"تیتر1"؛
مراقب دستان خالی باشیم، عکس روز/ داستان زیبای یتیم نوازی علی (ع) و ترس از آتش دوزخ
در روزهایی که به پایان سال نزدیک میشویم، دستان خالی بی سرپرستان توجه دلهای مهربان را نیاز دارند.
گروه استانی «تیتریک»؛ جامعه اسلامی ما پر است از مهربانانی که توجه به یتیمان و زنان بی سرپرست هرگز از یادشان نمیرود.... باشد که در روزهای پایانی سال دستگیرشان باشیم......
یتیم نوازی و ترس از آتش دوزخ
روزى امام علی (ع) زنى را مشاهده کرد که او مشک آبى را به دوش گرفته و با زحمت و مشقت آن را حمل مىکند.
حضرت
از آن بانو درخواست کرد که ظرف سنگین آب را در اختیار وى قرار دهد... على
علیه السلام مشک را برداشت و از احوال زن پرسش نمود، معلوم شد شوهر وى از
سربازان شهید اسلام در رکاب آن حضرت بوده است، و هزینه زندگى فرزندان شهید
باعث کار آن زن و آب کشى به خانه دیگران گردیده است!
مولاى
متقیان آدرس خانه او را گرفته و شب را در تمام ناراحتى به سر برد، و
سحرگاه زنبیلى پر از خرما و روغن و آرد و گوشت... را به دوش گرفته، و به
خانه مزبور حمل کرد، در طول راه برخى از مؤمنین درخواست کمک کردند، ولى
حضرت مىفرمود: روز رستاخیز بار مرا چه کسى حمل مىکند؟!
على
علیه السلام پس از در زدن و اجازه گرفتن به طور ناشناخته وارد خانه شد، و
پیشنهاد فرمود: زن اجازه دهد یا او بچهها را به بازى گرفته و مشغول کند، و
یا به خمیر کردن و نان پختن بپردازد، زن گفت: شما بچهها را مشغول کنید،
من به کار خمیر کردن و پختن نان مىپردازم، خدا از تو راضى شود، و بین من و
«على بن ابى طالب» حاکم گردد! ! (5)
حضرت
على(ع) فورى مقدارى گوشت را پخت و با خرما و غیره بر دهان بچهها گذاشت، و
هر بار لقمهاى را که به آنان مىخورانید مىفرمود: اى فرزندانم! على را
حلال کنید!!!
چون
خمیر آماده پختن گردید زن عرض کرد: اى بنده خدا تنور را روشن کن، على علیه
السلام تنور را روشن نموده، و صورت مبارک خویش را بر روى شعلههاى آتش
مىگرفت و مىگفت: بچش اى على! این جزاى کسى است که از یتیمان غفلت کند!!
در این هنگام زن همسایه وارد شد، و دید «على بن ابىطالب» با بچههاى شهید
بازى مىکند، و آنان را مىخنداند، و لقمههاى لذیذ بر دهانشان مىگذارد،
با دیدن وى او را شناخت، و خطاب به زن شهید، داد زد: واى بر تو این
«امیرالمؤمنین» است که در خانه تو کار مىکند، و بچههایت را مىخنداند...؟
زن
شهید از گفتار و کردار خود احساس شرم کرد، و با عذر خواهى عرض نمود: یا
امیرالمؤمنین ! من از شما شرم دارم، و نشناخته حرفهایى زده و تو را به کار
گماردم.
على
علیه السلام فرمودند: من از شما شرم مىکنم که تا به حال از اوضاع شما
بىاطلاع ماندهام!! این بگفت و خانه آنان را موقتا ترک کرد.
به نقل از فرهنگ نیوز
به نقل از فرهنگ نیوز
ارسال نظر
اخبار برگزیده