موعود در آیین زرتشت (1)
اعتقاد به موعودى نجاتبخش
که در آینده خواهد آمد تا جهان پر از فساد و تباهى را از نو بنیان کند و
مردم را از شر ظلم و بیداد و بدبختى نجات بخشد، تقریباً در تمامى مذاهب و
مکاتب الهى و بشرى نمایان است. بسیارى از دین پژوهان و مورخان غربى بر این
باورند که این عقیده به دست ایرانیان باستان میان یهودیان منتشر شده، و سپس
از ایشان به مسیحیان و مسلمانان منتقل شده، و در میان ادیان سامى
به صورت یکى از معتقدات اصلى دینى درآمده است. نقد و بررسى این نظریه فرصت
دیگرى را مى طلبد، اما این دیدگاه، گویاى جایگاه والا و برجسته این باور
در ادیان ایران باستان، به ویژه آیین زرتشت است. نوشته حاضر عهده دار تبیین و توضیح این باور زرتشتى است.
***
بشر از آغاز پیدایى اش تاکنون، همواره چشم انتظار نجات بخشى اصلاح گر بوده است. این موعود که در آیین مزدیسنا « سوشیانس » خوانده مى شود، به صورتى همان کالکىِ هندوان ( دهمین تجلى ویشنو )، بوداى پنجم بوداییان ، مسیحاى یهودیان ، فارقلیط مسیحیان و حضرت مهدى
(عج) مسلمانان است. البته چنین اندیشه اى تنها مختص این ادیان نیست، چنین
روایاتى در اشکال مختلف از قصص مذهبى گرفته تا اساطیر و افسانه ها، بلکه در
میان همه اقوام و ملل متمدن و غیرمتمدن جهان و حتى قبایل بدوى وجود داشته
است؛ مثلا در میان سرخپوستان امریکاى میانى، آزتک ها از کتسال کواتل ( Quetzal Coatl ) و تولتک ها از سه آکاتل توپیلتسین ( CeAcatl Topiltzin ) و مایاها از کوکولکان ( Kukulcan ) در اساطیر خویش یاد مى کنند، که احتمالا منشأ هر سه یکى است.
ایشان بر این باور بودند که این شخصیت هاى اسطوره اى، که تدریجاً به مقام
خدایى ارتقا یافتند، همان گونه که به شکل ناگهانى و اسرارآمیزى ناپدید
شدند، دوباره روزى مراجعت مى کنند و باعث نجات مردم و سامان بخشیدن به
اوضاع جامعه خویش خواهند شد. [1]
اینکاها نیز از ایزدى آفریننده موسوم به ویراکوچا ( Virakocha
) نام مى برند و معتقدند پس از آن که کار آفرینش به دست وى پایان یافت،
دستورهایى براى مردمش بر جاى گذاشت؛ و قبل از آن که در آسمان ناپدید شود،
قول داد که روزى مراجعت خواهد کرد. [2]
ساکنان جزایر ملانئید ( Melaneid
)، واقع در جنوب اقیانوس آرام، در این باره افسانه اى دارند مبنى بر این
که در زمان هاى دور، پادشاه یک سرزمین ناشناس ـ که امریکا نام داشت ـ به
دیدار آنها آمده بود. نام این خدا جان فرام ( John Frum ) بود، که به آنها قول داد در روزى از روزها با پنجاه هزار تن از پیروان آسمانى اش از دهانه آتشفشان مازور ( Masur )
بیرون آید و زندگىِ فقیرانه بومیان را بهبود بخشد و براى آنها خوشبختى به
ارمغان آورد. ولى بومیان مى گویند این خدا فقط در صورتى نزد آنها باز خواهد
گشت که آنها سنت ها را زنده نگاه داشته و خدایان را پرستش کنند. [3] گذشته
از اینها، چنین معتقداتى را مى توان در اساطیر کهن مصر باستان، چین و یا
افسانه هاى یونانى بازشناخت.
اعتقاد به موعود در عقاید مانوى نیز خودنمایى مى کند. در قطعه شماره 9 اسناد مکشوفه تورفان ( کلکسیون لنینگراد ) پرسش هایى درباره آخرالزمان و علامات آن مطرح مى شود. این اسناد سال ها پس از زمان مانى نوشته شده است، ولى از آنها چنین بر مى آید که پیروان مانى به ظهور وى در آخرالزمان معتقد بوده اند. تکه هایى از کتاب شاپورگان [4] مانى وجود دارد که در آنها اشاره به ظهور مانى نمى شود، اما از قراینى چنین به دست مى آید که انتظار ظهور عیسى را دارند. در شاپورگان، ترجمه مولر ، نام « خرد شهر ایزد » آمده که در آخرالزمان باید ظهور بکند. جکسون عقیده دارد که بى شک عیسى به این لقب نامیده شده است. در قطعات پهلوى لنینگراد به « آمدشنیه ییشو زندگر » و در جاى دیگر « مردان پوسر » اشاراتى شده است.
به هر حال، وقایعى که با ظهور مصادف مى شود، عبارت از علامات شگفت انگیزى است که در آسمان پدید مى آید و برآمدن « خرد شهر ایزد » دلالت مى کند، و دانش را پیش از تکمیل فرشگرد
به دنیا مى آورد. فرشتگانى از شرق و غرب به فرمان او فرستاده مى شوند و به
همه اهل دنیا پیام مى فرستند. اما اشخاص شرور او را انکار مى کنند و کاذب
مى شمارند. از طرف دیگر، پنج تن از نگهبانان پیروزگر آسمان ها و زمین ها با
پرهیزگاران و دیوان فروتن به پرستش او سر فرود مى آورند. [5]
برخلاف دیگر ادیان، که معمولا منتظر یک موعود نجاتبخش اند، ـ زرتشیان
منتظر سه موعود هستند که هر یک از آنها به فاصله هزار سال از دیگرى ظهور
خواهد کرد. در این جا لازم است قبل از پرداختن به مسئله سه موعود، اشاره
اى گذرا به بحث ادوار جهانى یا سال کیهانى در آیین زرتشت
داشته باشیم، که افسانه ظهور این موعودهاى سه گانه در چنین چارچوبى جاى
داده شده است. البته باید یادآور شویم که متن هاى زرتشتى درباره این که « سال کیهانى
» از چند هزاره تشکیل مى شود همسخن نیستند. پاره اى مى گویند از نُه
هزاره، و برخى این دوره جهانى را به مناسبت دوازده برج سال طبیعى و دوازده
نشان منطقة البروج متشکل از دوازده هزاره مى دانند. قراینى نیز حکایت مى
کند رقم اصلى شش هزار سال بوده و به تدریج به نُه هزار سال و دوازده هزار
سال افزایش یافته است. [6]
امیل بنونیست ( Emil Benveniste ) در این باره مى نویسد: نُه هزار سال عقیده زروانیان و دوازده هزار سال اعتقاد مزدیسنان غیر زروانى است. [7] اما نیبرگ ( Nyberg
) عقیده دارد که عمر جهان بنابر رأى زروانیان دوازده هزار، و بنابر اعتقاد
مزدیسنان غیرزروانى نُه هزار سال است. [8] با این همه، سال کیهانى کامل،
چنان که مشروحاً در فصل اول بندهش مندرج است، دوازده هزار سال است، که خود به چهار دوره یا عهدِ سه هزار ساله تقسیم مىشود. [9]
در سه هزاره اول، اهورامزدا عالم فروهر،
یعنى عالم روحانى را بیافرید، که عصر مینوى جهان بوده است. در سه هزاره
دوم از روى صور عالم روحانى، جهان جسمانى خلقت یافت. در این دوره امور جهان
و زندگى مردمان فارغ از گزند و آسیب بود و به همین دلیل عصر طلایى تاریخ
دینى مزدیسنان نامیده مى شود. سه هزاره سوم، دوران شهریارى شهریاران و خلقت بشر و طغیان و تسلط اهریمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد؛ یعنى هنگامى که بنابر سنتْ دوران واپسین از چهار دوره عمر جهان بود. [10]
به موجب روایات زرتشتى، و بنا به یشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد مى شود که با نام عمومى سوشیانس خوانده مى شوند. این نام بخصوص براى تعیین آخرین موعود تخصیص یافته و او آخرین مخلوق اهورامزدا خواهد بود. کلمه « سوشیانس » که از ریشه « سو » به معنى سودمند است، در اوستا سئوشیانت ( Saoshyant ) آمده و در پهلوى به اشکال گوناگونى چون: سوشیانت ، سوشیانس ، سوشانس ، سوشیوس یا سیوشوس آمده است. در فروردین یشت ، بند 129، در معنى سوشیانت چنین آمده است: « او را از این جهت سوشیانت خوانند؛ براى آن که او به کلیه جهان مادى سود خواهد بخشید.» [11]
این کلمه چندین بار در گاتاها براى شخص زرتشت به کار رفته و پیامبر خود را سوشیانت
خوانده؛ یعنى کسى که از وجودش سود و نفع برمى خیزد و سود رساننده است.
[12] همچنین چند بار دیگر در سرودها این واژه به صورت جمع آمده و زرتشت خود و یارانش را « سودرسانندگان » معرفى کرده است. (یسنا، 34/13، 46/3، 48/12) [13] در سایر قسمت هاى اوستا
نیز غالبا سوشیانس ها به صورت جمع آمده و منظور از آنها پیشوایان و
جانشینان زرتشت است که در تبلیغ کردن دین کوشا هستند و مردم را به راه راست
هدایت مى کنند. [14] در یسنا (26/10)، که از ستایش فروَشىِ نیکان یاد شده، آمده است: « همه فروهرهاى نیک تواناى مقدس پاکان را مىستاییم از آن ( فروهر ) کیومرث تا سوشیانت پیروزگر.» [15] همین موضوع در یسنا (59/28) نیز تکرار شده است.
در یسنا (24/5) از سوشیانس ها با عنوان نوکنندگان جهان و مردانى که هنوز متولد نشده اند یاد مى شود:
ستایش و نیایش و خشنودى و آفرین با فروهرهاى
همه پاکان؛ آن پاکانى که مرده اند و آن پاکانى که زنده اند و آن مردانى که
هنوز زاییده نشده، سوشیانت هاى نوکننده اند. [16]
و در فروردین یشت کرده 1 فقره 7 آمده است:
اى سپنتمان! فروهرهاى نخستین آموزگاران دین و
فروهرهاى مردانى که هنوز متولد نشدند و در آینده سوشیانس هاى نوکننده جهان
خواهند بود، از فروهرهاى سایر مردمان قویتر هستند. [17]
در گزارش پهلوىِ وندیداد (19/5) سوشیانت به صورتِ « Sut aumand » سودمند آمده و از آن هنگامى سخن رفته که میان زرتشت و اهریمن ( انگرمینو
) جدالى سخت بوده است. اهریمن دیوان را برمى انگیزد تا زرتشت را هلاک
کنند، اما زرتشت با خواندن ادعیه و توسل به کلام مقدس دیوان را مى راند و
بر آن مى شود تا آفرینش شر اهریمنى را نابود سازد. اهریمن به تمنا مى خواهد
زرتشت را منصرف کند، اما زرتشت در جوابش مى گوید:
اى اهریمن بدسگال ! من آفریده هاى دیو ساخته را تباه مى کنم؛ دیو نسو ( Nasu ) [ دیولاشه و مردار ] را بر مى افکنم؛ پرى خنتائیتى [18] را هلاک مى کنم؛ تا آن گاه سوشیانت پیروزمندانه از آب هاى دریاچه کسو [Kasu ) [19 ) در جانب مشرق از سوى خاورگاهان زاییده شود. [20]
اما عمده مطالب درباره سوشیانس ها در یشت هاى سیزدهم و بویژه نوزدهم آمده است. در یشت 19، بند 88 به بعد، درباره ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتى و سپرى شدن جهان چنین آمده است:
فرّ کیانى نیرومند مزدا آفریده را ما مى
ستاییم؛ ( آن فر ) بسیار ستوده زبردست، پرهیزگار، کارگر چست را که برتر از
سایر آفریدگان است؛ که به سوشیانت پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد
داشت. [21] در
هنگامى که گیتى را نو سازد؛ ( یک گیتىِ ) پیر نشدنى، نمردنى، نگندیدنى،
نپوسیدنى، جاودانِ زنده، جاودانِ بالنده و کامروا. در آن هنگامى که مردگان
دگرباره برخیزند و به زندگان بى مرگى روى کند. پس آن گاه او ( سوشیانت ) به در آید و جهان را به آرزوى خود تازه کند.
پس جهانى که فرمانبردار راستى است فناناپذیر گردد. دروغ دگرباره به همان
جایى رانده شود که از آن جا از براى آسیب رساندن به راستى پرستان و نژاد و
هستىِ وى آمده بود. تباهکار نابود خواهد گردید؛ فریفتار رانده خواهد شد.
در هنگامى که اَستْوَتْ اِرِتَه (= سوشیانت ) پیکِ اهورامزدا، پسرِ « ویسْپَه تَئورْوَئیرى [22] از آب کیانسیه به در آید، گرز پیروزمند آزنده؛ ( گرزى ) که فریدون دلیر داشت در هنگامى که اژى دهاک ( ضحاک ) کشته شد.
که افراسیاب تورانى داشت در هنگامى که زنگیاب [23]
دروغگو کشته شد، که کیخسرو داشت در هنگامى که افراسیاب تورانى کشته شد، که
کى گشتاسب داشت (آن) آموزگار راستى از براى سپاهش، با این ( گرز ) او ( استوت ارته ) دروغ را این جا از گیتى بیرون خواهد کرد.
او ( استوت ارته = سوشیانس ) با دیدگان
خرد بنگرد. به همه آفریدگان او نگاه خواهد کرد؛ آنچه زشت نژاد است، او با
دیدگان بخشایش سراسر جهان مادى را خواهد نگریست و نظرش سراسر جهان را فنا
ناپذیر خواهد ساخت.
یارانِ استوت ارته پیروزمند به در خواهند آمد. نیک
پندار، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین اند و هرگز سخن دروغ به زبان
نیاورند. در مقابل آنان خشم خونین سلاح بى فرّ رو به گریز نهد. راستى به
دروغ زشتِ تیره بدنژاد غلبه کند.
منش بد شکست خواهد یافت. منشِ خوب به آن چیره شود. (سخن) دروغ گفته شده،
شکست خواهد یافت. سخن راست گفته شده به آن چیره خواهد شد. خرداد و اَمرداد
هر دو را شکست دهند: گرسنگى و تشنگى را. خرداد و اَمرداد گرسنگى و تشنگى
زشت را شکست دهند. اهریمن ناتوان بدکنش رو به گریز خواهد نهاد. [24]
ادامه دارد...
پی نوشت ها:
[1]. ر. ک: دین و اسطوره در امریکاى وُسطا، ص
118 ـ 124؛ هاشم رضى، تاریخ ادیان، ج 5، ص 678 ـ 680، 734؛ آفرینش در
اساطیر امریکا، تألیف نگارنده، زیرچاپ.
[2]. در جستجوى افسانه هاى قدیمى، ص 101؛ فرهنگ و تمدن امریکاى جنوبى، ص 250 ـ 252.
[3]. پیام آور گذشته ها، ص 244.
[4]. شاپورگان یا شاهپورگان یکى از کتب مانى است که به زبان پهلوى ساسانى
نوشته شده است. این کتاب به نام شاهپور اول، و حاکى از مطالب متعلق به مبدأ
و معاد بود. بعضى از قسمتهاى آن و ترجمه پهلوى انجیل، در ضمن قطعات مکشوفه
تورفان به دست آمده است. عربها شاپورگان را شبورقان گفته اند. ر. ک: ایران
در زمان ساسانیان، ص 284؛ دانشنامه مزدیسنا، ص 342.
[5]. زند وهومن یسن، پیشگفتار، ص 25 ـ 26.
[6]. تاریخ کیش زرتشت، ص 391.
[7]. دین ایرانى بر پایه متنهاى معتبر یونانى، ص 70 به بعد.
[8]. ر.ک: دینهاى ایران باستان، ص 387. آرتورکریستن سن درباره این اختلاف
مى نویسد: «به نظر من اختلاف در عدد سنوات حاکى از اختلافات این دو فرقه
نیست؛ سبب این تفاوت آن است که چه زروانیان و چه مزدیسنان گاهى سه هزار سال
آغاز جهان را، که کاینات در حال امکانى و جنینى بوده، به حساب مى آورند و
گاهى نمى آورند. در تمام روایات، اعم از زروانى و غیر زروانى، مدت جنگ بین
اهریمن و اهورامزدا را نُه هزار سال گفته اند. اما این که در تواریخ ازنیک
(Eznik) و الیزه (Elisee) آمده است که زروان قبل از تولد اهریمن و
اهورامزدا هزار سال قربانى داد، دلیل این است که زروانیان قبل از نُه هزار
سال باز به یک مدتى از عمر جهان قائل بوده اند.» ر.ک: ایران در زمان
ساسانیان، ص221.
[9]. درباره سالشمار تا زمان تازیان، که دوازده هزار سال بود، ر. ک: بندهش، فصل 22، ص 155 ـ 156؛ بندهش هندى، فصل 29، ص 120 ـ 121.
[10]. ر. ک: فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 771 ـ 772.
[11]. یشتها، 2: 101.
[12]. یسنا، 45/11، 48/9، 53/2.
[13]. ر.ک: رساله سوشیانس، ص 7 ـ 13؛ فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 769 ـ 770.
همچنین درباره کلمه سوشیانس و اشتقاق آن و کاربرد مفرد و جمع آن در اوستاى
گاهانى و جدید نگاه کنید به: نجات بخشى در ادیان، ص 4 ـ 9.
[14]. ر.ک: یسنا، 12/7، 13/3، 14/1، 20/3، 61/5، 70/4؛ ویسپرد، 5/1،
11/13، 22/1؛ سروش یشت 17؛ فروردین یشت 38، به نقل از رساله سوشیانس، ص 10 ـ
11.
[15]. یسنا 1:229 .
[16]. همان، ص 222ـ223.
[17]. رساله سوشیانس، ص 12 ـ 13.
[18]. خنتائیتى (Khnatہiti)، خناثئیتى یا خنه ثئیتى (Khnathaiti)، نام یکى
از پریهایى است که گرشاسب را فریفته است. معنى لفظى این کلمه معلوم نیست و
بارتولومه آن را یک واژه اوستایى یا ایرانى نمى داند. گزارش تفسیرهاى
پهلوى این نام را به ساحره اى نسبت مى دهند که گرشاسب را به سوى بت پرستى
سوق داده است. در وندیداد، فرگرد 19، بند 5، و نیز در نهمین فرگرد، از این
پرى یاد شده و در فرگرد 19 از خناثئیتى یک زن بد عمل اراده شده است. ر. ک:
دانشنامه مزدیسنا، ص 262؛ هاشم رضى، وندیداد، 1:222.
[19]. دریاچه کسو، کسویه (Kasavya) یا کَسَه اُیه (Kasaoya)، همان دریاچه
هامون واقع در سیستان است. این دریاچه در اوستا کنس اُیه (Kansaoya) و در
پهلوى کیانسیه (Kyہnsih) و در کتب فارسى همچون صد در بندهش و روایات
هرمزدیار به صورت کانفسه ضبط شده است. این نام با قرائت دیگرى در اوستا
کنسو (Kansu) و در پهلوى و پازند کانسیه خوانده شده است. در اوستا از این
دریاچه در سه جا (یشت، 19/66، 92؛ وندیداد، 19/5) نام برده شده، و تصریح
شده است که سوشیانسها از این محل ظهور خواهند کرد. ر. ک: یشتها، 2: 299؛
رساله سوشیانس، ص 19 ـ 25؛ جستار درباره مهر و ناهید، ص 25 ـ 29؛ فرهنگ
نامهاى اوستا، 2: 950 ـ 958.
[20]. فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 781.
[21]. دوستان سوشیانس جاودانهایى هستند که در روز واپسین رستاخیز کرده و
وى را در کار نو نمودن جهان و تازه ساختن گیتى یارى خواهند کرد؛ مانند
کیخسرو، نرسى، طوس، گودرز، پشوتن، اَغریرَث و گرشاسب.
[22]. مادر استوت ارته، اردت فذرى نام دارد، که عنوانش ویسپه تئوروئیرى است.
[23]. زنگیاب در اوستا به صورت زئینیگاو (Zainigao) و در پهلوى زین گاو
(Zenigav) و در فارسى زنگیاب یا زنگیاو آمده است. وى یکى از دشمنان ایران
در دوره کیکاووس بود که سرانجام به دست افراسیاب کشته شد. معنىِ لفظى این
واژه معلوم نیست، اما یوستى (Yusti) آن را «دارنده گاو زنده» معنى کرده
است. ر. ک: یشتها، 2: 350؛ اساطیر و فرهنگ ایران، ص 547؛ فرهنگ نامهاى
اوستا، 2: 571 ـ 575.
[24]. ر. ک: یشتها، 2: 348 ـ 351.