وقتی استاد دانشگاه هیروشیما ژاپن کفش جانباز کرجی را جفت کرد/ تجارت کثیف آلمان غربی با فروش سلاح های شیمیایی/ مظلومیت 80 هزار جانباز شیمیایی در مقابل مال اندوزی آقا زاده های کشور
به گزارش گروه استانی تیتریک، هوا، بوی فاجعه می دهد؛ هیچ کس هوای این حوالی را نفس نمی کشد… سردشت مسموم می شود و این گونه بود که ۸ تیر روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی نام گرفت.
همیشه شنیدن صدای خش خش یادآور پائیز نیست، این بار صدای خزان از گلوی مردانی شنیده می شود که همچون برگی زرد زیر پای روزگار بی معرفت در حال پژمرده شدن هستند و در سکوت بی صدای جانبازان شیمیایی این دردها غوغایی از سخن دارند و صحبت های مردانه این مردان در لابلای سرفه های آنان گم می شود.
دو جانباز ۷۰ درصد شیمیایی ساکن کرج، در میزگرد شبکه خبری تحلیلی تیتریک از حال و روز این روزهای خود می گویند:
غلام هاشمی: 64 ساله هستم و دو بار یعنی در 27 اسفند سال 62 در جزیره مجنون و بار دیگر در جزیره فاو در تاریخ 3 فروردین سال 65 مجروح شیمیایی شده ام، زمان اعزام به جبهه سی ساله و متاهل بودم.
احمد سلیمی: 16 سالگی یعنی سال 65 برای دفاع از کشورم به منطقه بیاره، یکی از روستاهای اطراف حلبچه اعزام و سال 66 مجروح شدم و در حال حاضر دو فرزند پسر دارم.
این دو جانباز نحوه مجروح شدن خود در جبهه را اینگونه شرح می دهند:
هاشمی: زمان جنگ همه متحد شده بودیم از کشورمان دفاع کنیم و بر حسب ضرورت انهایی که به مملکت تعهد داشتند احساس مسئولیت کردند و من نیز با توجه به اعلام واجب کفایی بودن از سوی امام (ره) بر حسب وظیفه به جبهه رفتم.
آن زمان بر خلاف امروز، مردم یکدل بودند، به استثنا عده ای سودجو، گرسنگی برای کسانی بود که از مملکت دفاع می کردند، اما در مقابل برخی به فکر امروز بوده و مال اندوزی کرده و به دنبال ثروت بودند.
در اولین حمله شیمیایی مجروح شدم و آن زمان یک دختر و یک پسر داشتم، همسرم در 20 سالگی در قالب یک زندگی کوپنی زندگی را اداره می کردند، 27 اسفند سال 62 در جزیره فاو مجروح شیمیایی شدم و کسی از ان شناخت نداشت.
سال 64 به آبادان از طرف جهادسازندگی اعزام شدم و مسئول کمک های مردمی جبهه های فاو بودم، آن زمان صداقت حرف اول را می زد و مانند امروز نبود که عده ای آقا زاده خون ملت را به شیشه گرفته اند و ماشین های چند ملیاردی و خانه های آنچنانی و شب نشینی دارند و مردم مظلوم همچنان قرص و محکم ایستاده اند.
20 روز بدون اطلاع خانواده در جبهه فاو بودم و در اخرین روز ماموریتم شدیدا مجروح شدم، ساعت 5 ظهر سوم فروردین عراق ناجوانمردانه به فاو حمله شیمیایی کرد و با توجه نبود ارتفاعات منطقه را فرا گرفت. بمباران هوایی 20 دقیقه طول کشید و من پس از آن انبارهای آذوقه را مهر کردم و پس از نماز نیروهایی مجروح شده را از اروند رد کرده و به بیمارستان فاطمه زهرا (س) بردم.
با وجود دوش آب سرد بدنم می سوخت، 30 کیلو در یک روز کم کردم، خانواده ام مرا نشناختند، با هر پانسمان می مردیم و زنده می شدیم، چقدر راحت بودند شهدایی که رفتند، 80 هزار جانباز شیمیایی در کشور امروز مظلومانه زندگی می کنند، با اکسیژن زندگی کرده و نمی توانیم راه برویم، عامه مردم به جانباز قطع عضو احترام می گذارند اما متاسفانه عده ای حال بد ما را به واسطه استفاده از سیگار و ... می دانند.
چرا جانبازان
شیمیایی نباید در منطقه خوش آب و هوای شمال فضایی برای استراحت داشته باشند؟ درد
ما مشترک است، این درد روز به روز بر ما غلبه می کند.
سلیمی: سال 66 به عنوان تخریب چی اعزام شدم، سه ماه جنوب بودم و بعد از پاوه در غرب کشور از ایران خارج شدم و میادین مین را برای رزمندگان خنثی می کردیم، در تیررس مستقیم دشمن بودیم، 13 فروردین 66 حمله شیمیایی گسترده در منطقه بیاره انجام شد، یک راکت از فاصله نزدیک به من خورد، ماسک شیمیایی موثر نبود و به خاطر موج انفجار و ترکش ها، از 12 متری که معبر زده بودم به پایین پرت شدم، 12 ساعت بیهوش بودو و 7 روز حالت طبیعی نداشتم و با اعزام به پاوه در نهایت به بیمارستان امام رضا (ع) در مشهد ارجاع و بستری شدم.
سوزش چشم و پوست داشتم و از ناحیه اعصاب، پوست، ریه و ... دچار مصدومیت شدید شدم، حافظه ام را از دست داده و 4 ماه بینایی نداشتم، وزنم به شدت کم شد و خانواده ام مرا نشناختند، سال 66 اولبن پیوند قرنیه روی چشمم انجام شد و تا امروز 12 بار پیوند قرنیه شدم و نصف عمر 47 ساله ام را بیمارستان و در حالت درمان بوده ام.
خداوند دو فرزند سالم به من اعطا کرده است که همراه همسرم عصای دست من شده اند، در این جنگ نابرابر که از سال 62 علیه ایران استفاده می شد یک میلیون غیر نظامی اسیب دیدند، خواب جانبازان شیمیایی شبانه روز 2 ساعت بوده و با دستگاه تنفسی و داروهای زیادمانوس شده اند.
امروز اگر همسرم نباشد در یک مرکز درمانی پزشکان نمی دانند که چه اقدامی برایم انجام دهند، و ایشان به دکتر داروهایی که برای بهبودی حال من خوب است را پیشنهاد می دهند. غالب دوستان من در سردشت حضور داشتند و حمله شیمیایی سخت ترین نوع مجروحیت را به این قشر تحمیل کرد.
یادگاران دفاع مقدس، 8 تیر، سالروز مبارزه با سلاح های شیمیایی را اینگونه توصیف کردند:
هاشمی: همه می دانندکه جنگ بر ما تحمیل شد اما پس از جنگ راه ما عوض شد و خواسته ای که ملت و شهدا داشتند به بیراهه رفته است، عده ای خالصانه جببه رفتند و امروز بیکار شدند، عده ای به کاری مشغول شدند و عده ای شدیدا مال اندوزی کردند.
فاصله طبقاتی در جامعه ما زیاد است، چرا که یک نفر توان اجاره یک واحد با ده میلیون تومان را نداشته و یگری صاحب اپارتمان 600 میلیارد تومانی است. خواسته ما این نبود، ما انقلاب کردیم که مساوات برقرار شده و همه زیر پرچم اسلام و نظام راحت تر زندگی کنند.
150 نفر در سردشت شهید و 5 هزار نفر مجروح شدند درحالیکه غالب مردم نمی دانند سردشت کجاست! خانواده ای 11 شهید تقدیم کرده است، چرا باید شعار دهیم؟ بیش از 100 کشور 25 اسفند هر سال مراسم حلبچه عراق را پوشش خبری می دهند.
امروز نیز پای
ارمان های نظام ایستاده ایم اما باید دید این فاصله طبقاتی از کجا نشات گرفته است؟
مردم گرسنه دین نمی شناسند و امیدوارم مسئولین ما بیدار شوند چرا که جنگ را مردم
مدیریت کردند.
سلیمی: سردشت و شهرهای مرزی همچون زرده و دیره از توابع استان کرمانشاه مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند، این اتفاق باعث شد تفاوت شهرهای اسیب دیده عراق با ایران را شاهد باشیم چرا که سالروز 8 تیر در سردشت و 25 اسفند در حلبچه کاملا متفاوت تکریم می شود.
ایران، ژاپن و
... را دعوت کرده و اعلان عمومی موجب درک بالای اذهان عمومی می شود اما متاسفانه
این اتفاق را در ایران به ندرت شاهد هستیم، مقوله استفاده از سلاح های کشتار جمعی
بسیار زشت و غیر انسانی است و امروز نیز شاهد استفاده از آن هستیم و سازمان ملل
نیز مسبب این مسئله شده است.
این دو جانباز از سفرشان به هیروشیمایی ژاپن می گویند:
هاشمی: عضو موزه صلح تهران هستم و با توجه به اینکه راوی زنده موزه هستیم و اعزام هایی همواره به کشورهایی همچون بلژیک، هلند، عراق، ژاپن و ... انجام می شود، لذا ما از این طریق به حلبچه، هیروشیمایی ژاپن و هلند اعزان شدیم.
ژاپنی ها مردمی مهربان بوده و آنقدر که دلسوز ما بودند مسئولین ما اهمیت نمی دهند، رئیس دانشگاه هیروشیمای ژاپن کفش های ما را جفت می کرد و رفتاری متواضع داشت. 15 مرداد ماه سالگرد بمباران اتمی هیروشیماست که 150 کشور در آن حضور دارند اما متاسفانه 100 کشور ایران را محکوم کرده و تروریست نامیدند و کسی برای دفاع نبود، شهردار و فرماندار هیروشیما از ما عذرخواهی کردند.
در مراسمات
این شهر مسئولین در آفتاب قرار گرفته و مجروحین جنگ در سایه هستند. یک قبرستان
یادبود در حلبچه ساخته شده و اسامی شهدای این منطقه در یادبود قرار داشت.
سلیمی: سال 87 به ژاپن سفر کردم، در هیروشیما به قربانیان حمله شیمیایی هیوا کوشا گفته می شود، 10 روز آنجا بوده و از اماکن دیدنی و ... بازدید کردیم و دولت و ان جی او خانم دکتر سویا با همسرشان میزبانی قابل تقدیری از ما داشته و سعی کردند تسکینی بر دردهای ما باشند.
70 سال از حادثه هیروشیما می گذرد اما همچنان فرزند، نوه و ... این قربانیان در اماکن عمومی مورد احترام واقع می شوند اما در ایران معکوس عمل می شود.
ارزیابی سرمایه های جنگ از رسیدگی دولت:
سلیمی: در حال حاضر بیش از 70 درصد از کارافتادگی دارم، 12 بار پیوند قرنیه شده و ریه ای ناقص دارم، اعصابم نا آرام بوده و دچار سوختگی پوست شدم اما دیدگاه ما تغییر نمی کند و فرزندم حاضر شد مدافع حرم شود حتی اگر رسیدگی مسئولین کمتر شود، ترازوی عدالت باید برقرار شود، نباید مملکت امروز در این وضعیت باشد.
هاشمی: امروز هدف جامعه ما تغییر کرده است، باید ایران باشد تا من باشم لذا اگر هزار جان داشته باشم باز هم در راه کشورم تقدیم می کنم. جانبازان شیمایی واقعا فراموش شده اند. در حد یه حقوق و دارو به ما کمک می شود درحالیکه غالب مردم کشور را در تصاحب جانبازان و ... می دانند.
اگر ماهیانه صدها میلیون تومان به ما داده شود از درد ما کم نمی کند. رسیدگی بسیار ضعیف است، درحالیکه مجروحین هیروشیما را در شیشه محافظت می کنند! فراهم کردن شرایط برای سفر ما به شمال دلار و ارز نمی خواهد درحالیکه بهترین شرایط برای جانبازان زندگی در منطقه شرجی است.
2 جانباز دفاع مقدس از فرزندان خود می گویند:
هاشمی: یکی از فرزندانم نیرو پیمانکاری
سلیمی: هر دو با پیمانکار شاغل هستند و در کرج فعالیت می کنند.
تجارت کثیف المان غربی با فروش سلاح های شیمیایی:
سلیمی با اشاره به اینکه سال 68 بنا بود با هزینه دولت برای درمان من را به المان اعزام کنند گفت: المان غربی در زمان جنگ در تجارتی کثیف تامین کننده سلاح های شیمایی بود و پس از جنگ نیز برای درمان مجروحین ایران هزینه مطالبه می کرد و 30 درصد درد این مجروحین ممکن بود درمان شود چرا که حمله شیمیایی به قول ژاپنی ها سرطان پیدار بوده و درمانی ندارد و به عنوان یک درد مزمن با ما خواهد ماند.
وی افزود: من پزشکان ایران را ترجیح داده و عمل پیوند قرنیه را در کشور انجام دادم و موفقیت آمیز بود اما به واسطه تخریب گاز خردل پس از چند ماه عمل پیوند را قبول نمی کند.
بنیاد پاسخگوی سوالات خانواده های جانباز نیست
سلیمی می گوید: بنیاد واحد رسانه ای و ... دارد و طیف گسترده ای برای انجام امور جانبازان در این نهاد فعالیت می کنند اما سوال خانواده جانباز را پاسخ نمی دهند.
و اما هاشمی نیز با اشاره به اینکه امروز خانواده های ما اسیر وضعیتمان شده اند گفت: 35 سال با این درد دست و پنجه نرم می کنم اما خانواده ام بیشتر از من درد می کشند چرا که از خوشی های خود زده و مسافرت هم نمی روند.
سلیمی به داستان بستری شدنشان برای کاهش مشکلات ریوی در یکی از بیمارستان های کرج اشاره کرده و گفت: به واسطه عدم رسیدگی مناسب توسط کادر، آقای هاشمی به کما رفت، درحالی که همان روز مسئولین لاحه درباره روز مبارزه با سلاح های نامتعارف وارد بیمارستان شدند و پس از گرفتن عکس رفتند و زمان تنفس به اقای هاشمی 6 دنده او را شکستند.
مقطع کوتاهی در شهرداری بودم و امروز همراهی دوستان شهرداری بیشتر از متولیان اصلی است و دو کپسول تنفسی مرا نیز آنها تامین کرده اند و از مدیریت سازمان پارک های شهرداری کرج کمال تشکر را دارم چرا که به تمامی قول های خود عمل کرده اند و شغل دو پسرم را که یکی دکترای شهرسازی و دیگری کارشناسی ارشد حقوق دارد را شهرداری تامین کرد.
سرکشی های بنیاد تمام شده است، درحالیکه واحدی به این نام دارند، بنیاد هیچ کاری برای اشتغال فرزندان من نکرد.
هاشمی: برای بازدید به منزل ما آمدند و یک کارت هدیه 40 هزار تومانی به من دادند! 8 ماه طول کشید تا من دستگه تنفسی خود را به واسطه آشنا تامین کنم
سلیمی: درحالیکه لاستیک های آمبولانس بنز در بنیاد به واسطه عدم استفاده خوابیده است ما 350 هزار تومان هزینه آمبولانس برای اعزام به مراکز درمانی می دهیم. خواسته من از مسئولینی که به منزل ما آمدن تامین دارو بود آن را نیز محقق نکردند اما لشگر 10 سید الشهدا با پیگیری داروهای من و آقایان هاشمی و درویشی را تامین کردند و در حال حاضر داروهای خود را از داروخانه جهانشهر تهیه می کنم، اما مسئولین مرا به واسطه گله گی هایم تهدید کردند.
و اما ختم کلام...
برایم جالب است که هنوز وقتی این دو جانباز دفاع مقدس از خاطرات دوران دفاع مقدس می گویند شوق خاصی دارند و هنگامی که پای وظیفه و اطاعت از ولی فقیه پیش می آید با جدیت اعلام آمادگی می کنند تا به دفاع از رهبری و ولایت فقیه همت گمارند.
ای کاش بتوانیم حتی برای ثانیه ای هم که شده با این عزیزان باشیم، تا شاید بفهمیم ایثار، مقاومت، صبوری، عاشقی و… یعنی چه؟
انتهای پیام/