشت و خودم را به خدای خودم سپردم و می دانستم اوست که برای همه ی بندگانش تصمیم می گیرد و به خیر و صلاح بندگانش عمل می کند و اگر صلاح ما این گونه باشد سرنوشت فرزندم ،به شکل دیگری رقم می خورد. در نتیجه برای سالم بودن فرزندم نذر کردم که هرسال در محرم قیمه امام حسین بپزم و آن را پخش کنم.
بعد از اینکه فرزندم به دنیا آمد آرامشی گرفتم . چرا که سالم بود و دیگر نیازی به گذراندن سختی زندگی را نداشت. قرآن را با آرامش خاطر باز کردم و اولین اسمی که دیدم برای پسرم انتخاب کردیم .
متین.....
ما زندگی پر فراز و نشیبی داشتیم....
برخی مواقع مردم طوری به ما نگاه می کنند انگار که تا به حال اینگونه افراد را ندیده اند . یا زمانی که فیلمی را می بینیم و افرادی که ، کنارمان هستند می خندند، ما واکنشی نشان نمی دهیم .چرا که نمی شنویم تا با آنها بخندیم . اما حس دیداریمان خوب است چرا که در دیدن دقت می کنیم . به همین دلیل چشمهایمان را دوست داریم ، چرا که همه ی کارهایی که به زندگی ما بستگی دارد با چشم هایمان درک می کنیم . برخی مواقع از سالم بودن پسرم سوال می کنند و برایشان جالب است که با توجه به شرایط ما چگونه متین سالم است و قدرت شنیدن تمامی صدا های اطرافش را دارد و من آن زمان است که قدرت خدا را درک میکنم و همان لحظه شکر می کنم.
میدانم خیلی از مسائل سختی که در زندگی مان وجود دارد شاید برخی از آنها به دلیل معلولیتمان باشد .
همسرم دریکی ازشرکت های تولید چای مشغول به کاربود ، اما بخاطر حقوق و مزایای پایینی که داشت و برخورد برخی از همکارانش با او که باعث می شد متمایز باشد ، تصمیم گرفت که در آن شرکت کار نکند و همین مسئله پیامد هایی هم به دنبال داشت که زندگی را برایمان سخت تر می کرد.
ما آرزو های بسیار فراوانی برای زندگیمان داشتیم . که مهمترین اش سالم بودن فرزندمان متین بود و از طرفی دوست داشتیم خانه داشته باشیم که خداروشکر از طرف بهزیستی برایمان مهیا شد . اما هرماه اقساط وام را پرداخت می کنیم که با شرایط کنونی همسرم بسیار دشوار است .
امیدوار هستیم برای افرادی
چون ما که شرایتطشان با افراد عادی وسالم متفاوت است تدبیری اندیشیده شود .چرا که
دشواری های فراوانی در راه آنها قرار دارد که برای برخی حل می شود . برای برخی
سردرگمی بوجود می آورد ،اما برخی دیگر نمی توانند آن را حل کنند و زندگی شان دچار سختی می شود.
انتهای پیام/