گزارشی از مردم روستای برغان/ یلدا ، نوستالوژی کمرنگ شده در قرن سنت گریزی
قديمیترها جمله ای مشترک دارند و آن هم این است که امروز دیگر چیزی مانند قدیم نیست، حال این « چیزی » که مدام جوانترها از آن میشنوند و کمتر موفق به درک آن میشوند چه چیز! است مورد بحث است و نیاز به بررسی اساسی دارد.
وگرنه آجیل ، میوه ، شیرینی و تنقلات که همان است حتی متنوع تر از گذشته ، قرائت قرآن کریم و تفأل زدن به خواجه شیراز هم که مانند قدیم است ، زندگی ها هم که به برکت وسائل رفاهی و ماشینی تا آنجا که امکانش وجود داشته باشد به راحتی تمام صورت میگیرد ، نه مسافت دور و سرمای سختی وجود دارد که جمع شدن های فامیلی را با رفت وآمد بوسیله پای پیاده و استر سخت کند و نه به راستی با گرانی های موجود فقر مطلقی گریبان همگان را گرفته است که نتوانند با اندک امکانات سنت پسنديده شب يلدا را که از گذشتههای دور به ما رسيده است و پايه و اساس آن بر محور صلهرحم میگردد به جا آورند.
پس کدام موضوع گمشده ای در یلدای امروز وجود دارد که با تمام توانایی ها وامکاناتش به پای یلدای دیروز نمیرسد.
شب یلدای کهنی که با نقل داستان و افسانههای کهن ، خوردن هندوانه سرد و تنقلات مختلف در ذهنها گرم و خاطرهانگیز شده است امروز با سرمای محبتها و تجملگرایی خود ما به دلچسبی گذشته نیست.
سنت شب نشینی در بلندترین شب سال در شهرها و روستاهای قدیمی دامنه البرز جنوبی که حالا استان البرز است با آداب ، رسوم خاص و فرهنگ قومیتهای مختلف ساکن در این استان انجام میشود واز آنجا که در روستا بهتر میتوانستیم قدیمی ترهایی را بیابیم که بتوانند از رسوم زیبای فراموش شده شب یلدای خاص این خطه ، بگویند راهی روستای برغان از توابع ساوجبلاغ شدیم.
از جاده آتش گاه وارد روستای برغان شدیم ، در ورودی برغان که پل قدیمی کنار رودخانه آن مربو ط به دوره صفویان است و جلوه زیبایی به این روستا داده ، عده ای از اهالی دور آتش جمع شده اند و صحبت میکنند.
وارد جمع آنان میشویم و از سنت های اهالی این روستا در مورد بلندترین شب سال می پرسیم.
رضا مزروعی که راننده است و از اهالی این روستا است اعتقاد دارد شب یلدا در سایه مشکلات مالی و گرفتاریها دیگر رونقی ندارد و می گوید رفت وآمد با فامیل مستلزم پذیرایی و خرج ومخارج است که با گرانی حال حاضر همخوانی ندارد.
وی از شیرینیهای محلی که در روزگاران دور به دست زنان این روستا برای شب چله تهیه می شد یاد می کند و می گوید خاطره میوه هایی که برای این شب به دست مادر و مادربزرگهایش در زیر خاک مدفون میشد تا سالم وتازه بماند فراموش نشدنی است.
بی بی رقیه یکی از زنان این روستا است که تا کنون ازدواج نکرده و بچه ای هم ندارد .
زیاد تمایلی به صحبت کردن در مورد گذشته ها ندارد ، در واقع گویی مرور خاطرات سالهای دور ، او را آزرده خاطر میسازد.
وی میگوید در این شب طولانی که گاهی سرد و برفی هم می شد ، در کنار بخاری های هیزمی و کرسی های گرم ، بسیاری از قول و قرارهای زندگی مشترک در بین اقوام و فامیل ردو بدل میشد و بزرگان و ریش سفیدان فامیل از هر حاکم ، قاضی و دادستان امروزی در حل مسائل ، رفع مشکلات و برطرف نمودن کدورتها کارا ترو برنده تر بودند و شب چره های این شب که حال هنر زنان و دختران فامیل بود ، مانند حلوا ، شیرینی ، گندم برشته ، گردو و بادام مخلوط شده با توت و کشمش ، همچنین میوه های این فصل بر دلپذیری دور هم جمع شدن های فامیل می افزود.
بی بی رقیه پس از گفتن این جمله راهی خانه ی روستایی با صفایش می شود که قفلهای زده شده بر درها و پنجره ها ، از تنهایی غم انگیزش می گوید.
مش اکبر ، پیرمرد روستایی برغانی معتقد است که سفره مردم در این شب مانند سفره نوروز رنگین بود.
وی گفت : رسم بود که اقوام نزدیک دور هم جمع میشدند و تا پاسی از شب با هم شب نشینی میکردند و در این شب نشینی هنداونه ، انار، پرتقال، تخمه و شام که گاهی ماهی پلو بود و گاه آبگوشت ، صرف میشد و همچنین در این شب بین خانواده های عروس و داماد آینده ، سینی های تزئین شده از هندوانه ، آجیل ، کله قند ، شیرینی و پارچه و قطعه ای طلا برای عروس ردوبدل میشد .
آقا زکی یکی از مغازه داران این روستا
با ابراز گله مندی از تجملگرایی و به فراموی سپردن عادات قدیمی در خوردنی ها و
رسوم مخصوص این شب گفت : جای بادام و گردو را پفک و پاستیل و جای آب ازگیل خیس کرده شده و آش دوغ را نوشابه
و پیتزا گرفته است و برف وشیره را کسی دیگر حتی به یاد هم نمی آورد.
وی ادامه داد: در زمانهای گذشته مصافت و کار باعث نمیشد تا دور هم جمع شدنها ودید و بازدیدهای این شب انجام نشود ، بلکه هرکس از هرکجا خود را به زادگاه واقوام میرساند.
وی گفت : علاوه بر حافظ خوانی و شاهنامه خوانی ، پیرمردهای فامیل از خاطرات جوانی میگفتند و جوانان را پند واندرز میدادند و جوانان با احترامی که متأسفانه امروز دیده نمیشود با بزرگان فامیل رفتار میکردند.
زکی در پایان گفت : سرگرمی های این شب تمامی نداشت و انواع بازیها و فال گیری ها بین زن ومرد فامیل ، شبی فرامو نشدنی را رقم می زد.
سعید مسائلی یکی از اهالی روستا و ساکنین برغان ، سالها است که زندگی در تهران را رها کرده وبه روستا وهوای پاکش برگشته است.
وی اهل دل و اهل موسیقی است و از خواجه شیراز ابیات زیادی را از بر است.
مسائلی ما را به خانه اش برای خوردن استکانی چایی داغ درهوایی سرد و برفی . بیان خاطرات شبهای یلدای روزگار دور دعوت میکند و یکی دو تن از اهالی نیز تیم مارا در این روز نشینی همراهی میکنند.
وی آداب و رسوم ایرانیان را نشأت گرفته از عشق و زندگی میداند و میگوید : متأسفانه هرچقدرکه تکنولوژی پیشرفت میکند دلها از هم دورتر و رسوم قدیمی کمرنگ تر میشود.
سعید مسائلی با لحن لوطی منشانه خود می گوید : صفای قدیم با گذر زمان گذشته است وامروز اخلاق قدیمی که سرشار از جوانمردی و اخلاص بود کمتر یافت میشود ، دیروز احترام به بزرگتر ، نوامیس ، دوستی ها و عرق همخون بودن اقوام معنی دیگری داشت در نتیجه آداب ورسوم نیز صفای خاص خود را داشت که متأسفانه نسلهای جدید تنها داستانهای آن را از زبان قدیمی ها میشنوند.
وی که خانه پدری خود را به احترام خاطرات گذشته دست نخورده نگه داشته است
حافظ خوانی را بهترین رسم شب یلدا و شاه بیت اشعار خواجه شیرازرا بیت ، غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ، ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است میداند و اظهار میکند : در این شب افراد زیادی بودند که زبان لسان الغیب حافظ شیرازی تصمیمات مهمی را گرفته و مراد خود را از زبان اشعار وی شنیده اند.
کرسی خانه آقای مسائلی ، سماور قدیمی ، استکانهای لب طلایی ، ساعت پاندولی ،چلچراغها ، مجمع بزرگی که شب چره های شب یلدا در آن چیده میشد و فانوسهای قدیمی که مهمانان این شب را در ظلمات شبهای روستا بدرقه میکرد به همراه لوازمی که خاک با ارزش گذر ایام بر آن نشسته است وهمچنین کتابخانه ای که دیوان شعرای بزرگ ایران در آن خود نمایی میکرد ، حس نوستالوژی هر بیننده ای را بر می انگیخت وبرای دقت در حفظ چنین گنجینه ای به تحسین وامیداشت.
وی در ادامه مهمان نوازیش برای ما به خواجه شیراز تفأعلی زد و ما را در هوایی برفی و سرد با یک خداحافظی گرم بدرقه کرد.
اکثرخانه های این روستا ساختاری قدیمی دارند با دو طبقه که زیرش طویله ای برای احشام وجود داشته است که در قدیم همه باخشت درست شده است و تعداد زیادی از منازل هم دیده میشود که متروکه شده است یا به علت عظیمت اهالی به زندگی شهری فراموش شده اند و این صحنه ها ، منظره ای ناراحت کننده از به اتمام رسیدن عمر و دوران گذشته ای غنی از آداب و رسوم و فرهنگ روستایی را یاد آوری میکند.
در بعضی از کوچه ها جای تنورهای داغ وانبارهای آرد وگردو و بادام و طویله های پر ازدامی که حاصلش میتواند سرشیر باشد و خامه و کره و پنیر و شیر و دوغ ناب وهمچنین گوشت تازه و تخم ماکیان محلی ، دکه های فروش نان ماشینی بسته ای ، تخم مرغ بازاری ، پفک و چیپس و مواد غذایی آماده روئیده است.
می گویند در این روستا خانه ای بزرگ قرار دارد که متعلق به فردی به نام حاجی حاتم بزرگمهر است که وی برای ۴ زنی که داشته ، خانه ای بزرگ مهیا کرده است ، به این فکر میکردم که صحبت نمودن از خاطرات شب چله در خانه ای بزرگ با اعضای خانواده ای گسترده باید جالب باشد که عبور پیرزنی گشاده رو و مهربان در جاده ، مسیر حرکت ما را به سمت خود تغییر داد.
حاجیه خانم مرضیه ، 5 پسرو 5 دختر دارد
و این را با خنده به ما میگوید و صد البته که یکی از هنرهای زنان قدیم روستاها ، به
دنیا آوردن کودکان زیاد و پرورش خوب آنان بوده است که فرق زیادی با زندگی های حال
حاضر تک فرزندی دارد.
وی از دختران وپسران خود بسیار راضی است ومیگوید : بچه هایش در مناسبتهای مختلف از جمله شب یلدا خود را از هرکجا که باشند به خانه پدری میرسانند و دور مادر که امروز تنها و بدون پدر خانواده زندگی میکند جمغ میوند.
حاجیه خانم از تهیه نوعی خوراک سنتی این روستا که بچه هایش آن را با دستپخت مادر بسیار دوست دارند میگوید که با آرد و توت و ومغز گردو تهیه می شود.
وی تنهایی را حاصل رفتار خود فرد میداند واعتقاد ندارد که سنتها و محبتها کمرنگ شده است.
مرضیه خانم از سنتهای کهن شب یلدا در این روستا به بردن خنچه برای نوعروسان اشاره میکند ومی گوید : رسم است که وقتی دختری به عنوان عروس یک خانواده انتخاب میشود، اگر زمان نامزدی آنها همزمان با شب یلدا باشد، برای او پیشکشی از میوهها و شیرینیهای مختلف با عنوان «خنچه» برده میشود.
وی ادامه میدهد : برای خانواده داماد نیز این خنچه از طرف خانواده عروس برده می شود و هندوانه پای اصلی وثابت این خنچه ها است زیرا بر این باور هستند که خوردن هندوانه در این شب موجب میشود، آنها از سوز و سرمای زمستان در امان باشند و وقتی هندوانه شب یلدا توسط ریش سفید جمع برش زده میشود، دعای خیر و رفع بلا برای حاضران خوانده میشود.
حاجیه خانم همچنین از رسم زیبای سنتی قاشقزنی در این شب میگوید ، بدین ترتیب که افراد با پوشاندن سر و صورت خود به درب منازل رفته و با به صدا در آوردن قاشق صاحب خانه را از حضور خود آگاه میکردند و صاحب خانه نیز به میمنت این شب مقداری از تنقلات و شیرینی خانگی را در ظرف آنان میریخته است.
وی شب یلدا را شب دور ریختن کدورتها ودشمنی ها و بهره مندی از مجارورت با بزرگترهاواز با هم بودن لذت بردن میداند.
حاجیه خانم مرضیه قرار است برای شام شب یلدای فرزندان خود فسنجان درست کند وخوشحال است که بزودی همگی دور هم جمع میشوند و وی تا ساعاتی دیگر ، از حضور و بگو بخند فرزندان ونوه های مهربانش لذت خواهد برد.
در این روستا مکانی قرار دارد که دختران روستا شب های جمعه جمع می شدند و و برای بر آورده شدن حاجت هایشان شمع روشن میکردند ، سنتی که امروز دیگر انجام نمیشود.
روستای برغان از توابع بخش چندار شهرستان ساوجبلاغ، با مختصات جغرافیایی 50 درجه و 56 دقیقه طول شرقی و 35 درجه و 57 دقیقه عرض شمالی، در فاصله 13 کیلومتری شمال غربی شهر کرج واقع شده است ، ارتفاع این روستا از سطح دریا 1650 متر است و آب و هوای آن در بهار و تابستان معتدل و در پاییز و زمستان سرد است ، رودخانه های شاهرود و سنج که از کوه های البرز مرکزی سرچشمه می گیرند، از کنار این روستا عبور می کنند ، روستای برغان در محدوده جغرافیایی ساوجبلاغ و کرج امروزی واقع شده و قدمتی طولانی تر از کرج دارد. بازار و خانه های قدیمی آن را آثار دوره قاجاری است وعمر برخی از درختان کهنسال روستا به بیش از 1000 سال می رسد که نشان دهنده سابقه کهن این روستا است.
در ادامه ، روایت از مادربزرگ و پدربزرگی با صفا که اهل روستایی از طالقان با آداب ورسومی دلپذیر بودند خالی از لطف نیست.
این دو عزیز مهربان که دیگر در میان فرزندان ونوه های خود نیستند خاطره انگیزترین شبها را در این طولانی ترین شب سال که به اندازه دقایقی از دیگر شبها طولانی تر است ، برای عزیزان خود رقم می زدند که خاطره آن تا لحظات آخر عمر فراموش نخواهد شد.
پدربزرگی که در روایت داستانهای خود تلاش میکرد تا درس جوانمردی به نوه های خود بدهد و مادربزرگ که تمام خوبیهای دنیا را برای جگرگوشه های خود میخواست و وجودش گنجینه ای از تجربیات و محبت خالصانه بود .
غروب عمر چنین موجودات ارزشمندی غم انگیز است و بخشی از بی رونقی شب یلداهای امروز مربوط به این مسئله میشود.
خدا نکند روزی شاهد غروب همین ته مانده سنتهای به یادگار مانده و خاطرات
شیرین آن باشیم که زیر بنای اصلی آن محبت به دیگری و انسانیت بود.
با غروب سنتهای زیبا ، محبت وبا هم بودن نیز از دنیای ما رخت بر خواهد بست.
یاد تمامی خاطرات گذشته و پدربزرگ ومادربزرگهای مهربان بخیر.