«تیتر یک»/
فرازهایی از وصیتنامه غواص شهید سید جلیل میر ورکی + تصاویر
در این گزارش به بیان فرازهایی از وصیتنامه، خاطرات و زندگینامه غواص شهید سید جلیل میر ورکی میپردازیم.
به گزارش گروه استانی «تیتر یک»؛ در این گزارش به بیان فرازهایی از وصیتنامه، خاطرات و زندگینامه غواص شهید سید جلیل میر ورکی میپردازیم.
فرازهایی از زندگینامه شهید
غواص شهیدی که با دستان بسته آسمانی شد...
شهید سید جلیل میر ورکی در ۶ فروردین ۱۳۳۸ در روستای ویکان (ورک) از توابع رودبار الموت قزوین متولد شد.
سید جلیل در کنار سادگی و مردمدار بودنش بسیار جوانمرد و بخشنده و نسبت به مسائل اخلاقی حساس بود.
در سال ۱۳۶۴ به جمع بسیجیان لشکر کربلا ۲۵ پیوست و تک تیرانداز بود.
سید متأهل بود و یک پسر دو ساله و نوزادی در راه داشت.
او رزمندهای شجاع بود، رشادتهای او در منطقه کردستان باعث شده بود که گروهکهای ضد انقلاب برای سر او جایزه تعیین کنند.
سید جلیل در دوران جنگ تیربارچی بود، مهارت وی در کار با تیربار به حدی بود که با این اسلحه سنگین به صورت تکتیر نیز شلیک میکرد.
او جزء نخستین کسانی بود که با لباس غواصی در عملیات کربلا ۴ به آب زد و از ناحیه پیشانی مورد هدف تیر دشمن قرار گرفت و به درجه والای شهادت نائل آمد.
سید جلیل میر ورکی، اولین شهید شناسایی شده از ۱۷۵ شهید غواصی بود که پیکر آنها با دستان بسته بعد از گذشت ۲۹ سال از شهادتشان در یک گور دسته جمعی در ابوفلوس تفحص شد.
شهید سید جلیل میر ورکی از خطشکنان عملیات کربلای ۴ بود که در منطقه ام الرصاص به شهادت رسید و پس از ۲۹ سال، چشم انتظاری مادر، همسر و فرزندانش پایان یافت.
مردم کرج میزبان پیکر اولین شهید غواص دست بستهای شدند که بعد از ۲۹ سال شناسایی شد.
پیکر مطهر این شهید گرانقدر پس از تشییع بسیار باشکوه مردم روزهدار کرج، در امامزاده طاهر (ع) کرج به خاک سپرده شد.
فرازهایی از خاطرات شهید به نقل از مادرش
پسرم ۲۷ ساله بود که شهید شد.
زندگی و کار خوبی داشت، از حقوقش به دوستانش کمک میکرد، حتی لباس دامادی خود را به یک داماد تنگدست بخشید و از حقوقش خرج زندگی و عروسی خیلیها را داد.
رحیم و دلسوز بود و مردانگی از بچگی در فطرت او وجود داشت، راه خانه به مدرسه را پیاده میرفت تا پول توجیبیهای خود را جمع کرده و به فقرا بدهد. من اینها را بعدها از زبان دوستانش شنیدم و خودش هرگز این چیزها را نمیگفت.
وقتی کسی از پدر و مادر و زن و فرزند میگذرد خود را برای خدا آماده کرده است.
پسر من وقتی میرفت، یک پسر دو ساله و نوزادی در راه داشت، وقتی کسی دست از اینها بردارد، یعنی از همه چیز در راه خدا و حرمتهای او گذشته و خود را آماده شهادت کرده است.
پسرم دوست نداشت پیکرش پیدا شود و برای همین پلاکش را داخل آب انداخت تا گمنام باشد، ولی خدا صدایم را شنید و او را به من بازگرداند.
پسرم میگفت، حالا که دشمن وارد کشور ما شده، پا گذاشتن من و مردان دیگر بر روی زمین زیادی است و باید برای آزادی و نجات کشور برویم.
روزی که برای خداحافظی آمد، پدرش به او گفت، پسرم به دلم افتاده اگر این دفعه به جبهه بروی، دیگر برنمیگردی.
پسرم گفت: این چه حرفی است که میزنی پدرم، ما باید برویم تا امام تنها نماند و کشور اسیر دشمن بیدین نشود.
سید جلیل، امام خمینی (ره) را خیلی دوست داشت، حتی تا لحظه شهادت عکس امام از او جدا نشد.
پسرم وقتی فرزند اولش که پسر بود به دنیا آمد، خواب دید که از آسمان نوری همراه با نوزادش به زمین به سوی او آمده است و همیشه پسرش را نعمتی از جانب خدا میدانست و بر روی تربیت او حساس بود، شجاع بود و حرف زور را دوست نداشت و از ناحقی و دروغ بدش میآمد.
فرازی از وصیتنامه شهید
… راه پدرشان را به بچههایم بیاموزید که همانا راه حسین (ع) است، امام را تنها نگذارید و پشتیبان اسلام باشید.
میخواستم قبرم در خاک پاک «ویکان» باشد، ولی از آنجایی که زمستان است و سخت، هر جایی که خودتان خواستید دفنم کنید…
بندی که دستان شهید را با آن بستند
آثار به جا مانده از شهید
معصومه میرحسینی - تیتر یک
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده