یادداشت:
لیبرالیسم در جبهه انقلاب رخنه کرد
برخی از انقلابیها کوشیدند ادای اصلاحطلبان را درآورند، از اصالتها بریدند و به اصیلها «تندرو» گفتند.
گروه سیاسی «تیتر یک» به نقل از «البرزخاتون»؛ مهدی جمشیدی، محقق و نویسنده طی یادداشتی نوشت: برخی نیروهای تجدیدنظرطلب در درون جبهه انقلاب، نسبت به غیرانقلابیها، ملایم و منعطف و اهل مدارا هستند، اما انقلابیهای اصیل را بهشدت، طرد و نفی و سرکوب میکنند. اگر اینها به انقلابیهای اصیل «سوپرانقلابی» بگویند، اختلاف و انشقاق ایجاد نکردهاند، اما اگر انقلابیهای اصیل به آنها «صورتی» بگویند، گسستآفرین و وحدتشکن هستند. در واقع، سیئات انقلابیهای اصیل، حسنات اینان است. پس با معیارهای دوگانه و خودخواهانه مواجه هستیم.
تعبیر دقیقتر و زیباتری که میتوان درباره اینها به کار برد، «انقلابی نمایشی» است؛ چون انقلابیگریشان، از برخی ظواهر و صورتها فراتر نمیرود و عمق هویتی ندارد. وانمود میکنند که انقلابیاند، اما دچار چرخش و دگردیسی شدهاند.
شاید شهید بهشتی اولین برچسب را به این جماعت زد و به آنها «نیروهای بینابینی» گفت؛ یعنی هم این طرف و هم آن طرف هستند. آدمهای دوشخصیتی که هنوز تصمیم نگرفتهاند، چه باشند.
در دهه اخیر، عدهای زیر پرچم «اسلام رحمانی» رفتند. آیتالله خامنهای هم در مقابلشان گفت اسلام رحمانی، همان معارف نشأتگرفته از «لیبرالیسم» است. بعد از شهید مطهری و شهید بهشتی، دیگر چندان اصطلاح «التقاط» را به کار نمیبرند. من اینها را التقاطی میدانم؛ همان «اسلام رحمانی» که ترکیب اسلام و لیبرالیسم است.
برخی از انقلابیها کوشیدند ادای اصلاحطلبان را درآورند و کپیِ کپی شدند، از اصالتها بریدند و به اصیلها «تندرو» گفتند. البته درباره صورت و مخرج مشترک داشتنشان با اصلاحطلبان، هیچگاه توضیح ندادند و نرمنرمک چرخیدند.
این جماعت، درباره برجام، فضای مجازی و حجاب، مانند سید محمد خاتمی و اصلاحطلبان فکر میکنند. فقط مشکل اینجاست که برخلاف اصلاحطلبان، تعبیر مقام معظم رهبری را زمینه استدلالهای اقتباسی خود میکنند.
حاجقاسم را نیز از آن خود میدانند؛ همان کسی که میگفت دختر شهید، فقط به قصد «هدایت» نه به قصد «رفاقت» میتواند با دختر بدحجاب، ارتباط داشته باشد یعنی حتی رفاقت با اینها را نیز نمیپسندید. نمیدانند سیاست حاجقاسم، «سیاست هدایت» و نه «سیاست تمایز» بود. هم برجام را تصمیم نظام میدانستند و هم فتوحات منطقهای حاجقاسم را میطلبیدند.
رهبر انقلاب از سه مرحله خودسازی، جامعهسازی و تمدنسازی سخن گفتهاند. اینها چون در مرحله خودسازی، شکست خوردهاند، اراده انقلابی ندارند و بهجای جامعهسازی، در پی جامعهسنجی هستند تا مطابق ذائقه، حکومت کنند.
در اغتشاشات سال گذشته دیدید که مواضع دوپهلو داشتند. مانند خاتمی هرچه فریاد داشتند بر سر نظام و نوع حکمرانی کشیدند و همانند اصلاحطلبان، دوگانه نظام/ مردم را پذیرفته بودند.
حداقل یک دهه است که کسانی در درون جبهه انقلاب، التقاطی شدهاند. کلیدواژههایی هم دارند: وحدت/ خلوص، همبستگی/ دوقطبیشدن، عقلانیت/ تندروی، فرهنگ/ امنیت، جذب حداکثری/ طرد، و... از همه اینها روایت غلط دارند.
از اصول بریدهاند، اما انتظار دارند که همچنان در هسته مرکزی گفتمان انقلاب باشند. به ما میگویند تنگنظری نکنید اما مسئله این است که خودشان تجدیدنظر کردهاند. دایره انقلاب و خودی نیز باید متناسب با بازاندیشیهای دورهای آنها گشاد شود؛ چون معیار، اینها هستند نه ارزشها.
به همان معنا که امام خمینی (ره) به بازرگان، برچسب لیبرال زد، من هم این اصطلاح را به اصولگرایی نسبت میدهم. روح بازرگان در بخش عمده اصولگرایان، حلول کرده است. اسلام رحمانی، فصل مشترک اصولگرایان و اصلاحطلبان شده است. اسلام رحمانی، یعنی لیبرالیسم و هر کس به مؤلفههای آن معتقد باشد، دچار التقاط شده است؛ چه اصلاحطلب و چه انقلابی.
جالب اینکه میان «بدنه» و «بالاییها»، تفاوت آشکار وجود دارد؛ بدنه انقلابی که در کف هستند، وفادارند اما هرچه فراتر میرویم و به نخبگان میرسیم، موارد استحاله بیشتر میشوند. گویا وضع اجتماعی (قدرت) و وضع فکری (حقیقت)، تا حدی با یکدیگر نسبت عکس دارند. از این رو، جماعتِ از راه انقلاب بازگشته و به تفکر اصلاحات پیوسته، اکثریت نیستند که واسازی فکریام به واگرایی اجتماعی برسد.
از هرچه که واسازیشان کند، متنفرند؛ مثل همین متن! بیدرنگ، واکنش منفی نشان میدهند و برآشفته میشوند. نگرانند که مبادا نسبتهای فکری و هویتی پنهانشان با اصلاحطلبان آشکار شود. میگویند خودمان هستیم، اما تاریخ اصلاحات میگوید تکرار آنهایند. تجدیدنظرطلبی را از سطر نخست آغاز کردهاند.
راه بازسازی انقلابی از واسازی اصولگرایی میگذرد. اینها برای تداوم قدرت خویش، امکانهای انقلاب را به زنجیر بستهاند و مردم را در انتظار جهش تاریخی، دلسرد کردهاند.
انتهای پیام/
تعبیر دقیقتر و زیباتری که میتوان درباره اینها به کار برد، «انقلابی نمایشی» است؛ چون انقلابیگریشان، از برخی ظواهر و صورتها فراتر نمیرود و عمق هویتی ندارد. وانمود میکنند که انقلابیاند، اما دچار چرخش و دگردیسی شدهاند.
شاید شهید بهشتی اولین برچسب را به این جماعت زد و به آنها «نیروهای بینابینی» گفت؛ یعنی هم این طرف و هم آن طرف هستند. آدمهای دوشخصیتی که هنوز تصمیم نگرفتهاند، چه باشند.
در دهه اخیر، عدهای زیر پرچم «اسلام رحمانی» رفتند. آیتالله خامنهای هم در مقابلشان گفت اسلام رحمانی، همان معارف نشأتگرفته از «لیبرالیسم» است. بعد از شهید مطهری و شهید بهشتی، دیگر چندان اصطلاح «التقاط» را به کار نمیبرند. من اینها را التقاطی میدانم؛ همان «اسلام رحمانی» که ترکیب اسلام و لیبرالیسم است.
برخی از انقلابیها کوشیدند ادای اصلاحطلبان را درآورند و کپیِ کپی شدند، از اصالتها بریدند و به اصیلها «تندرو» گفتند. البته درباره صورت و مخرج مشترک داشتنشان با اصلاحطلبان، هیچگاه توضیح ندادند و نرمنرمک چرخیدند.
این جماعت، درباره برجام، فضای مجازی و حجاب، مانند سید محمد خاتمی و اصلاحطلبان فکر میکنند. فقط مشکل اینجاست که برخلاف اصلاحطلبان، تعبیر مقام معظم رهبری را زمینه استدلالهای اقتباسی خود میکنند.
حاجقاسم را نیز از آن خود میدانند؛ همان کسی که میگفت دختر شهید، فقط به قصد «هدایت» نه به قصد «رفاقت» میتواند با دختر بدحجاب، ارتباط داشته باشد یعنی حتی رفاقت با اینها را نیز نمیپسندید. نمیدانند سیاست حاجقاسم، «سیاست هدایت» و نه «سیاست تمایز» بود. هم برجام را تصمیم نظام میدانستند و هم فتوحات منطقهای حاجقاسم را میطلبیدند.
رهبر انقلاب از سه مرحله خودسازی، جامعهسازی و تمدنسازی سخن گفتهاند. اینها چون در مرحله خودسازی، شکست خوردهاند، اراده انقلابی ندارند و بهجای جامعهسازی، در پی جامعهسنجی هستند تا مطابق ذائقه، حکومت کنند.
در اغتشاشات سال گذشته دیدید که مواضع دوپهلو داشتند. مانند خاتمی هرچه فریاد داشتند بر سر نظام و نوع حکمرانی کشیدند و همانند اصلاحطلبان، دوگانه نظام/ مردم را پذیرفته بودند.
حداقل یک دهه است که کسانی در درون جبهه انقلاب، التقاطی شدهاند. کلیدواژههایی هم دارند: وحدت/ خلوص، همبستگی/ دوقطبیشدن، عقلانیت/ تندروی، فرهنگ/ امنیت، جذب حداکثری/ طرد، و... از همه اینها روایت غلط دارند.
از اصول بریدهاند، اما انتظار دارند که همچنان در هسته مرکزی گفتمان انقلاب باشند. به ما میگویند تنگنظری نکنید اما مسئله این است که خودشان تجدیدنظر کردهاند. دایره انقلاب و خودی نیز باید متناسب با بازاندیشیهای دورهای آنها گشاد شود؛ چون معیار، اینها هستند نه ارزشها.
به همان معنا که امام خمینی (ره) به بازرگان، برچسب لیبرال زد، من هم این اصطلاح را به اصولگرایی نسبت میدهم. روح بازرگان در بخش عمده اصولگرایان، حلول کرده است. اسلام رحمانی، فصل مشترک اصولگرایان و اصلاحطلبان شده است. اسلام رحمانی، یعنی لیبرالیسم و هر کس به مؤلفههای آن معتقد باشد، دچار التقاط شده است؛ چه اصلاحطلب و چه انقلابی.
جالب اینکه میان «بدنه» و «بالاییها»، تفاوت آشکار وجود دارد؛ بدنه انقلابی که در کف هستند، وفادارند اما هرچه فراتر میرویم و به نخبگان میرسیم، موارد استحاله بیشتر میشوند. گویا وضع اجتماعی (قدرت) و وضع فکری (حقیقت)، تا حدی با یکدیگر نسبت عکس دارند. از این رو، جماعتِ از راه انقلاب بازگشته و به تفکر اصلاحات پیوسته، اکثریت نیستند که واسازی فکریام به واگرایی اجتماعی برسد.
از هرچه که واسازیشان کند، متنفرند؛ مثل همین متن! بیدرنگ، واکنش منفی نشان میدهند و برآشفته میشوند. نگرانند که مبادا نسبتهای فکری و هویتی پنهانشان با اصلاحطلبان آشکار شود. میگویند خودمان هستیم، اما تاریخ اصلاحات میگوید تکرار آنهایند. تجدیدنظرطلبی را از سطر نخست آغاز کردهاند.
راه بازسازی انقلابی از واسازی اصولگرایی میگذرد. اینها برای تداوم قدرت خویش، امکانهای انقلاب را به زنجیر بستهاند و مردم را در انتظار جهش تاریخی، دلسرد کردهاند.
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده