سینما عليه سينما!
بدون شك سال 1391 ، در تاريخ سينماي ايران به عنوان يك مقطع ويژه ثبت خواهد شد. سالي كه تقريبا هر روز آن با كشمكش و جنجال گذشته ؛ هنوز يك مسئله بحث برانگيز تمام نشده، دعواي ديگري پا مي گيرد. هرچند كه اين جنجال ها عمدتا نائل و ناظر به اختلاف هاي سياسي، گروهي، فرهنگي و اخلاقي هستند، اما اگر فراتر بنگريم، اغلب حاشيه ها، ماهيت و هويت «سينماي ايران» را تهديد و تحديد مي كنند. براي نمونه، فيلم «من مادر هستم» را مي توان نام برد كه به اعتقاد نگارنده اگر از عواقب و نگره هاي ايدئولوژيك آن بگذريم، يك هجمه به تماميت و كالبد سينماي كشورمان محسوب مي شود. اين درحالي است كه بانيان و مدافعان فيلم، آن را أثري اخلاقگرايانه مي نامند و فيلمي در نقد طبقه تازه به دوران رسيده و مناسبات برخاسته و برساخته از آن مي پندارند. اما آيا واقعا چنين است؟ چرا «من مادر هستم» را عليه سينماي ايران مي دانيم؟
اين كه براي پرداختن به اين
فيلم حتي نمي توان خلاصه اي از داستان و ماجراهايش نوشت، خودش مسئله
سهمگيني است. چرا كار به جايي رسيده كه مجبور مي شويم از شرح و شكافتن
روايت يك فيلم پرهيز كنيم؟
«من مادر هستم» به كارگرداني فريدون جيراني،
به لحاظ ساختاري يك أثر پردست انداز و مملو از گاف است؛ هم در فيلمنامه و
هم در اجرا. مثلا مشخص نمي شود كه چرا سعيد با اينكه به آوا علاقه دارد اما
به ارتباط او با فرد ديگري كمك مي كند؟ اصلا چرا پدر و مادر آوا تن مي
دهند تا دخترشان نزد سعيد زندگي كند و چه دليلي دارد كه آوا سعيد را با آن
شيوه به قتل برساند؟ چطور خانواده هايي از هم گسيخته و پرتنش، كه زن و شوهر
دائم با هم درگير و قهر هستند در خانه هايي اين چنين مرتب و تميز و برق
افتاده زندگي مي كنند؟ اين درحالي است كه ابتدايي ترين ملاحظه در نمايش
وضعيت اين جماعت اين بود كه موقعيتي به هم ريخته و در هم و برهم براي آن ها
ترسيم شود. اين آدم ها كه حتي حوصله غذا خوردن ندارند و از شدت مستي
ناتوان از ايستادن و راه رفتنند، چگونه دور تا دور منزلشان را با شمع، آذين
مي كنند؟ اسم يكي از شخصيت هاي اصلي فيلم نادراست اما در برخي سكانس ها
ناصر صدايش مي زنند! درجه رئيس كلانتري، سروان نشان داده مي شود اما او را
جناب سرهنگ صدا مي كنند!
تكيه اصلي فيلم در پيش برد درام، رسوايي ها و
مناسبات غيراخلاقي است. هرچند كه يك فيلم براي نقد سبك زندگي فاسد و نشان
دادن عقوبت گناه، مجبور است تا بر آلودگي ها پرسه بزند، اما در نهايت بايد
خود و مخاطبش را از اين گونه باتلاق ها بيرون بكشد نه اينكه غرق در منجلاب
كند. اتفاقي كه درباره فيلم «من مادر هستم» رخ نداده و اين فيلم در رساندن
مخاطب خود به درك تازه اي از زندگي و رهيافتي نو در اخلاق ناتوان است. آنچه
در فيلم واقع شده، بمباران روابط ضداخلاقي است.
يكي از علت هاي مهم
اين شكست هم اين است كه فيلم تنها بر معلول ها مانور مي دهد. درحالي كه
مناسبات غيراخلاقي و فساد در بخشي از طبقه مرفه جامعه، روبنا هستند كه
زيربناي آن قهر با آداب و تعلقات مذهبي و متعاقبش مناسبات اقتصادي ناسالم
است. اما فيلم نه اين مسائل را در مقدمه خود مطرح مي كند و نه نتيجه گيري
درستي دارد. اتفاقا در مقدمه به تأييد لييراليسم مي پردازد(نادر در اعتراض
به رئيس كلانتري به محدوديت هاي اجتماعي اعتراض مي كند) و در نتيجه گيري
نيز چهره اي نفرت انگيز از مذهب و شرع مقدس نمايش مي دهد. آنجا كه كاراكتر
آوا با مظلوميت تمام به قصاص محكوم شده و مخاطب به شدت دچار درگيري عاطفي
مي شود. در اين صحنه ها نه تنها مذهب به عنوان يك عامل رهايي بخش و منجي
وارد نمي شود كه چهره اي مخوف و غيرانساني از احكام و شرعيات اسلامي به
نمايش در مي آيد. متدينين و محجبه ها در اين فيلم نيز مانند فيلم هاي قبلي
فريدون جيراني در قالب اشباحي ترسناك و موحش به تصوير كشيده شده اند. در
اينجا هم مثل بسياري ديگر از فيلم هاي سينماي ايران، نمادهاي مذهبي -به
ويژه چادر- تنها در زندان و دادگاه و پاي چوبه دار و به طور كلي در لحظاتي
كه هراس و نفرت غلبه دارد، حضور پيدا مي كند.
«من مادر هستم» نيز مانند
بسياري ديگر از آثار سينماي ما يك فيلم «ضدجوان» است. فيلمي كه تصويري
پلشت و حقير از نسل نوين كشورمان نشان مي دهد. در شرايطي كه جوانان ايران
زمين هر روز در ميادين مختلف براي كشورمان افتخاري را كسب مي كنند، در
بيشتر فيلم هاي ايراني سال هاي اخير »همه« جوان ها با چهره اي نكبت بار به
تصوير درآمده اند. اين درحالي است كه همكاران فيلمسازان ما در هاليوود با
فيلم هاي خود قصد تزريق اعتماد به نفس به جوانان آمريكايي را دارند و حتي
در خيلي از فيلم هايشان تصويري قديس وار و منجي گونه از جوانان نشان مي
دهند. معلوم نيست كارگردان هاي ايراني چه پدركشتگي با نسل جوان دارند؟! اين
يك تصوير دروغين است و فيلم اخلاقگرا در وهله اول بايد صادق و راستگو
باشد.
همين تناقض ها، سازندگان فيلم را مجبور كرده تا به صدور بيانيه
روآورند. بيانيه هايي هم در متن و هم بيرون فيلم. به اين ترتيب كه در
سكانسي از فيلم، يكي از شخصيت ها سخنراني مي كند و مي گويد كه در زندگي اش
گناه كرده و حالا دارد تاوانش را پس مي دهد. علاوه بر اين، سازندگان فيلم
-كارگردان و تهيه كننده- طي روزهاي اخير دائم بيانيه مي دهند و مصاحبه مي
كنند كه هدفشان از ساخت فيلم اين نبوده و آن بوده و ... . درحالي كه يك
فيلم خوب، خودش بايد از خودش دفاع كند. همين كه صاحبان فيلم در تلاش براي
رهانيدن أثر خود از اتهامات برآمده اند گوياي مشكل داشتن فيلم است.
در
پايان اينكه فيلم هايي چون «من مادر هستم» و به طور كلي موجي كه اخيرا در
زمينه بازنمايي خيانت در سينماي ما راه افتاده از اين نظر تهديدي عليه اين
نهاد فرهنگي محسوب مي شوند كه درحال خط شكني و عادي سازي ترسيم اين گونه
موضوعات هستند. چنان چه در برابر اين نوع فيلم ها مقاومتي صورت نگيرد -بدون
شك- شاهد رشد قارچ گونه آن ها در درازمدت و هنجارشكني تدريجي آن ها خواهيم
بود. سينماي امروز ايران در خطر است. اما اين خطر به هيچ وجه از بيرون
نيست و اين خود اهالي سينما -مسئولين، تهيه كنندگان، منتقدها و هنرمندان-
هستند كه درحال هل دادن سينما به سوي دره هستند. كافي است به آمارها توجه
كنيم. هربار و هرجا سينماي ما به سمت مضامين نامناسب و ناهنجار رفته، بيشتر
سقوط كرده و حتي با بحران گيشه مواجه شده است. نكته تأمل برانگيز هم اين
است كه در دوره هايي كه خود سينماگران مديريت سينما را برعهده گرفتند اين
عرصه بيشتر آسيب ديده است. از اين زاويه، معترضان به فيلم هاي غيراخلاقي،
درواقع مدافعان سينماي ايران بوده و سينماگران ما به آن ها مديون هستند.