رسانه ملی به تزریق فرهنگ منحط غربی خاتمه میدهد
به گونهای میشد از همان موقع بیسر و سامانشدن فرهنگ جامعه اسلامی را پیشبینی کرد، اما همه چیز آهسته بود که انصافاً سریالها و فیلمهای خوب و پر مخاطبی را به خود جذب میکرد و البته هنرمندان بسیار توانمندی در این زمینه نقشهای خود را ایفا میکردند. این موقعیت آنقدر برای هنرمندان، نویسندگان و کارگردانان مناسب بود که فیلمنامهها به لحاظ ساختاری بسیار قوی بود و نقشآفرینیها میدرخشید.
آن قدر که میشود فیلمها و سریالهای بسیار موفقی را در این حوزه مثال زد. اما آنچه اهمیت دارد ارزشهای اخلاقی و دینی است، در واقع زمانی که چنین اتحادیهای در کشور اسلامی با چنین ابهتی و جذب مخاطبان خود مرسوم میشود در ابتدا باید احترام به ارزشهای فرهنگی و اسلامی را جزء ملاک اصلی خود قرار دهد که طبیعتاً در دهه اول همینطور بوده اما رفتهرفته با توجه به تغییرات جامعه به لحاظ سیاسی، اقتصادی و البته فرهنگی همه چیز تحتالشعاع قرار میگیرد و انتظارات و نگاههای مردم هم تغییر میکند، اما بد نیست گاهی خودمان را به خواب نزده و به نوعی خود را گول نزنیم؛ آنچه همیشه تغییر نخواهد کرد، دین اسلام است دینی که برای خیلی از مسائل حد و مرزی البته در جهت راه درست قائل میباشد. وقتی این ملاک و ارزش در فیلمهای ایرانی خودمان رو به کاهش است دیگر چه توقعی میتوان از سایر مسائل برای حفظ ارزشها داشت.
با قاطعیت تمام میتوان گفت فیلمها و سریالهای شبکه خانگی در این اواخر با وجود فیلمنامه درجه یک، کیفیت بصری و اصول تکنیکی درست، بسیار قوی بود، اما به لحاظ اخلاقی و فرهنگی تبدیل به هنجار شده بود، در واقع رعایت نکردن خیلی از حد و مرزها در شبکه خانگی بسیار عادی جلوه داده شده است به طوری که خیلی از قوانین اسلامی با پخش چنین سریالهایی به راحتی زیر پا گذاشته میشد. خیلی واضح است زمانی که یک سلبریتی تمایلی برای بازی در رسانه ملی ندارد، به چه علت و چرا و چگونه است. در واقع هر جا که قانون و ارزشها سخت گرفته شود، افراد فرعی ریزش پیدا میکنند.
در این اواخر تلویزیون به عنوان رسانه ملی شاهد ریزش سلبریتیهایی بود که تنهاامیدشان همین نمایش خانگی بود و برای کسب درآمدشان با بازی در فیلمها و سریالهای سینمای خانگی زندگی خود را میگذرانند که درآمد خوب و قابل توجهی بود، اما تنها دلیل این ریزشها به دلایل اخلاقی بود و زمانی که یک سلبریتی تحت باید و نبایدهایی قرار میگیرد، ترجیح بر این میدهد که حرفه خود را در جای دیگر با روابط آزادتر و قانون کمتری نشان دهد. به همین دلیل مخاطب در سینمای خانگی شاهد صحنههایی بود که دین اسلام صرفاً یک دین بود همین و بس دیگر کسی به آن احترام نمیگذارد، کسی اسمی از آن نمیبرد و حتی به المانهای آن کسی گوش نمیکند، پوشش حجاب صرفاً به دلیل توقیف نشدن فیلم است و دیگر لزومی ندارد این اتفاقات آن قدری است که دیگر دست دادن زن و مرد نامحرم عادی جلوه داده شده است.
نباید گفت که شبکه خانگی ناپسند است اما به قطع میتوان گفت رو به سخیف بودن پیش میرفت تا این که پس از گذراندن پستی و بلندیهای فراوان، تحمل عدهای از مردم به دلیل چنین اوضاعی رئیس دولت سیزدهم تصمیم بر این میگیرد که مدیریت نمایش خانگی را صفر تا صد بر عهده صدا و سیما قرار دهد، این اتفاق برای عدهای از سلبریتیها شوکهکننده بود چرا که نمیتوانند به فسق و فجور خود ادامه دهند.
نکته بسیار مهمی که در این تحلیل از توقیف نمایش خانگی میتواند اشاره کرد، این است که تمام این فحشا، هنجارشکنیها چه در فیلمها و سریالها و چه در برملا کردن ارزشهای اخلاقی با دست کاری کردن نقش زن صورت میگرفته است، برای مثال زمانی که یک کارگردان و نویسنده تصمیم بر ساخت فیلم و نگارش متنی را میکنند، چرا باید روی زن تمرکز کند؟ چرا علاوه بر تمرکز روی دختران و زنان متاهل جوان بر روی خانواده است؟ مخاطب بسیار باهوش است و این مسئله را میفهمد اما متأسفانه نمیداند که با دیدن چنین داستانهایی ممکن است بر روی ذهن او تأثیر بگذارد واگر کسی منکر این قضیه شود با توجیهات بسیار جامعه و تغییرات فرهنگی، اخلاقی و ارزشها را بیان میکند.
به هر حال توقیف سینمای خانگی اتفاق خوبی است، اما زمانی بهتر میشود که صدا و سیما با توجه به اهمیت ارزشهای اخلاقی به ساخت فیلمهای باکیفیت خود ادامه دهد و تلنگری باشد برای بسیاری که بر خلاف آن میاندیشیدند.
انتهای پیام/