آسیبشناسی فرقههای نوظهور (2)
گروه فرق ضاله «تیتر یک»/بیانات آیت الله مصباح یزدی
عرفان چیست؟
پرسش این است که آیا واقعاً دو راه وجود دارد؟ این عرفانی که انسان
میتواند با استفاده از آن به حقیقت برسد، چیست؟ البته بحثهای زیادی اینجا
مطرح است؛ مانند این که اصل این عقیده از کجا پیدا شده است؟ چه عواملی
باعث میشود کسانی از دین صرفنظر کنند و در پی عرفان باشند؟ در کشور ما
این گرایش از کجا شروع شده است و چه عواملی در ترویج آن مؤثر بوده است؟
اینها بحثهایی است که جامعهشناسان باید درباره آن تحقیق کنند، اما مهمتر
این است که اصل مسئله را بررسی کنیم و این که آیا واقعاً در کنار دین، راه
دیگری برای کشف حقیقت داریم یا خیر؟ ما در ادبیات ایرانی و اسلامیمان با
واژه ی عرفان و احیاناً چیزی مشابه آن مثل واژه تصوف
، آشنا هستیم. گاهی این دو مرادف و گاهی با اندکی تفاوت بهکار میروند.
به هرحال، عرفان و تصوف مقولهای است که از دیرباز در ادبیات ما مطرح بوده
است. عرفا، شعرا، متصوفان و فرقههای زیادی وجود داشتهاند و ما با این
مفهوم آشنا هستیم. امروز وقتی میگویند راهی در مقابل دین به نام راه عرفان
وجود دارد، بسیاری تصور میکنند این همان عرفان مطرح میان مسلمانان است یا
اصطلاح خاصی مانند تصوف، صوفیگری، درویشی و چیزهایی از این قبیل است.
باید توجه داشت عرفانی که امروزه در ادبیات غربی به کار میرود، در ادبیات
ما مفهوم خیلی وسیعتری دارد. آن عرفانی که در ادبیات ما به کار میرود و
ما با آن آشناییم، یک واژه ی عربی است که مساوی با معرفت است؛ هر دو هم مصدر یک فعل هستند؛ «عرف یعرف»، مصدر آن هم معرفت و عرفان است؛ عرفان یعنی معرفت و منظور از این معرفت، یعنی معرفت خدا.
کسانی که پایهگذار عرفان اسلامی هستند و آن را در ادبیات ما مطرح کردهاند، در پی این بودند که خدا را بهتر بشناسند. آنها قدمهایی در این راه برداشتهاند و در دو مسیر بحثهای نظری عرفانی و روشهای عملی عرفان کار کردهاند؛ البته بحثهای نظری تابع روشهای عملی است؛ یعنی فرض این است که کسانی با روشهای عملی به عرفان واقعی رسیدهاند و بعد آنچه را یافتهاند بیان کردهاند و آن را عرفان نظری نامیدهاند. به هرحال، امروز عرفان دو شاخه دارد. یعنی وقتی گفته میشود عرفان، عارف، کتابهای عرفانی و بحثهای عرفانی، دو مفهوم از آن اراده میشود؛ یک سلسله مباحث مربوط به خداشناسی است و این که رابطه ی خدا با هستی چیست؟ و یک سلسله روشهای عملی. حتماً شنیدهاید که در بین عرفا معروف است که یک رابطه ی وحدتی میان خدا و سایر موجودات وجود دارد. حالا این مفهوم چیست؟ درست یا غلط است و معنای درستی میتواند داشته باشد یا خیر؟ موضوع مورد بحث ما نیست، اما عرفانی که امروز مطرح میشود و قبلاً در مشرق زمین هم وجود داشته است، به خصوص در بودیسم خیلی فراتر از این است؛ در مذهب بودا اصلاً خدا مطرح نیست. در این مذهب تنها دنبال آرامش روحی هستند و میگویند انسان میتواند با طی مراحلی مثل ریاضتها، ترک لذتها و همچنین اجرای برنامههای مراقبه ؛ به نیروانا (1) برسد و حالت آرامش و لذت فوقالعادهای احساس کند و از چیزهای ناراحتکننده مثل غم و غصه و رنج رهایی یابد. آنها دنبال چنین چیزی هستند و میگویند در سایه ی تعالیم بودا انسان میتواند به اینجاها برسد؛ این نوع عرفان، روشهایی دارد که البته اساس آن نوعی بتپرستی است.
عرفان هندوئیسمی
در عرفانهایی که امروزه در اروپا و امریکا مطرح میشود، عرفان به همین
معنای عام به کار میرود؛ یعنی روشی که انسان با اجرای برنامهها و
ریاضتهایی به درک و آرامش روحیای فراتر از آنچه در سایه ی عوامل مادی
پیدا میشود، نائل شود؛ غالباً هم امروزه در اروپا و امریکا، این هندوئیستها و بودیستها هستند که آنها را با استفاده از برنامههای ورزشی یوگا
و مانند آن آرامش میدهند؛ یعنی عرفان آنها برگرفته از عرفان شرقی چین و
هندوستان است. محور فکر آنها شناخت خدا نیست؛ بلکه حالت روحی برتری است که
خودشان انتظار دارند و این حالت دو ویژگی دارد:
اول: چیزهایی را درک میکنند که دیگران درک نمیکنند.
دوم: توان کارهایی را پیدا میکنند که دیگران نمیتوانند آنها را انجام دهند.
نمونه ی آن؛ مرتاضان هندی
هستند که چیزهایی از آنها شنیدهاید و اگر کسانی هم به هندوستان مسافرت
کردهاند، نمونههای آن را دیدهاند؛ افرادی که ریاضتهای خیلی سخت و عجیبی
میکشند و قدرتهایی پیدا میکنند و به اطلاعاتی دست مییابند. برای مثال،
به شخصی میگویند گذشته ی تو چنین بوده است و در فلان خانوادهای متولد
شدهای و چنین و چنان کردهای و از گذشته ی او خبر میدهند؛ یا این که از
وضعیت فعلی او خبر میدهند؛ این که الان در چه وضعیتی هستی، چه خواستهها و
مشکلی داری. برخی از آنها خیلی پیشرفتهتر هستند و از آینده نیز خبر
میدهند؛ مانند این که چه خواهی شد و چه کارهایی خواهی کرد. گاهی مرتاضی را
میبینید که در کنار یک پارک یا معبد و بتکدهای یک سال تمام روی یک پا
ایستاده و دستش را بلند کرده است و غذای خیلی کمی، که آن هم غالباً غذاهای
گیاهی است، استفاده میکند. اینها با این ورزشهای روحی به چنین اطلاعاتی
میرسند و از نظر عملی قدرتی پیدا میکنند که بر قدرتهای مادی غالب
میشود؛ اینها چیزهایی است که با تواتر ثابت شده است و نقل یک نفر یا دو
نفر نیست. نمونه دیگر اینکه شخص میآید جلوی قطار میایستد و با گرفتن
دستش در برابر قطاری که با سرعت زیاد در حال حرکت است، آن را متوقف میکند؛
هواپیما آماده حرکت است، میآید میایستد و هواپیما نمیتواند حرکت کند و
خیلی چیزهای محسوس دیگر.
عرفان اسلامی و عرفان هندویسمی
در کشور ما هم در گوشه و کنار، بعضی از فرقههای « اهل حق
» چنین کارهایی را انجام میدهند؛ برای مثال، کاردی وارد شکمشان میکنند و
از آن طرف بیرون میآورند؛ یا بچهای را از کوه پرت میکنند و سالم
میماند و چیزهایی از این دست که از جنس قدرتهای روحی است که بر قدرت های مادی غالب است. اینها واقعیت دارد و اسم آن را نیز عرفان عملی
میگذارند و بحثهایی را که برخواسته از اینهاست و اطلاعاتی را که پیدا
میکنند یا روشهای علمی و نظری را که ممکن است رنگ فلسفی هم داشته باشد عرفان نظری
میگویند. بنابراین، عرفان دو اصطلاح دارد؛ یک اصطلاح یعنی گرایشهای
ماورای مادی چه از نقطهنظر فکری و ذهنی و چه از نظر رفتاری و عملی؛ این
راه را «راه عرفان»؛ میگویند؛ اما محور عرفانی که در ادبیات ما وجود دارد، خداشناسی
است. ممکن است گاهی خداوند به کسانی که خداشناس هستند و در مسیر خداشناسی
قدم برمیدارند، کراماتی افاضه فرماید و آنها بتوانند مریضی شفا دهند، و
دعایشان مستجاب شود یا این که اطلاعاتی از گذشته و آینده بدهند و چیزهای
دیگری بدانها عطا کند؛ اما اینها افاضه الهی است نه حاصل ریاضت نفسانی.
آنها خودشان تلاشی برای این کارها نمیکنند؛ خداوند متعال هر وقت و به هر
که صلاح بداند از این کرامتها عطا میکند. از عالمان بزرگ ما کسانی بودند
که چنین توفیقهایی داشتند و شاید الان هم باشند و ما نشناسیم؛ در همین عصر
اخیر، مرحوم آیت الله العظمی بهجت رضواناللهعلیه از این کرامات
فراوان داشتند. این مسئله موجب تشابه میشود بین آنکه در سایه بندگی خدا
به او اعطا میشود و آن کسی که در سایه ریاضتهای نفسانی چیزهایی به دست
میآورد و چه بسا اصلاً خدا هم برای او مطرح نیست و اعتقادی هم به خدا
ندارد؛ بلکه ریاضتی مانند ورزش است؛ مانند بندبازها که بر اثر تمرین روی
بند راه میروند؛ کارهای عجیب و غریبی میکنند که دیگران نمیتوانند انجام
دهند. این بر اثر برنامههایی است که اجرا میکنند؛ معمولاً هم این
برنامهها چلّه چلّه است. چهل روز چنین کاری میکنند و چهل روز کار دیگری
انجام میدهند؛ مانند این که در جایی بنشینند یا چشمشان را ببندند؛ نمونه
آن ورزشهای یوگا
است که کمابیش از آن اطلاع دارید. اینها خواصی است که برای روح انسان مطرح
است. بنابراین روح انسان هم بر اثر برخی تمرینها و ورزشها میتواند قدرت
یا اطلاعاتی کسب کند یا کارهایی را انجام دهد. پس نکته ی اول اینکه عرفان،
یک معنا ندارد یا لااقل یک حقیقت نیست. یک معنای عرفان معرفت خداست. در
سایه معرفت و بندگی، خدا به کسانی کراماتی مرحمت کرده که فیض الهی است. در
اینها خطا و اشتباه راه ندارد و نه تنها ضرری به کسی نمیزند، بلکه برای
خلق خدا اسباب رحمت و برکت میشود؛ اما عرفانی که آنها میگویند، قدرتی است
که به هر نوعی میتوانند از آن استفاده کنند؛ مرتاض
میتواند از قدرتش در راه خوب یا راه بد استفاده کند. مانند زور بازوست که
میتواند دست در راه ماندهای را بگیرد و نجاتش دهد یا میتواند بر سر
کسی هم بزند و مظلومی را نابود کند. باید توجه داشته باشیم که مشابهتی بین
این دو وجود دارد؛ یعنی عارف خداپرست میتواند کارهای خارقالعادهای انجام دهد که مشابه آن را یک مرتاض انجام میدهد. برخی میپندارند این دو از یک مقولهاند و این منشأ اشتباه میشود. یکی قدرت روحی است که بر اثر ریاضت به دست آمده است و دیگری لطفی است که خدا به عارف عطا کرده است؛ تفاوت این دو مانند تفاوت بین معجزه و سحر است. ساحران فرعون کارهایی انجام میدادند، موسی هم چوبی میانداخت و اژدها میشد. آنها هم وقتی سحرهایشان را اعمال کردند، مردم ترسیدند و گفتند: « یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى
» (2) یعنی هر که میدید، میگفت اینها مار و اژدها هستند که راه میروند و
حرکت و حمله میکنند؛ ولی آنها همه سحر بود. معجزه آن بود که خدا به موسی
داده بود. موسی نرفته بود زحمت بکشد و سحر یاد بگیرد؛ فیضی بود که خدا به
او داده بود. نتیجه آن نیز این شد که سحر سحره را بلعید. بین کرامتی که
عارف الهی پیدا میکند با آنچه مرتاضین بر اثر ریاضتها کسب میکنند، چنین
رابطهای وجود دارد؛ آن یک قدرتی روحی است که بر اثر تمرین پیدا میشود و
این یک فیض الهی و عطیهای است که خدا به هر که بخواهد میدهد.
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
(1) نیروانا هدف ممتاز آیین بودا و مرحله ی پایانی سلوک آیین بودا در راه
رسیدن به اشراق کامل و آگاهی و آرامش مطلق است. در عقائد بودایی، نیروانا
حالتی است که در آن آدمی از جهل رنج، شهوات، خشم، خواهش و تمنا و
وابستگیها کاملاً تهی شده و به فرزانگی کامل دست یافتهاست.
(2) سوره طه ، آیه 66